@asheghanehaye_fatima
🎀
دشوار است و همان قدر آسان؛
درست مانند فرقی
که میان دوسطر بعد هست و نیست
نوشتنِ از تو
نوشتن ِاز تو ست تنها
و چه دشوار است
باوراندن آنچه هست و نیست
انگار از خانه ای حرف بزنی
بی هیچ اشاره ای
به در
به پنچره
به دیوار
و چه دشوار است
زیبا حرف زدن از خانه ای که نیست
و چه دشوارتر
حرف زدن از زیبایی آنچه نیست
اما
چه من بی اختیار
از آنچه هست بنویسم
چه تو با اعتقاد
بخوانی انَّ معَ العُسْرِ یُسراً
حقیقت پنهان نمی شود لای این سطرها
زیبایی ات بیرون می زند عاقبت
از هزاران چشم
خواه دری نباشد،
پنجره ای نباشد،
دیواری نباشد اصلا،
و این همان آسانی با سختی ست
#حافظ_عظیمی
🎀
دشوار است و همان قدر آسان؛
درست مانند فرقی
که میان دوسطر بعد هست و نیست
نوشتنِ از تو
نوشتن ِاز تو ست تنها
و چه دشوار است
باوراندن آنچه هست و نیست
انگار از خانه ای حرف بزنی
بی هیچ اشاره ای
به در
به پنچره
به دیوار
و چه دشوار است
زیبا حرف زدن از خانه ای که نیست
و چه دشوارتر
حرف زدن از زیبایی آنچه نیست
اما
چه من بی اختیار
از آنچه هست بنویسم
چه تو با اعتقاد
بخوانی انَّ معَ العُسْرِ یُسراً
حقیقت پنهان نمی شود لای این سطرها
زیبایی ات بیرون می زند عاقبت
از هزاران چشم
خواه دری نباشد،
پنجره ای نباشد،
دیواری نباشد اصلا،
و این همان آسانی با سختی ست
#حافظ_عظیمی
@asheghanehaye_fatima
اولین دوچرخه ام را
دزد برد
اولین مدرسه را
کارنامه ای افتضاح
اولین زمین فوتبال را
جنگ
اولین پدر را
زنی چند خانه آن طرف تر
اولین خانه را
اتوبانی بی سر و پا و
اولین ترس را
تنهایی
تو اما خوش حال باش از این اعتراف
دلی را که برای آخرین بار
به تو می سپارم
به یقین پیش از تو هم
کسی بوده برای بردنش
#حافظ_عظیمی
اولین دوچرخه ام را
دزد برد
اولین مدرسه را
کارنامه ای افتضاح
اولین زمین فوتبال را
جنگ
اولین پدر را
زنی چند خانه آن طرف تر
اولین خانه را
اتوبانی بی سر و پا و
اولین ترس را
تنهایی
تو اما خوش حال باش از این اعتراف
دلی را که برای آخرین بار
به تو می سپارم
به یقین پیش از تو هم
کسی بوده برای بردنش
#حافظ_عظیمی
@asheghanehaye_fatima
.
باز می گرداندمت به بستر
حتی رودی طغیان گر اگر بودی
باز می گرداندمت به گله
حتی گرگی گرسنه اگر بودی
باز می گرداندمت به آسمان
حتی ابری گریزان اگر بودی
پاهای تو اما پاهایی مدرن اند
بی هیچ تعلق خاطری به طبیعت
بی هیچ تعلق خاطر به سرخ پوستی چون من
که حتی با دود سیگارش هم نمی تواند
به آن ها بفهماند
مفهوم بازگشت را
#حافظ_عظیمی.
.
باز می گرداندمت به بستر
حتی رودی طغیان گر اگر بودی
باز می گرداندمت به گله
حتی گرگی گرسنه اگر بودی
باز می گرداندمت به آسمان
حتی ابری گریزان اگر بودی
پاهای تو اما پاهایی مدرن اند
بی هیچ تعلق خاطری به طبیعت
بی هیچ تعلق خاطر به سرخ پوستی چون من
که حتی با دود سیگارش هم نمی تواند
به آن ها بفهماند
مفهوم بازگشت را
#حافظ_عظیمی.
