عاشقانه های فاطیما
784 subscribers
21K photos
6.4K videos
276 files
2.93K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
Forwarded from شعرنوش
💞☀️🌨🌾
☀️🌨🌾
🌨🌾
🌾
☀️📕 #طهران
☀️✍️نوشتۀ #پریسا_زابلی_پور
☀️🎤خوانش #فاطیما
☀️🎼آواز #حسن_گل_نراقی
☀️👈تنظیم #آرتا_رحیمی

آدما حرفای نگفته رو با چشم رو شیشه ها می نویسن
اینو فقط من می دونم که هر بار پامو میذارم توو اتوبوس،
صاف میام میشینم این ته، رو صندلی آخر، کنار شیشه...
همیشه چند تا پونز دستمه
آدما رو می چسبونم به صندلیا
بعد میشینم و زل میزنم به چشماشون...
حتی اونایی که سرشون توو گوشیاشونه،
حتی اون چشمایی که بسته اس،
حتی اون مردمکا با نقابای رنگی...
چشماشون حال این شهره
خاکستری،
قهوه ای تیره،
عسلی، سبز،
آبی آسمونی...

یه وقتایی توو چشماشون نفس کشیدن سخت میشه...
یه وقتایی توو راه بندون این چشما میرسی به هزارتا بن بست،
به هزارتا راه در رو...
پشت یخبندون بعضی چشما میشه هزارتا خاطره، ها کرد...
همیشه یه دستمال توو جیبمه
همیشه یکی رفته...
تا حالا توو نمِ چشمایِ کسی خیس خوردی؟

یه بار توو چشم یکیشون یه ساز دیدم وسط یه میدون بزرگ،
دور تا دور آدم، آسمون شده بود یه بلندگوی بزرگ،
مردم با آهنگ میخوندن، پا می کوبیدن، دست میزدن...

بعضی چشما دو تا دستن، بُلندت می کنن،
خاکِ رو زانوهاتو می تکونن،
لب میشن لبخند میزنن،
قند توو دلِ آدم آب می کنن...
تا حالا توو چشمای کسی حمومِ آفتاب گرفتی...؟
نگم برات...!

گاهی وقتا شل میشه این پونز
بس که اون آدمه وول میخوره
من عاشق اینایی ام که چشماشون دو دو میزنه
توو فکر ساختنن، خوردن به خِنِسی اما هر روز،
به هر جون کندنی هست یه آجر اضافه می کنن،
یه ردیف بالا میرن...

گاهی وقتا توو چشم بعضیاشون خوابم میگیره بس که ماتن...
هر چی دست جلوشون تکون بدی تکون نمیخورن،
هر بلایی سرشون بیاد حرف نمیزنن...

خیلی وقته ماشین حسابو گذاشتم کنار...
انقدر که چرتکه انداختنه
چشمایی رو دیدم که یه هفته ی آخر ماهو صفر شدن...
تا حالا توو چشم یکی کم آوردی؟
تا حالا توو چشم یکی شرمنده شدی؟
تا حالا توو چشم یکی حسرت قورت دادی؟

یه بار یکی گفت:
" آقا میشه فوت کنی توو این چشمم؟ "
فوت کردم...
چند بار پلک زد، دور و برشو نگا کرد و گفت:
" آخیش... حالا شد... نمیشه که همه بد باشن که "

چرا توو اتوبوس کیسه ی تهوع نمیذارن...؟
که به جای نگا کردن به چشمایی که به جای چشمات...
به پایین تنه ات زل میزنن، سرتو بکُنی تووش...!

این دستفروشی که هر روز سر یه ایستگاه مشخص
سوار میشه چرا سُفره می فروشه؟
مگه نمی دونه که آدما دیگه خیلی وقته که
باهم سر یه سفره نمیشینن...!

انقدر که توو بعضی چشما می تونی لم بدی،
پاتو دراز کنی،
توو بعضی دیگه بدجور معذبی؛
عینِ وقتایی که از این پایینِ شهر
هر چی رو به بالا میری
همه چی شیک تر میشه...

بعضیا توو چشماشون یه گلخونه دارن
وقتی نگات می کنن بوی گل میزنه زیر بینی ت...
ولی کَمَن...
تو این شهر گلخونه کمه...
اینو تازه فهمیدم

خیلی وقته تو رو پونز نکردم به صندلی...
دل و دماغشو ندارم...
چی دارم بهت بگم...
حرفای تکراری...
من توو چشمای تو، سه تا ایستگاهو تلوتلو خوردم
یادته...؟
یه پیرمردِ آوازخون، دم گرفته بود
" مرا ببوس... "
تو جا خالی دادی، من پرت شدم وسط جمعیت...
ایستگاهِ بعد پیرمرده موقع پیاده شدن رو به رفتنِ تو گفت:
" من دلم واسه طهران با ط دسته دار تنگه ! "
شنیدی...؟
نشنیدی...

