@asheghanehaye_fatima
MARTHA:
Mère, vous êtes singulière. Je vous reconnais mal depuis quelque temps.
LA MÈRE :
Je suis fatiguée, ma fille, rien de plus. Je voudrais me reposer.
MARTHA :
Je puis prendre sur moi ce qui vous reste encore à faire dans la maison. Vous aurez ainsi toutes vos journées.
LA MÈRE :
Ce n'est pas exactement de ce repos que je parle. Non, c'est un rêve de vieille femme. J'aspire seulement à la paix, à un peu d'abandon.....
مارتا:
مادرْ تو جورِ عجیبی هستی، مدتی است که من از رفتارت سر در نمیآورم.
مادر :
خستهام، دخترم. چیز دیگری نیست و میل دارم کمی استراحت کنم.
مارتا:
من میتوانم همهی کارهای تو را در خانه به عهده بگیرم. به این طریق تو همهی روز را استراحت خواهی کرد.
مادر :
راستش من از این استراحت حرف نمیزنم. این رویایی پیرزنانه است. من فقط مشتاق آرامشم، مشتاق اندکی فراموشی.....
سوءتفاهم
#آلبر_کامو
ترجمه : #جلال_آل_احمد
MARTHA:
Mère, vous êtes singulière. Je vous reconnais mal depuis quelque temps.
LA MÈRE :
Je suis fatiguée, ma fille, rien de plus. Je voudrais me reposer.
MARTHA :
Je puis prendre sur moi ce qui vous reste encore à faire dans la maison. Vous aurez ainsi toutes vos journées.
LA MÈRE :
Ce n'est pas exactement de ce repos que je parle. Non, c'est un rêve de vieille femme. J'aspire seulement à la paix, à un peu d'abandon.....
مارتا:
مادرْ تو جورِ عجیبی هستی، مدتی است که من از رفتارت سر در نمیآورم.
مادر :
خستهام، دخترم. چیز دیگری نیست و میل دارم کمی استراحت کنم.
مارتا:
من میتوانم همهی کارهای تو را در خانه به عهده بگیرم. به این طریق تو همهی روز را استراحت خواهی کرد.
مادر :
راستش من از این استراحت حرف نمیزنم. این رویایی پیرزنانه است. من فقط مشتاق آرامشم، مشتاق اندکی فراموشی.....
سوءتفاهم
#آلبر_کامو
ترجمه : #جلال_آل_احمد
@asheghanehaye_fatima
وقتی تنها دلخوشی آدم
تنها همزبان آدم
تنها دوست آدم
تنها زن محبوب آدم
تنها عمر آدم
و اصلا همه ی وجود آدم را ببرند آن طرف دنیا
دیگر نمیشود تحمل کرد.
آخ که تصدقت میروم.
مبادا از نوشتن این مطالب ناراحت شوی، چون من خودم پس از این گریه، و حالا آسودهتر شدهام.
راحتتر شدهام
و چه کمک بزرگی است این گریه
و مردها چه سنگدل میشوند وقتی گریهشان بند میآید.
ای خدایی که سیمین من تو را قبول دارد، من کم کم از همین لحاظ و تنها به خاطر او هم شده
میخواهم به تو عقیده پیدا کنم...
از نامههای #جلال_آل_احمد به #سیمین_دانشور ، یکشنبه ۴ آبان ۱۳۳۱
وقتی تنها دلخوشی آدم
تنها همزبان آدم
تنها دوست آدم
تنها زن محبوب آدم
تنها عمر آدم
و اصلا همه ی وجود آدم را ببرند آن طرف دنیا
دیگر نمیشود تحمل کرد.
آخ که تصدقت میروم.
مبادا از نوشتن این مطالب ناراحت شوی، چون من خودم پس از این گریه، و حالا آسودهتر شدهام.
راحتتر شدهام
و چه کمک بزرگی است این گریه
و مردها چه سنگدل میشوند وقتی گریهشان بند میآید.
ای خدایی که سیمین من تو را قبول دارد، من کم کم از همین لحاظ و تنها به خاطر او هم شده
میخواهم به تو عقیده پیدا کنم...
از نامههای #جلال_آل_احمد به #سیمین_دانشور ، یکشنبه ۴ آبان ۱۳۳۱
@asheghanehaye_fatima
وقتی تنها دلخوشی آدم
تنها همزبان آدم
تنها دوست آدم
تنها زن محبوب آدم
تنها عمر آدم
و اصلا همه ی وجود آدم را ببرند آن طرف دنیا
دیگر نمیشود تحمل کرد.
آخ که تصدقت میروم.
مبادا از نوشتن این مطالب ناراحت شوی، چون من خودم پس از این گریه، و حالا آسودهتر شدهام.
راحتتر شدهام
و چه کمک بزرگی است این گریه
و مردها چه سنگدل میشوند وقتی گریهشان بند میآید.
