عاشقانه های فاطیما
820 subscribers
21.2K photos
6.5K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
ارتفاعات تنت ترس زمستان دارد

آسمان در نظرت حالت زندان دارد


لبت از شوکت چنگیز فراترحتا

دائمن بوسه ی تو آتش طغیان دارد


هرکه با چشم تو درگیر شود می داند 

ماه با چشم توعمری است که جریان دارد


حاضرم جای تو هر روز به دارم بکشند

عشق صد پنجره انگار به عرفان دارد 


ترسم از گرگ بیابان تنت نیست ولی 

شیر چشمت هوس خوردن انسان دارد


به دماوند نگاهت ؛ که غزل در دل من 

رشته کوهی است که صد قافیه جنبان دارد 


سینه ام خانه ی عشق است " بفرما داخل "

عشق گاهی نظری خوب به مهمان دارد


بس که شیرین و غزلخوان و شرابی است لبت 

کیش لب های تو صد قوم مسلمان دارد


شک ندارم که تو با آینه نسبت داری 

کوه احساس تو آهوی فراوان دارد


هرکه با عشق در افتد به فنا محکوم است 

هرکه در عشق بیافتد به تو ایمان دارد


با وجودی که در احساس خودم می جوشم 

عشقم این است که امید به قرآن دارم 


آسمان با نفس گرم تو جان می گیرد 

نام من توی دهان تو زبان می گیرد 


به خداوندی چشمان تو ایمان دارم 

با لبت بر سر هر قافیه پیمان دارم


اشک حسرت به دل پنجره ها خواهد ماند

شعر من روی تن منظره ها خواهد ماند 


مرگ گنجشکِ به گندم زده را باور کن 

نقص در قطر همین دایره ها خواهد ماند 


خلوتم قله ی الوند فراموشی هاست 

شعر من ریل همین قرقره ها خواهد ماند 


دشت احساس من از بازی عرفان لبریز 

خون من در رگ این زنجره ها خواهد ماند 


پرت کن پرت و پلاهای سفر از تن خویش 

باد در موج پر فرفره ها خواهد ماند


گوشم از حرف تهی پر شده مهمانم باش

مست باشی نفس مسخره ها خواهد ماند

#جابر_ترمک
@asheghanehaye_fatima


پشت این پنجره ی رو به شما می مانم
من همان مژده ی پائیز پر از بارانم

غزلم سهم شما بود که با یک لبخند
وازه ها را به لبت یخ زده می خندانم

دست را هم که تکانم ندهی می فهمم
چشم زیبای تو با پنجره را می خوانم

بی تو ته مانده آوارم و زخمم شعر است
شهر را توی خودم یک تنه می رقصانم

کاش می شد غزلی صرف تن ناز تو کرد
اصلن انگار به توصیف تو در می مانم


#جابر_ترمک
@asheghanehaye_fatima




دشت چادر سیاه قشلاقت کوه یورد نجیب چشمانت
ایلدخت اصیل قشقایی مانده ام در فریب چشمانت

کوه باور سرای کوچت بود بعد برنو بلند بلژیکی
خان گرفتار در قدمهایت کد خدا غرق سیب چشمانت

دستمال کلاغی ات وقتی دست تاراج باد می افتد
آسمان با تمام احساسش می شود دلفریب چشمانت

رخش رفتن بهار زین کرده فرش گل زینت زمین کرده
ماه در چشم تو کمین کرده لای ام من یجیب چشمانت

هرچه گشتم ندیدمت اما عطر موهات مانده در شعرم
در سکوت شب بیابانها من غریبم غریب چشمانت

صخره ها رد پای رخشت را در مه آلود صبح گم کردند
چشمه ها شروه خوان لبهایت لاله ها هم رقیب چشمانت

آهوی بی قرار بنشن ها کوچراه قبیله را طی کن
کسر عشق نگاه تو در من ضربدر یک ضریب چشمانت ...


