@asheghanehaye_fatima
#شاسوسا #بخش۱
کنار مشتی خاک
در دوردست خودم، تنها، نشستهام.
نوسانها خاک شد
و خاکها از میان انگشتانم
لغزید و فروریخت.
شبیه هیچ شدهای!
چهرهات را به سردی خاک بسپار.
اوج خودم را گم کردهام
میترسم، از لحظهی بعد،
و از این پنجرهای که به روی احساسم گشوده شد.
برگی روی فراموشی دستم افتاد:
برگ اقاقیا!
بوی ترانهای گمشده میدهد،
بوی لالایی
که روی چهرهی مادرم نوسان میکند...
#سهراب_سپهری
📖 #آوار_آفتاب #هشت_کتاب
#شاسوسا #بخش۱
کنار مشتی خاک
در دوردست خودم، تنها، نشستهام.
نوسانها خاک شد
و خاکها از میان انگشتانم
لغزید و فروریخت.
شبیه هیچ شدهای!
چهرهات را به سردی خاک بسپار.
اوج خودم را گم کردهام
میترسم، از لحظهی بعد،
و از این پنجرهای که به روی احساسم گشوده شد.
برگی روی فراموشی دستم افتاد:
برگ اقاقیا!
بوی ترانهای گمشده میدهد،
بوی لالایی
که روی چهرهی مادرم نوسان میکند...
#سهراب_سپهری
📖 #آوار_آفتاب #هشت_کتاب