@asheghanehaye_fatima
این که نفس را
دنبالت این طرف و آن طرف
یا این که پایم را
حتی یک لحظه از تو پس
اصلا هر کش مکش
مگر جز از سر لطف به زندگی ست؟
تو این را خوب می فهمی دست کم
تویی که تا پیش از امشب
با هیچ مرده ای نخوابیده بودی
تویی که هر گاه فرو کردم
چشم هایم را در مردمکت
تنها لذت را
در نه سوراخ پنهان کردی
تویی که تن نه کلیدت بود نه قفل
تا بستگی پیدا کند عمری به در
تویی که همدست باد بودی نه چشم
در مواجهه با پنجره
تویی که
تویی که
تویی که مقابلم ایستاده بودی در آینه
تا فراموش نکنم حرف هایی را
که چند سطر پیش تمرین کردم
اکنون اما
مقابل خود تو ام
و با سکوت
ریخته ام روی لب هات
روی آن واژه ها
که به زبان نمی آوری و می فهمم
#حافظ_عظیمی
این که نفس را
دنبالت این طرف و آن طرف
یا این که پایم را
حتی یک لحظه از تو پس
اصلا هر کش مکش
مگر جز از سر لطف به زندگی ست؟
تو این را خوب می فهمی دست کم
تویی که تا پیش از امشب
با هیچ مرده ای نخوابیده بودی
تویی که هر گاه فرو کردم
چشم هایم را در مردمکت
تنها لذت را
در نه سوراخ پنهان کردی
تویی که تن نه کلیدت بود نه قفل
تا بستگی پیدا کند عمری به در
تویی که همدست باد بودی نه چشم
در مواجهه با پنجره
تویی که
تویی که
تویی که مقابلم ایستاده بودی در آینه
تا فراموش نکنم حرف هایی را
که چند سطر پیش تمرین کردم
اکنون اما
مقابل خود تو ام
و با سکوت
ریخته ام روی لب هات
روی آن واژه ها
که به زبان نمی آوری و می فهمم
#حافظ_عظیمی
@asheghanehaye_fatima
عبور می کنی
بی هیچ نگاهی به پشت سر
مبادا خراب کنی
تصویری را که سال ها در ذهنت ساخته ای
در نبود تو اما
کسی دست می برد هر روز
در تکه ای از این تصویر
پنجره را بر می دارد می برد
به محله ای غریب
خیابان را بر می دارد می برد
به محله ای غریب
همین طور بر می دارد می برد
تکه هایت را
و تا به خودت بیایی
می بینی غریبه ای با آنچه ساخته شده
*
یک جا چیزی را خراب می کند
جایی دیگر اما
دارد چیزی را می سازد
تنهایی
#حافظ_عظیمی
عبور می کنی
بی هیچ نگاهی به پشت سر
مبادا خراب کنی
تصویری را که سال ها در ذهنت ساخته ای
در نبود تو اما
کسی دست می برد هر روز
در تکه ای از این تصویر
پنجره را بر می دارد می برد
به محله ای غریب
خیابان را بر می دارد می برد
به محله ای غریب
همین طور بر می دارد می برد
تکه هایت را
و تا به خودت بیایی
می بینی غریبه ای با آنچه ساخته شده
*
یک جا چیزی را خراب می کند
جایی دیگر اما
دارد چیزی را می سازد
تنهایی
#حافظ_عظیمی
@asheghanehaye_fatima
بارها تنها تو را در آغوش کشیدیم
در انزوای هزارتوی شب
و با تو عبور کردیم
از طول روز
سیگارهای یواشکی را
در چشم های تو پنهان کردیم
اشک هایمان را در کنجی از تو
و سبیل هایمان را برای نخستین بار
در آزادترین نقطه ات به باد سپردیم
ما از عشق
توقعی بیشتر از توقف یک روزه ی لباس های زنانه
بر بندهای رخت نداشتیم
و با تو در میان گذاشتیم
حرف هایمان را
نامه هایمان را
حتا تضارب آن لب ها را
که تنها دارایی مان بود تا آن روز
و گذشتیم
از کنکور
از آن دهه
از تو
و پایین آمدیم پله ها را یکی پس از دیگری
□
ما نسل گریخته از دامان توایم
برایمان دعا کن
پشت بام عزیز😉
#حافظ_عظیمی