ای خدایی که سیمین من تو را قبول دارد، من کم کم از همین لحاظ و تنها به خاطر او هم شده
میخواهم به تو عقیده پیدا کنم...
از نامههای #جلال_آل_احمد به #سیمین_دانشور ، یکشنبه ۴ آبان ۱۳۳۱
وقتی تنها دلخوشی آدم
تنها همزبان آدم
تنها دوست آدم
تنها زن محبوب آدم
تنها عمر آدم
و اصلا همه ی وجود آدم را ببرند آن طرف دنیا
دیگر نمیشود تحمل کرد.
آخ که تصدقت میروم.
مبادا از نوشتن این مطالب ناراحت شوی، چون من خودم پس از این گریه، و حالا آسودهتر شدهام.
راحتتر شدهام
و چه کمک بزرگی است این گریه
و مردها چه سنگدل میشوند وقتی گریهشان بند میآید.
ای خدایی که سیمین من تو را قبول دارد، من کم کم از همین لحاظ و تنها به خاطر او هم شده
میخواهم به تو عقیده پیدا کنم...
از نامههای #جلال_آل_احمد به #سیمین_دانشور ، یکشنبه ۴ آبان ۱۳۳۱
@asheghanehaye_fatima
پیش از آفتاب که برمی خیزی ،
انگار پیش از خلقت برخاسته ای .
و هر روز شاهد مجددِ
این تحول روزانه بودن ،
از تاریکی به روشنایی ،
از خواب به بیداری ،
از سکون به حرکت.
و امروز صبح چنان حالی داشتم ،
که به همه سلام میکردم.
#جلال_آل_احمد
پیش از آفتاب که برمی خیزی ،
انگار پیش از خلقت برخاسته ای .
و هر روز شاهد مجددِ
این تحول روزانه بودن ،
از تاریکی به روشنایی ،
از خواب به بیداری ،
از سکون به حرکت.
و امروز صبح چنان حالی داشتم ،
که به همه سلام میکردم.
#جلال_آل_احمد
@asheghanehaye_fatima
🔻
#جلال_آل_احمد در سالهای دور از #سیمین_دانشور برایش نوشت : با هرکس حرف میزنم اولین کاری که میکنم این است که حلقهام را طوری به رخش بکشم که او از من بپرسد که ازدواج کردهای و من حرفم را به تو بکشانم و بعد عکس تو را نشان بدهم ...
پ.ن : عشق و علاقه ى واقعى اگه اين نيست پس چيه؟
🔻
#جلال_آل_احمد در سالهای دور از #سیمین_دانشور برایش نوشت : با هرکس حرف میزنم اولین کاری که میکنم این است که حلقهام را طوری به رخش بکشم که او از من بپرسد که ازدواج کردهای و من حرفم را به تو بکشانم و بعد عکس تو را نشان بدهم ...
پ.ن : عشق و علاقه ى واقعى اگه اين نيست پس چيه؟
@asheghanehaye_fatima
پیش از آفتاب که برمی خیزی
انگار پیش از خلقت برخاسته ای...
و هر روز شاهد مجدد این تحول روزانه بود،
از تاریکی به روشنایی ،
از خواب به بیداری
از سکون به حرکت...
و امروز صبح چنان حالی داشتم
که
به همه سلام میکردم ...
#جلال_آل_احمد
پیش از آفتاب که برمی خیزی
انگار پیش از خلقت برخاسته ای...
و هر روز شاهد مجدد این تحول روزانه بود،
از تاریکی به روشنایی ،
از خواب به بیداری
از سکون به حرکت...
و امروز صبح چنان حالی داشتم
که
به همه سلام میکردم ...
#جلال_آل_احمد
@asheghanehaye_fatima
MARTHA:
Mère, vous êtes singulière. Je vous reconnais mal depuis quelque temps.
LA MÈRE :
Je suis fatiguée, ma fille, rien de plus. Je voudrais me reposer.
MARTHA :
Je puis prendre sur moi ce qui vous reste encore à faire dans la maison. Vous aurez ainsi toutes vos journées.
LA MÈRE :
Ce n'est pas exactement de ce repos que je parle. Non, c'est un rêve de vieille femme. J'aspire seulement à la paix, à un peu d'abandon.....
مارتا:
مادرْ تو جورِ عجیبی هستی، مدتی است که من از رفتارت سر در نمیآورم.
مادر :
خستهام، دخترم. چیز دیگری نیست و میل دارم کمی استراحت کنم.
مارتا:
من میتوانم همهی کارهای تو را در خانه به عهده بگیرم. به این طریق تو همهٔ روز را استراحت خواهی کرد.
مادر :
راستش من از این استراحت حرف نمیزنم. این رویایی پیرزنانه است. من فقط مشتاق آرامشم، مشتاق اندکی فراموشی.....
سوءتفاهم
#آلبر_کامو
ترجمه : #جلال_آل_احمد
MARTHA:
Mère, vous êtes singulière. Je vous reconnais mal depuis quelque temps.
