عاشقانه های فاطیما
781 subscribers
21K photos
6.4K videos
276 files
2.93K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
رهِ عشّاق سپردن به دل آزاری نیست

جز به دلسوزی و دل جویی و دل داری نیست

چه کنم با دل شوریده که از بدو وجود

مست جامی ست که امّید به هشیاری نیست....

#حکیم_نزاری

@asheghanehaye_fatima
دلبرا ذره به خورشید کند میل و مرا
طمع وصل تو در سر ز پی آن برخاست

من اگر سر برود با تو به سر خواهم برد
تا نگویند به عجز از سر پیمان برخاست

نتوان از سر پیمان تو برخاست ولیک
از سر جان به تمنای تو بتوان برخاست

#حکیم_نزاری_قهستانی
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima
غایب نشد زمانی از خاطرم خیالت
در پیش چشم دارم آیینه جمالت

هر بامداد دیدن رویت خجسته باشد
فرخ کسی که گیرد بر خویشتن به فالت

سر بر خط ارادت داریم و دیده بر در
تا کی دهند ما‌ را پروانهٔ وصالت

دل ها نثار پایت جان ها فدای نامت
گر خون ما بریزی این نیز هم حلالت


#حکیم_نزاری_قهستانی
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima
گر مرا عقل کشد پای و سر اندر زنجیر
نیست از کوی توام یک نفس ای دوست گزیر

میل هر چیز به اصل و مرا میل به تو
هم‌چنان است که آتش متعلق به اثیر

هرچه جز قامت تو گر همه اوج فلک است
راستی در نظر همّت من هست قصیر

این توان گفت که خورشید غلام رخ توست
در نکویی به تو چیزی نتوان کرد نظیر

گر به دامن کشی‌اش تربیتی فرمایی
هر شب از چرخ ببوسد قدمت بدر منیر

از سر زلف به عطّار صبا ده تاری
تا دماغ من بی‌مغز کند پر ز عبیر

ناف آهوی خَتن خشک شود در شکمش
گر به چین برگذرد باد ز کویت شب گیر

مرده از بوی عرق‌چین تو جان یابد باز
قرطهٔ یوسف یعقوب نکرد این تأثیر

هم ز جایی بود آشوب نزاری آری
بلبل شیفته بر هرزه نیاید به نفیر

#حکیم_نزاری_قهستانی
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima
به قامت تو که تشویش سرو بستان است
به طلعت تو که تشویر ماه تابان است

به ابروی تو که جفت است و در جهان طاق است
به گیسوی تو که دلگیر تر ز قطران است

به سینه ی تو که از رشک اش آب گردد سیم
به غمزه تو که در سینه، جفت پیکان است

به عارض تو که از غایت لطافت او
عرق نشسته ز خجلت بر آب حیوان است

به ساعد تو که سر پنجة نگارینش
خضاب کرده به خون بسی مسلمان است

بدان دو نرگس جادو که در ممالک حسن
هزار فتنه و آشوب از آن دو فتّان است

به حلقه حلقة زلف از فراز خورشیدت
که طرّه هاش چو دور قمر پریشان است

به روشنایی خورشید عالم آرایت
که همچو ذرّه در او چشم عقل حیران است

به رایحات عرق چین نازکت که درو
خواص پیرهن و چشم پیر کنعان است

که بی تو شخص نزاری چنان نزار شده است
که ره فراسر کارش نمیتوان دانست

#حکیم_نزاری_قهستانی
#عزیز_روزهام



@asheghanehaye_fatima
تا صبح قیامت نشود ذوق فراموش
آن را که کند با تو شبی دست در آغوش

نقاش اگر این روی ببیند متحیر
چون صورت دیوار بماند ز تو خاموش

برمردم دیوانه چه انکار که عاقل
تا در دهنت می نگرد می رود از هوش

سیم است نمی دانم اگر عاج کدام است
کان را بر و گردن نتوان گفت و بنا گوش

یاران خبرم نیست ملامت مکنیدم
افتاده چو بینید چه پرسید ز مدهوش

با کس نتوان گفت که کشته است که قاتل
مجروح بکرده ست و دهن بسته که مخروش

گویند که ایام گل و موسم نوروز
در خانه و بال است به بستان رو و می نوش

خاطر به گلستان نکند میل که در شهر
دیوانه بکرده‌ست مرا سرو قبا پوش

جایی دگر از کوی دلارام نزاری
خوشتر نبود هرکه بگوید تو بمنیوش

#حکیم_نزاری_قهستانی
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima
ای زلف تو تکیه کرده بر گوش
وی جعد تو حلقه گشته بر دوش