بارها تنها تو را در آغوش کشیدیم
در انزوای هزارتوی شب
و با تو عبور کردیم
از طول روز
سیگارهای یواشکی را
در چشم های تو پنهان کردیم
اشک هایمان را در کنجی از تو
و سبیل هایمان را برای نخستین بار
در آزادترین نقطه ات به باد سپردیم
ما از عشق
توقعی بیشتر از توقف یک روزه ی لباس های زنانه
بر بندهای رخت نداشتیم
و با تو در میان گذاشتیم
حرف هایمان را
نامه هایمان را
حتا تضارب آن لب ها را
که تنها دارایی مان بود تا آن روز
و گذشتیم
از کنکور
از آن دهه
از تو
و پایین آمدیم پله ها را یکی پس از دیگری
□
ما نسل گریخته از دامان توایم
برایمان دعا کن
پشت بام عزیز😉
#حافظ_عظیمی
@asheghanehaye_fatima
از آخرین باری که دستت را گرفتم،
چه قدر میگذرد؟
از آخرین باری که دستت را نگرفتم؟
من
به درونت گریختم تا با تنهاییات روی هم بریزم که اکنون
فراموش کردهام دستهایم را
فراموش کردهام خراش انگشتانم را
اصلا برای چه تیغی از درون ساقه ای میگریزد،
تو میدانی؟
دستی به سوی خودم دراز میکنم
برای چیدن چیزی
اگر مانده باشد،
اگر در بهترین شکل
شبیهترین باشم
به آن چه تو در چشمانت پنهان کردهای
دستی به سوی خودم دراز میکنم
شبیه شاخهی انجیری که در انزوای دامنه
میخواهد کوه را در آغوش بگیرد
دستی به سوی خودم دراز میکنم
و به یاد میآورم موج
هر آنچه با خود آورده را بازمیگرداند
از آخرین باری که صخرهای به دریا بازگشت،
چه قدر میگذرد؟
از آخرین باری که دریایی بازنگشت؟
#حافظ_عظیمی
از آخرین باری که دستت را گرفتم،
چه قدر میگذرد؟
از آخرین باری که دستت را نگرفتم؟
من
به درونت گریختم تا با تنهاییات روی هم بریزم که اکنون
فراموش کردهام دستهایم را
فراموش کردهام خراش انگشتانم را
اصلا برای چه تیغی از درون ساقه ای میگریزد،
تو میدانی؟
دستی به سوی خودم دراز میکنم
برای چیدن چیزی
اگر مانده باشد،
اگر در بهترین شکل
شبیهترین باشم
به آن چه تو در چشمانت پنهان کردهای
دستی به سوی خودم دراز میکنم
شبیه شاخهی انجیری که در انزوای دامنه
میخواهد کوه را در آغوش بگیرد
دستی به سوی خودم دراز میکنم
و به یاد میآورم موج
هر آنچه با خود آورده را بازمیگرداند
از آخرین باری که صخرهای به دریا بازگشت،
چه قدر میگذرد؟
از آخرین باری که دریایی بازنگشت؟
#حافظ_عظیمی
@asheghanehaye_fatima
از آخرین باری که دستت را گرفتم،
چه قدر میگذرد؟
از آخرین باری که دستت را نگرفتم؟
من
به درونت گریختم تا با تنهاییات روی هم بریزم که اکنون
فراموش کردهام دستهایم را
فراموش کردهام خراش انگشتانم را
اصلا برای چه تیغی از درون ساقه ای میگریزد،
تو میدانی؟
دستی به سوی خودم دراز میکنم
برای چیدن چیزی
اگر مانده باشد،
اگر در بهترین شکل
شبیهترین باشم
به آن چه تو در چشمانت پنهان کردهای
دستی به سوی خودم دراز میکنم
شبیه شاخهی انجیری که در انزوای دامنه
میخواهد کوه را در آغوش بگیرد
دستی به سوی خودم دراز میکنم
و به یاد میآورم موج
هر آنچه با خود آورده را بازمیگرداند
از آخرین باری که صخرهای به دریا بازگشت،
چه قدر میگذرد؟
از آخرین باری که دریایی بازنگشت؟
#حافظ_عظیمی
از آخرین باری که دستت را گرفتم،
چه قدر میگذرد؟
از آخرین باری که دستت را نگرفتم؟
من
به درونت گریختم تا با تنهاییات روی هم بریزم که اکنون