LA MÈRE :
Je suis fatiguée, ma fille, rien de plus. Je voudrais me reposer.
MARTHA :
Je puis prendre sur moi ce qui vous reste encore à faire dans la maison. Vous aurez ainsi toutes vos journées.
LA MÈRE :
Ce n'est pas exactement de ce repos que je parle. Non, c'est un rêve de vieille femme. J'aspire seulement à la paix, à un peu d'abandon.....
مارتا:
مادرْ تو جورِ عجیبی هستی، مدتی است که من از رفتارت سر در نمیآورم.
مادر :
خستهام، دخترم. چیز دیگری نیست و میل دارم کمی استراحت کنم.
مارتا:
من میتوانم همهی کارهای تو را در خانه به عهده بگیرم. به این طریق تو همهٔ روز را استراحت خواهی کرد.
مادر :
راستش من از این استراحت حرف نمیزنم. این رویایی پیرزنانه است. من فقط مشتاق آرامشم، مشتاق اندکی فراموشی.....
سوءتفاهم
#آلبر_کامو
ترجمه : #جلال_آل_احمد
@asheghanehaye_fatima
پیش از آفتاب که برمی خیزی
انگار پیش از خلقت برخاسته ای...
و هر روز شاهد مجدد این تحول روزانه بود،
از تاریکی به روشنایی ،
از خواب به بیداری
از سکون به حرکت...
و امروز صبح چنان حالی داشتم
که
به همه سلام میکردم ...
#جلال_آل_احمد
پیش از آفتاب که برمی خیزی
انگار پیش از خلقت برخاسته ای...
و هر روز شاهد مجدد این تحول روزانه بود،
از تاریکی به روشنایی ،
از خواب به بیداری
از سکون به حرکت...
و امروز صبح چنان حالی داشتم
که
به همه سلام میکردم ...
#جلال_آل_احمد
@asheghanehaye_fatima
بگوئید ببینم. غیر از قمار کار دیگری نمیکنید؟
- نه هیچ.
مرا امتحان میکرد. من هیچ نمیدانستم. در همه این مدت به زحمت روزنامهای را مرور کردهبودم و حتی لای یک کتاب را هم باز نکرده بودم.
بعد او گفت:
-فکر شما فلج شده است.
نه تنها زندگی و منافع شخصی و اجتماعی و تکالیف انسانی و وطنی خود را ترک گفتهاید بلکه دوستان خودتان را هم فراموش کردهاید. نه تنها هر چیز دیگری را غیر از قمار ترک گفتهاید حتی خاطرات خودتان را نیز از یاد بردهاید. من یک لحظه قاطع و عاشقانه زندگی شما را بهخاطر دارم. ولی حتم دارم که خودتان بهترین تأثرات و احساسات آنوقت خود را فراموش کردهاید. رؤیاهای شما و آرزوهایی که شما را محصور کردهاست هرگز از جفت و طاق و قرمز و سیاه و... بالاتر نمیرود.
#فیودور_داستایوفسکی | کتاب: قمارباز
مترجم: #جلال_آل_احمد
بگوئید ببینم. غیر از قمار کار دیگری نمیکنید؟
- نه هیچ.
مرا امتحان میکرد. من هیچ نمیدانستم. در همه این مدت به زحمت روزنامهای را مرور کردهبودم و حتی لای یک کتاب را هم باز نکرده بودم.
بعد او گفت:
-فکر شما فلج شده است.
نه تنها زندگی و منافع شخصی و اجتماعی و تکالیف انسانی و وطنی خود را ترک گفتهاید بلکه دوستان خودتان را هم فراموش کردهاید. نه تنها هر چیز دیگری را غیر از قمار ترک گفتهاید حتی خاطرات خودتان را نیز از یاد بردهاید. من یک لحظه قاطع و عاشقانه زندگی شما را بهخاطر دارم. ولی حتم دارم که خودتان بهترین تأثرات و احساسات آنوقت خود را فراموش کردهاید. رؤیاهای شما و آرزوهایی که شما را محصور کردهاست هرگز از جفت و طاق و قرمز و سیاه و... بالاتر نمیرود.
#فیودور_داستایوفسکی | کتاب: قمارباز
مترجم: #جلال_آل_احمد
.
با کسی زندگی کن
که مجبور نباشی
یه عمر برای راضی
نگه داشتنش فیلم بازی کنی .
#جلال_آل_احمد
@asheghanehaye_fatima
با کسی زندگی کن
که مجبور نباشی
یه عمر برای راضی
نگه داشتنش فیلم بازی کنی .
#جلال_آل_احمد
@asheghanehaye_fatima
با کسی زندگی کن
که مجبور نباشی
یه عمر برای راضی
نگه داشتنش فیلم بازی کنی .
#جلال_آل_احمد
@asheghanehaye_fatima
که مجبور نباشی
یه عمر برای راضی
نگه داشتنش فیلم بازی کنی .
#جلال_آل_احمد
@asheghanehaye_fatima