#جابر_ترمک
#عزیز_روزهام🍀
@asheghanehaye_fatima



در من بجوشان ، قطره ای لبخند می خواهم
قلبی شکسته دارم و پیوند می خواهم

در قاف چشمان تو یک دریا غزل دارم 
در اوج پروازم کمی الوند می خواهم

صیاد من باشی بیابان تا بیابان را 
یک عمر آهو را فقط در بند می خواهم

دست سپیدت را تکانی ده نسیمم باش
از حرکت موهات من پیوند می خواهم

گاهی پر از شعرم پر از احساس شب بوها 
گاهی دقیقن عشق را بی قند می خواهم




#جابر_ترمک
ترسم از گرگِ بیابانِ تنت نیست ولی
شیرِ چشمت هوسِ خوردنِ انسان دارد

سینه ام خانه عشق است "بفرما داخل"
عشق گاهی نظری خوب به مهمان دارد

#جابر_ترمک
@asheghanehaye_fatima



سرزمین نگاهتان شده‌ام لشکرت را گسیل کن در من
قبله‌ام را کبوتران بردند عزم با قوم فیل کن در من

در تنم جای سم اسبان است بوی خون می‌دهد تمام تنم
جنگ، آتش، چپاول و کشتار، کاری از این قبیل کن در من

خاکریز تنم پر از زخم است سینه‌ام در مسیر درگیریست
تا شکستم نداده‌ای نشکن حرکتی بی‌بدیل کن در من

برنو عاشقی همایل کن تا شکوه عشایری داری
دشت آماده‌ی رجز خوانیست شوق تشکیل ایل کن در من

کدخدا رفته عاشقی بکند فکر بد درسرت نپیچانی
پیش من التماس بیهوده است فکر باج سبیل کن در من

زیر پا شد دلم نمی‌بینی فصل بعد از نبرد پائیز است
زندگی را بکش به روی تنم قصد مرگی اصیل کن در من

#جابر_ترمک
عاشقانه های فاطیما
تو بِرنو داری ؟ زنان ایل تنها به مردانی دل می بستند که دستشان با تفنگ و پایشان با رکاب آشنا بود. کار مردان ایل با تفنگ، به ویژه تفنگ پنج تیری بنام "برنو" به عشق و عاشقی کشیده شده بود. تفنگ خوش دست و موشکاف و دور بردی بود. ساخت یکی از شهرهای فرنگ بنام برنو…
دشت چادر سیاه قشلاقت کوه یورد نجیب چشمانت
ایلدخت اصیل قشقایی مانده ام در فریب چشمانت

کوه باور سرای کوچت بود بعد برنو بلند بلژیکی
خان گرفتار در قدمهایت کد خدا غرق سیب چشمانت

دستمال کلاغی ات وقتی دست تاراج باد می افتد
آسمان با تمام احساسش می شود دلفریب چشمانت

رخش رفتن بهار زین کرده فرش گل زینت زمین کرده
ماه در چشم تو کمین کرده لای ام من یجیب چشمانت

هرچه گشتم ندیدمت اما عطر موهات مانده در شعرم
در سکوت شب بیابانها من غریبم غریب چشمانت

صخره ها رد پای رخشت را در مه آلود صبح گم کردند
چشمه ها شروه خوان لبهایت لاله ها هم رقیب چشمانت

آهوی بی قرار بنشن ها کوچراه قبیله را طی کن
کسر عشق نگاه تو در من ضربدر یک ضریب چشمانت ...


#جابر_ترمک
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima
پشت این پنجره ی رو به شما می مانم 
من همان مژده ی پائیز پر از بارانم

غزلم سهم شما بود که با یک لبخند 
وازه ها را به لبت یخ زده می خندانم

دست را هم که تکانم ندهی می فهمم
چشم زیبای تو با پنجره را می خوانم

بی تو ته مانده آوارم و زخمم شعر است 
شهر را توی خودم یک تنه می رقصانم

کاش می شد غزلی صرف تن ناز تو کرد
اصلن انگار به توصیف تو در می مانم

#جابر_ترمک
#عزیز_روزهام

@asheghanehaye_fatima
دشت چادر سیاه قشلاقت کوه یورد نجیب چشمانت
ایلدخت اصیل قشقایی مانده ام در فریب چشمانت

کوه باور سرای کوچت بود بعد برنو بلند بلژیکی
خان گرفتار در قدمهایت کد خدا غرق سیب چشمانت

دستمال کلاغی ات وقتی دست تاراج باد می افتد
آسمان با تمام احساسش می شود دلفریب چشمانت

رخش رفتن بهار زین کرده فرش گل زینت زمین کرده
ماه در چشم تو کمین کرده لای ام من یجیب چشمانت

هرچه گشتم ندیدمت اما عطر موهات مانده در شعرم
در سکوت شب بیابانها من غریبم غریب چشمانت

صخره ها رد پای رخشت را در مه آلود صبح گم کردند
چشمه ها شروه خوان لبهایت لاله ها هم رقیب چشمانت

آهوی بی قرار بنشن ها کوچراه قبیله را طی کن
کسر عشق نگاه تو در من ضربدر یک ضریب چشمانت ...


#جابر_ترمک
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima