عاشقانه های فاطیما
784 subscribers
21K photos
6.4K videos
276 files
2.93K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima




" باور عشق "

باور دارم اگر بمیرم
و تو بر لبهای بی جان من بوسه دهی
آن دو گوی مدور
که اینک سرد و خاموش و بی اعتنا،
به دنیا و مافیها
به کُنجی نشسته اند
با نفسِ گرم تو به جنبش می آیند
و زندگی از تبعیدگاهش در جزائر مرگ
به جسم باز می گردد
و بار دیگر چون خون در رگهای من جاری می شود.
باور دارم که اگر در دل خاک مرده باشم
و تو بر قلب بیجان من گذر کنی
و ندانی که بر کدام کلوخ مسکین پای نهاده ای
قلب من بی درنگ
از صدای پای آن کس
که او را بی دریغ دوست می داشتم
به ضربان می آید
و در وفای عشق تو
گرم و آرام خواهد طپید...



شعر از ماری #اشلی_تَون_سند
ترجمه : #حسین_الهی_قمشه ای
@asheghanehaye_fatima



" باور عشق "

باور دارم اگر بمیرم
و تو بر لبهای بی جان من بوسه دهی
آن دو گوی مدور
که اینک سرد و خاموش و بی اعتنا،
به دنیا و مافیها
به کُنجی نشسته اند
با نفسِ گرم تو به جنبش می آیند
و زندگی از تبعیدگاهش در جزائر مرگ
به جسم باز می گردد
و بار دیگر چون خون در رگهای من جاری می شود.
باور دارم که اگر در دل خاک مرده باشم
و تو بر قلب بیجان من گذر کنی
و ندانی که بر کدام کلوخ مسکین پای نهاده ای
قلب من بی درنگ
از صدای پای آن کس
که او را بی دریغ دوست می داشتم
به ضربان می آید
و در وفای عشق تو
گرم و آرام خواهد طپید...




#ماری_اشلی_تَون_سند
ترجمه #حسین_الهی_قمشه ای
:
برای من پیام اومد که

Ina ruye ham har kudum 4.5 min hastesh
Be 30 min nmirese , bebin hatman
Hatman🌹

سلام جانم
شنیدم
عالیه عالی بود
امروز با همه بالا و پایینا و دغدغه انگار یه چیزی کم بود
با دیدنشون حالم خوب شد
قدردانتونم از صمیم قلب که باعث حال خوبم شدید🙏🌸

#حسین_الهی_قمشه_ای
#شما_فرستادید

@asheghanehaye_fatima
"يار هم باشيم"


پدرم، روان‌شاد حکیم الهی قمشهای
نزدیک به نیم قرن پیش
در هفتاد و چهار سالگی
بی‌خبر و ناگاه قلبش از کار باز ایستاد
و هنگامی‌که او این جهان را شب‌بخیر گفت
دوستان “آن‌سَری“ او را خوش‌آمد و صبح‌ بخیر گفتند.
و اکنون مزار ایشان در آغوش " ترجمه قرآن"
و كتاب "حكمت الهى"
و مجموعه اشعار شور‌انگیزشان،
زیارتگاه ارباب معرفت است.
ایشان دین و آیین خود را
در بیتی از غزلی آورده‌اند:
بتِ من روی دلدار است
و کفرِ زلفش ایمانم
کتاب عشق دستورم
طریق مهر آیینم.

و غزل زیر مرامنامه زندگی خود ایشان است:

بیا تا شمع هم، پروانه هم، یار هم باشیم
در این گلشن بهار هم، گل هم، خار هم باشیم
پریشان خاطران بر گرد هم از جان و دل گردیم
ز شهر آوارگان در دشت غم غمخوار هم باشیم
شبان تیره را روشن کنیم از مهر یکدیگر
در این تاریک محفل شمع گل‌رخسار هم باشیم
به یک‌رنگی به‌ هم آیینه‌وار اوصاف هم گوییم
به یکتایی دل هم دیده بیدار هم باشیم
رقیب ار آتش افروزد که ما را آشیان سوزد
پناه هم ز آب دیده خون بار هم باشیم
شب ظلمت چراغ شادی از صحبت برافروزیم
به روز هوشیاری رهبر افکار هم باشیم
گر از دام بلا رستیم هم‌پرواز هم گردیم
ور از تیر فلک خستیم در طومار هم باشیم
" الهی" دشمنان دادند دست دوستی با‌هم
چرا ما دوستان پیوسته در پیکار هم باشیم.
مهدی الهی قمشه ای

برگرفته از کتاب "نغمه عشاق": گزیده دیوان حکیم الهی قمشه ای
تالیف #حسین_الهی_قمشه ای
ناشر: انتشارات سخن


@asheghanehaye_fatima
" همیشه در کارم "

نی ام ز کار تو فارغ، همیشه در کارم
که لحظه لحظه تو را من عزیزتر دارم
به ذاتِ پاکِ من و آفتابِ سلطنتم
که من تو را نگذارم، به لطف بردارم
هزار شربت شافی به مهر برجوشید
از آن شبی که بگفتی به من که بیمارم
تو را که دزد گرفتم سپردمت به عوان
که یافت شد به جوالِ تو صاعِ انبارم
تو خیره در سببِ قهر و گفت ممکن نی
هزار لطف در آن بود اگر چه قهّارم
نه ابن یامین زان زخم یافت یوسفِ خویش
به چشمِ لطف نظر کن به جمله آثارم
به خلوتش همه تاویلِ آن بیان فرمود
که من گزاف کسی را به غم نیازارم
خموش گردم تا وقتِ خلوتِ تو رسید
ولی مبر تو گمان بد، ای گرفتارم
مولانا

□ این غزل بشارتی است از جانب خداوند به همه کسانی که در دلشان گذشته است که نکند خدا ما را به حال خود رها کرده و دیگر عنایتی در حق ما ندارد. البته پیام سوره والضحی نیز محدود به پیامبر اکرم نیست و تعمیم دارد.

□ تو را که دزد گرفتم...: اشاره است به بخش آخر داستان یوسف که وقتی برادرانش به تقاضای قبلی او بنیامین (ابن یامین) برادر تنی یوسف را با خود همراه آوردند یوسف کیدی اندیشید و دستور داد یک پیمانه طلا را در بارِ او نهند آنگاه آوازه درافکند که ای قوم، متاعی از ما به سرقت رفته است و نهایتاً پیمانه را در بارِ بنیامین یافتند و گفتند جزای او این است که او را به بندگی گیریم و نزد خود نگه داریم. بنیامین سخت پریشان بود و هیچ نمی دانست که یوسف می خواهد خود را به او بنماید و او را پیش خود به عزت نگه دارد و در دل با خدای خود شکوه می کرد که این بلا بر من چون آمد و چنین است بسیاری حوادث عالم که در بلا و محنت، بشارتی بزرگ پنهان دارد.

برگرفته از کتاب " در صحبت مولانا "
به قلم #حسین_الهی_قمشه_ای


@asheghanehaye_fatima