ای کرده تنم ز عشق مفتون
وی کرده دلم ز رنج مدهوش

چون رزم کنی و بزم سازی
ای لاله رخ سمن بنا گوش

گویند ترا مه قدح گیر
خوانند تورا بت زره پوش

گیرم که شبی مرا به خلوت
تا روز نگیری اندر آغوش

می کرد نزاری تو تا صبح
از ناله من جهان پر از جوش

یارب شب تو مباد هرگز
زان گونه که من گذاشتم دوش

#حکیم_نزاری_قهستانی
#عزیز_روزهام



@asheghanehaye_fatima
بیا جانا جهان بر من بمفروش
بیا تا یک دمت گیرم در آغوش

گهت لبها گزم گاهی زنخدان
گهت بازو گزم گاهی بنا گوش

چو می دانی که مست از جام عشقم
اگر شوری کنم بر من فراپوش

لبت تا چاشنی کردم به بوسی
نشد آن لذتم هرگز فراموش

چو پایم بستی از دستم بدادی
شدم بیمار در تیمار من کوش

همین تا چشم برکردم به رویت
ز تاب مهر خونم می زند جوش

ز می مست‌اند هشیاران دیگر
من از چشمان مخمور تو مدهوش

صبوری می کن و می ساز با غم
ملامت می کش و می باش خاموش

نزاری چون درافتادی به زاری
چه شاید کرد با تقدیر مخروش

#حکیم_نزاری_قهستانی
#عزیز_روزهام



@asheghanehaye_fatima
کسی از تو مرا می دهد به وصل بشارت
به مژده می دهمش گر کند به دیده اشارت

گرم عقوبت صد خون ناحق است به گردن
عذاب روز فراقت کفایت است کفارت

به یورت گاه تو تا کوچ کرده اند از این جا
هزار بار به روزی برفته ام به زیارت

نظر به جانب ما کن بیا که همت درویش
اثر کند به ضعیفان مبین به چشم حقارت

وجود هر که زبان در تو می کشند نپذیرند
اگر وضو کند از کوثرِ بهشت و طهارت

تو را به هرچه کنی سر نهاده ایم و مرادت
مسلّم است که صاحب ولایتی و امارت

بگوی گر همه تلخ است کز تو فحش نباشد
بدان دهان شکر خنده ی لطیف عبارت

به روزگار خراسان ِ خاطرم نپذیرد
خرابی‌یی که عراق فراق کرد عمارت

حساب هجر نکردم طمع به وصل نهادم
زیان بحر ندیدم ز حرص سود تجارت

به کدیه گر شکری می‌شود فتوحم از آن لب
چه جای سلطنت مصر پیش اهل بصارت

به این تحمل و طاقت نزاریا که تو داری
سفر مکن دگر ار زنده وارسی به دیارت

#حکیم_نزاری_قهستانی, غزلیات
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima
من از تو هیچ دگر جز همین نمی خواهم
مباش بی من و بی خویشتن مدار مرا

تویی مرادِ من از کائنات و موجودات
به هر چه غیر تو باشد چه کار مرا

#حکیم_نزاری_قهستانی, غزلیات
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima
هزار جان گرامی فدای خاک درت
هزار یاد لبان دهان چون شکرت

ندانمت که کجا از کجا شریف تر است
موافق دلم آمد زپای تا به سرت

چه آفتابی کز هر طرف که برگذری
همی رود دل خلقی چو سایه بر اثرت

که شیر داد به شفقت فرشته یا حورت
که پرورید به مهر آفتاب یا قمرت

در آرزوی دمی ام که بینمت چه کنم
چو ره نمی دهدم بخت بی وفا به برت

#حکیم_نزاری قهستانی, غزلیات
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima
رایحه عنبرست بویِ بناگوشِ دوست
خاصیتِ کوثرست در لبِ چون نوشِ دوست
شرحِ مقاماتِ من چون همه دردِ دل است
قصّه احوالِ من دور به از گوشِ دوست
پا نهمی از شرف بر سرِ کیوان به فخر
یک شبی ار کردمی دست در آغوشِ دوست

#حکیم_نزاری_قهستانی
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima