عاشقانه های فاطیما
820 subscribers
21.2K photos
6.5K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima




"پیدایش"

سیگار نگیراندَم
شش روز
جز به لبی افروخته،
و آن‌گاه به سکون نشستم.

به خواب دیدمت
پریشان‌تر از هم‌آغوشی‌ی رنگ‌ها
در پرِّ طاووس و جامه‌ای سیاه،
و مِه بود که مرا معلّق می‌داشت.
به خوابِ آن دکمه‌ی درخشان دیدمت
هنگامْ که هر برگ، تبسمی سبز بود.

چه مهرْبان بود، سگی که در خوابت به پروانه بدل می‌شد
و هم‌زمان
هارْ به خواب من میامد.
چه مهربان بود کابوس
وقتی مرا از خود می‌پراند و آغوش تو را برایم می‌گشود.
گفتم؛
از بازوانت نکاه
ببین؛
آغوش
چه دست‌های لرزانی دارد
میان دو قاصدک.

سر می‌چرخانم
به دَوَرانِ هر نفس
لای حبابی که می‌گردانی،
ستاره بر فراز چاه بیاویز
وقتی که به نوشیدن می‌آیم،
ای رقیق!
چشم فرو بند
سوزنی اگر فرود می‌آری.

می‌خواهم
سایه از گیسوت،از تیغِ ماهی،از لای بید
بر خوابم بیندازی
و پوست حساسم را بوی تنت بپریشد
وقتی از تکان پرده‌ها
در هر نفس گُل می‌ریزی بر پیرهن و دریا
به چشم و تن.
زخم کهنه را بپیچم به کدام ابر؟
می‌خواهم
سپیدترین درد را
از رعشه‌ی سرخ کلام
جاری کنم.
سپیده نمی‌رسد
سپیده از گلو می‌گریزد.


#حسین_عباسیان
@asheghanehaye_fatima


صدا ببندم به بالِ پروانه وُ
لای موهات بگَردانم
پِی دو بابونه ی زرد وُ
تقویمِ پاییز ،
تا دو چشمِ نیمه باز
بازتاب پس بگیرد
از رنگِ شیشہ‌ها وُ
آینه ی سنگی که نقره را
به چهره بَدَل می کنَد

روزی که
نترسی از پروانه ها وُ
تنها از میانِ دالان‌ها بگذری
صدای بال بشنوی وُ
رنگِ گلّہ‌های پروانه
احاطه اَت کنَند ،
اگر نبَرم زرد را
به تماشای سرخ
وَ بوسه نپذیرم از بابونه ها

بیا لباسم را
بگیریم روی سَر ،
دست در کمرِ هم بیندازیم ،
بوسہ‌ای شرط کنیم
با هر دَه قدمِ هماهنگ وُ
از رگبار بگذریم ،
تا بی هراس
سَر روی پاهام بگذاری وُ
چشم ببندی

صدای سبُک به بالِ
دو قاصدک بسته ام
وَ طلسمِ هزار غَم ،
اگر یکی به پرواز دربیاید
تنها از روی یک دست

آن صدای غریب را
در دالان‌ها خواهی شنید ،
صدای جَویدنِ درد از
لابه لای خشت‌های هم‌آغوش ،
دُرُست آنجا که زانوی دیوار
جایی برای نشستن دارد ،
جایی برای گریستن ،

اگر دستی تنها
به چیدنِ قاصدکی رَوَد ،
اگر لبی غنچه شود
وَ آه را به فوت بَدَل کنَد ،
تنها یک لب در هیاهوی
رنگِ بالِ پروانه ها


#حسین_عباسیان
#شما_فرستادید