لب های تنباکویی ات را بر لبانم... نه
اینجا شروع خط پایانی نفسگیر است
وقتی زنی همبستر تنهایی اش باشد
یعنی که مردی سمت آغوشی سرازیر است
دنیای من گم میشود در هاله ای از دود
حس غریبی در نگاهم ترس می زاید
یعنی که مردی بین افکار ورم دارش
با بوسه های ممتد سیگار درگیر است
از دست میدادم خودم را پشت چشمانت
در لابه لای آسمان هایی که کوچک بود
چشم تورا حال و هوایم منجمد می کرد؛
آمیزش ما اشتباه سرد تقدیر است
آتش گرفته یک جهان در زیر پیراهن
با ابرهایی حامله گم می شوی در من
باران گرفته خیس خواهی شد تحمل کن
دیگر برای چتر وا کردن کمی دیر است...
@asheghanehaye_Fatima
#حانیه_محب_زادگان
اینجا شروع خط پایانی نفسگیر است
وقتی زنی همبستر تنهایی اش باشد
یعنی که مردی سمت آغوشی سرازیر است
دنیای من گم میشود در هاله ای از دود
حس غریبی در نگاهم ترس می زاید
یعنی که مردی بین افکار ورم دارش
با بوسه های ممتد سیگار درگیر است
از دست میدادم خودم را پشت چشمانت
در لابه لای آسمان هایی که کوچک بود
چشم تورا حال و هوایم منجمد می کرد؛
آمیزش ما اشتباه سرد تقدیر است
آتش گرفته یک جهان در زیر پیراهن
با ابرهایی حامله گم می شوی در من
باران گرفته خیس خواهی شد تحمل کن
دیگر برای چتر وا کردن کمی دیر است...
@asheghanehaye_Fatima
#حانیه_محب_زادگان
@asheghanehaye_fatima
دلتنگی بی سابقه ای برده امانم
سخت است که سمت تو تنم را بکشانم
ماندم که کجای بدن خسته ی راهت
دلتنگی در پیرهنم را بتکانم
حالا بغلم کن که به اندازه ی یک عمر
در گوش تو از بی کسی ام شعر بخوانم
ما مثل دوتا قمری دلباخته بودیم
ما مثل دوتا رود موازی به گمانم
با اینهمه سالی که گذشته است همانی
با اینهمه سالی که گذشته است همانم؟؟
ای دیر به دست آمده ی داغ کشیده
از اینکه نباشی نگرانم، نگرانم...
#حانیه_محب_زادگان
دلتنگی بی سابقه ای برده امانم
سخت است که سمت تو تنم را بکشانم
ماندم که کجای بدن خسته ی راهت
دلتنگی در پیرهنم را بتکانم
حالا بغلم کن که به اندازه ی یک عمر
در گوش تو از بی کسی ام شعر بخوانم
ما مثل دوتا قمری دلباخته بودیم
ما مثل دوتا رود موازی به گمانم
با اینهمه سالی که گذشته است همانی
با اینهمه سالی که گذشته است همانم؟؟
ای دیر به دست آمده ی داغ کشیده
از اینکه نباشی نگرانم، نگرانم...
#حانیه_محب_زادگان
@asheghabehaye_fatima
دلتنگی بی سابقه ای برده امانم
سخت است که سمت تو تنم را بکشانم
ماندم که کجای بدن خسته ی راهت
دلتنگی در پیرهنم را بتکانم
حالا بغلم کن که به اندازه ی یک عمر
در گوش تو از بی کسی ام شعر بخوانم
ما مثل دوتا قمری دلباخته بودیم
ما مثل دوتا رود موازی به گمانم
با اینهمه سالی که گذشته است همانی
با اینهمه سالی که گذشته است همانم؟؟
ای دیر به دست آمده ی داغ کشیده
از اینکه نباشی نگرانم، نگرانم...
#حانیه_محب_زادگان
دلتنگی بی سابقه ای برده امانم
سخت است که سمت تو تنم را بکشانم
ماندم که کجای بدن خسته ی راهت
دلتنگی در پیرهنم را بتکانم
حالا بغلم کن که به اندازه ی یک عمر
در گوش تو از بی کسی ام شعر بخوانم
ما مثل دوتا قمری دلباخته بودیم
ما مثل دوتا رود موازی به گمانم
با اینهمه سالی که گذشته است همانی
با اینهمه سالی که گذشته است همانم؟؟
ای دیر به دست آمده ی داغ کشیده
از اینکه نباشی نگرانم، نگرانم...
#حانیه_محب_زادگان
#کتابخونه
Altını çizdiğim bir kitabı birine verirken çekinirim...
Sanki yaralarımı teslim ediyormuş gibi,
Sanki "bak benim buraların çok ağrıyor" der gibi...
Turgut Uyar
از دادن کتابی به دیگری
_که زیر جملاتش خط کشیدهام_
خجالت میکشم
گویی که زخمهایم را به دیگری داده باشم
انگار که بگویم:
«ببین! این قسمت از زخمهایم خیلی درد میکند»
#تورگوت_اویار
برگردان: #حانیه_محب_زادگان
@asheghanehaye_fatima
Altını çizdiğim bir kitabı birine verirken çekinirim...
Sanki yaralarımı teslim ediyormuş gibi,
Sanki "bak benim buraların çok ağrıyor" der gibi...
Turgut Uyar
از دادن کتابی به دیگری
_که زیر جملاتش خط کشیدهام_
خجالت میکشم
گویی که زخمهایم را به دیگری داده باشم
انگار که بگویم:
«ببین! این قسمت از زخمهایم خیلی درد میکند»
#تورگوت_اویار
برگردان: #حانیه_محب_زادگان
@asheghanehaye_fatima