فراموش کردهام دستهایم را
فراموش کردهام خراش انگشتانم را
اصلا برای چه تیغی از درون ساقه ای میگریزد،
تو میدانی؟
دستی به سوی خودم دراز میکنم
برای چیدن چیزی
اگر مانده باشد،
اگر در بهترین شکل
شبیهترین باشم
به آن چه تو در چشمانت پنهان کردهای
دستی به سوی خودم دراز میکنم
شبیه شاخهی انجیری که در انزوای دامنه
میخواهد کوه را در آغوش بگیرد
دستی به سوی خودم دراز میکنم
و به یاد میآورم موج
هر آنچه با خود آورده را بازمیگرداند
از آخرین باری که صخرهای به دریا بازگشت،
چه قدر میگذرد؟
از آخرین باری که دریایی بازنگشت؟
#حافظ_عظیمی
@asheghanehaye_fatima
عبور می کنی
بی هیچ نگاهی به پشت سر
مبادا خراب کنی
تصویری را که سال ها در ذهنت ساخته ای
در نبود تو اما
کسی دست می برد هر روز
در تکه ای از این تصویر
پنجره را بر می دارد می برد
به محله ای غریب
خیابان را بر می دارد می برد
به محله ای غریب
همین طور بر می دارد می برد
تکه هایت را
و تا به خودت بیایی
می بینی غریبه ای با آنچه ساخته شده
*
یک جا چیزی را خراب می کند
جایی دیگر اما
دارد چیزی را می سازد
تنهایی
#حافظ_عظیمی
عبور می کنی
بی هیچ نگاهی به پشت سر
مبادا خراب کنی
تصویری را که سال ها در ذهنت ساخته ای
در نبود تو اما
کسی دست می برد هر روز
در تکه ای از این تصویر
پنجره را بر می دارد می برد
به محله ای غریب
خیابان را بر می دارد می برد
به محله ای غریب
همین طور بر می دارد می برد
تکه هایت را
و تا به خودت بیایی
می بینی غریبه ای با آنچه ساخته شده
*
یک جا چیزی را خراب می کند
جایی دیگر اما
دارد چیزی را می سازد
تنهایی
#حافظ_عظیمی
@asheghanehaye_fatima
از آخرین باری که دستت را گرفتم،
چه قدر میگذرد؟
از آخرین باری که دستت را نگرفتم؟
من
به درونت گریختم تا با تنهاییات روی هم بریزم که اکنون
فراموش کردهام دستهایم را
فراموش کردهام خراش انگشتانم را
اصلا برای چه تیغی از درون ساقه ای میگریزد،
تو میدانی؟
دستی به سوی خودم دراز میکنم
برای چیدن چیزی
اگر مانده باشد،
اگر در بهترین شکل
شبیهترین باشم
به آن چه تو در چشمانت پنهان کردهای
دستی به سوی خودم دراز میکنم
شبیه شاخهی انجیری که در انزوای دامنه
میخواهد کوه را در آغوش بگیرد
دستی به سوی خودم دراز میکنم
و به یاد میآورم موج
هر آنچه با خود آورده را بازمیگرداند
از آخرین باری که صخرهای به دریا بازگشت،
چه قدر میگذرد؟
از آخرین باری که دریایی بازنگشت؟
#حافظ_عظیمی
از آخرین باری که دستت را گرفتم،
چه قدر میگذرد؟
از آخرین باری که دستت را نگرفتم؟
من
به درونت گریختم تا با تنهاییات روی هم بریزم که اکنون
فراموش کردهام دستهایم را
فراموش کردهام خراش انگشتانم را
اصلا برای چه تیغی از درون ساقه ای میگریزد،
تو میدانی؟
دستی به سوی خودم دراز میکنم
برای چیدن چیزی
اگر مانده باشد،
اگر در بهترین شکل
شبیهترین باشم
به آن چه تو در چشمانت پنهان کردهای
دستی به سوی خودم دراز میکنم
شبیه شاخهی انجیری که در انزوای دامنه
میخواهد کوه را در آغوش بگیرد
دستی به سوی خودم دراز میکنم
و به یاد میآورم موج
هر آنچه با خود آورده را بازمیگرداند
از آخرین باری که صخرهای به دریا بازگشت،
چه قدر میگذرد؟
از آخرین باری که دریایی بازنگشت؟
#حافظ_عظیمی
@asheghanehaye_fatima
از لبهایت كه بگذریم
تاریخ شفاهی بشر را پشت سر گذاشته ایم
از ساقهایت كه بگذریم
مرزهای وطن را
سمت من بیا
دستهایت را دور گردنم حلقه كن
و زمین را از زیر پایم بكش
آن وقت خواهی دید
فاصلهی میان اولین پرواز و سقوط
برای هیچ پرنده ای
با مرگ پر نمیشود
#حافظ_عظیمی
از لبهایت كه بگذریم
تاریخ شفاهی بشر را پشت سر گذاشته ایم
از ساقهایت كه بگذریم
مرزهای وطن را
سمت من بیا
دستهایت را دور گردنم حلقه كن
و زمین را از زیر پایم بكش
آن وقت خواهی دید
فاصلهی میان اولین پرواز و سقوط
برای هیچ پرنده ای
با مرگ پر نمیشود
#حافظ_عظیمی
@asheghanehaye_fatima
از لبهایت كه بگذریم
تاریخ شفاهی بشر را پشت سر گذاشته ایم
از ساقهایت كه بگذریم
مرزهای وطن را
سمت من بیا
دستهایت را دور گردنم حلقه كن
و زمین را از زیر پایم بكش
آن وقت خواهی دید
فاصلهی میان اولین پرواز و سقوط
برای هیچ پرنده ای
با مرگ پر نمیشود
#حافظ_عظیمی
از لبهایت كه بگذریم
تاریخ شفاهی بشر را پشت سر گذاشته ایم
از ساقهایت كه بگذریم
مرزهای وطن را
سمت من بیا
دستهایت را دور گردنم حلقه كن
و زمین را از زیر پایم بكش
آن وقت خواهی دید
فاصلهی میان اولین پرواز و سقوط
برای هیچ پرنده ای
با مرگ پر نمیشود
#حافظ_عظیمی
@asheghanehaye_fatima
از لبهایت كه بگذریم
تاریخ شفاهی بشر را پشت سر گذاشته ایم
از ساقهایت كه بگذریم
مرزهای وطن را
سمت من بیا
دستهایت را دور گردنم حلقه كن
و زمین را از زیر پایم بكش
آن وقت خواهی دید
فاصلهی میان اولین پرواز و سقوط
برای هیچ پرنده ای
با مرگ پر نمیشود
#حافظ_عظیمی
از لبهایت كه بگذریم
تاریخ شفاهی بشر را پشت سر گذاشته ایم
از ساقهایت كه بگذریم
مرزهای وطن را
سمت من بیا
دستهایت را دور گردنم حلقه كن
و زمین را از زیر پایم بكش
آن وقت خواهی دید
فاصلهی میان اولین پرواز و سقوط
برای هیچ پرنده ای
با مرگ پر نمیشود
#حافظ_عظیمی
@asheghanehaye_fatima
«همیشه»
حسادت نمی ورزم
به هر آن کس که پیش از من با تو بودهاست
سمت من بیا
با آن یک مرد که سر بر شانههایت گذاشته
سمت من بیا
با آن یکصد مرد که در موی تو پنهانند
سمت من بیا
با آن یکهزار مرد در فواصل پستانها و پاهایت
سمت من بیا
چون رودی مملو از جنازه ی مردان
که عاقبت به دریایی وحشی خواهد ریخت،
به گشت و گذاری ابدی، به چیزی به نام «زمان».
همه را باخود
به نقطه ای که آنجا منتظرت ایستادهام بیاور
ما بی شک برای همیشه تنها خواهیم بود
ما بی شک برای همیشه تنها تو، تنها من خواهیم بود روی زمین
تا زندگیمان را آغاز کنیم
#پابلو_نرودا
ترجمه #حافظ_عظیمی
«همیشه»
حسادت نمی ورزم
به هر آن کس که پیش از من با تو بودهاست
سمت من بیا
با آن یک مرد که سر بر شانههایت گذاشته
سمت من بیا
با آن یکصد مرد که در موی تو پنهانند
سمت من بیا
با آن یکهزار مرد در فواصل پستانها و پاهایت
سمت من بیا
چون رودی مملو از جنازه ی مردان
که عاقبت به دریایی وحشی خواهد ریخت،
به گشت و گذاری ابدی، به چیزی به نام «زمان».
همه را باخود
به نقطه ای که آنجا منتظرت ایستادهام بیاور
ما بی شک برای همیشه تنها خواهیم بود
ما بی شک برای همیشه تنها تو، تنها من خواهیم بود روی زمین
تا زندگیمان را آغاز کنیم
#پابلو_نرودا
ترجمه #حافظ_عظیمی