اما فردا صبح که پاتو بذاری توو این اتوبوس و صاف بری بشینی اون ته،
رو صندلی اخر،
کنار شیشه
میخوام بهت اون درختِ کنار خیابونو نشون بدم
میخوام اون جوونه رو، رو شاخه شکسته اش خوووب نگا کنی...

می دونی، من هیچوقت اون ته،
رو صندلی آخر ننشستم
اون قسمت مخصوص خانوما بود
مارو جدا کرده بودن
مارو خیلی وقت بود که از هم جدا کرده بودن...

فردا که آوازخونِ دوره گرد دوباره بیاد و بخونه:
"مرا ببوس "
بیا دیگه جا خالی ندیم...

─═ঊঈ #پریسا_زابلی_پور ঈঊ═─

در #اسپریاکر بشنوید:
https://www.spreaker.com/user/artatv/tehran
Forwarded from شعرنوش
💞🌧☁️❄️
🌧☁️❄️
☁️❄️
❄️
❄️ #حواست_هست
❄️✍🏻شعر #وحید_اختری
❄️🎤صداخوانی #فاطیما
❄️🎼آواز #پویا_جمشیدی
❄️👈تنظیم #آرتا_رحیمی

افتاده‌ام در ابتدای كوچه‌ای بن بست
از دست دارم می‌روم، اصلاً حواست هست!؟

بیرون زدم از خاطراتت برف می‌آمد
من گریه كردم آخر این قصه را باید

بعد از تو فکر روزهای آخرم باشم
بعد از تو فكر ضجه‌های دفترم باشم

بعد از تو چشمم دفترم را آبیاری كرد
بعد از تو تهران پابه‌پایم بی قراری كرد

بعد از تو راهی از جهنم رو به من وا شد
بعد از تو بهمن بدترین میدان دنیا شد

بعد از تو دیگر آرزوهایم زمین خوردند
بعد از تو با پای خودم نعش مرا بردند

بعد از تو من زانو زدم، آینده را كشتم
دیوار می‌زد هی خودش را بر سر و مشتم

بعد از تو در من اشتیاق زنده ماندن مُرد
كابوس تنهاتر شدن آینده‌ام را خورد

حس می‌کنم بعد از تو تاریخم دو قسمت شد
می‌خواستم باور کنی در من قیامت شد

از حسرت بازی دستت لای موهایم
از گریه هایم لابه لای آرزوهایم

از بوسه‌های آخرت، از دستِ بر دوشم
از لذت یك دوستت دارم در آغوشم

از من سكوت، از تو سكوت، از عشق پنهانی
لبخندهای زورکی در اوج ویرانی

انگار بغضی در گلویم گم شده باشد
انگار قلبم قسمت مردم شده باشد

انگار خواهم مرد از این کابوس وا مانده
انگار نیمی از وجودم در تو جا ماند

انگار که بازنده‌ام در اوج رویایت
پای پیاده می‌روم از آرزوهایت

از دورتر می‌بینمت این آخرین بار است
دنیا به ما یک زندگی کردن بدهکار است

غمگینم از آینده از تقدیر، غمگینم
دارم تو را در خاطراتم خواب می‌بینم

می فهمم این رفتن برایت آخرین راه است
دیوار من از زندگی یک عمر كوتاه است

من رفتنت را با دو چشم بسته‌ام دیدم
از بوسه‌هایت لابه‌لای گریه فهمیدم

قدِّ زمستانی‌ترین روز خدا سردی
تا گریه كردم، گریه كردی.. برنمی‌گردی؟

اسم تو را در شعرهایم خط خطی كردم
وقتی نباشی من به دنیا برنمی‌گردم

باران ببارد آسمان عطر تو را دارد
بغضت گریبان می‌درد تا صبح می‌بارد

لبخند دارم می‌زنم با اینکه دلتنگم
دارم برای زندگی با مرگ می‌جنگم

می‌بوسمت از دورتر این رشته محکم نیست
می‌بوسمت با اینکه لب‌های تو سهمم نیست

می‌بوسمت، می‌بوسمت، تا درد پابرجاست
دلواپسم، دلواپسی از خنده‌ام پیداست

بعد از تو حتی رد شدن از کوچه آسان نیست
حتی برای گریه کردن یک خیابان نیست

این خاطرات لعنتی بعد از تو بی‌رحمند
زانو زدن کنج خیابان را نمی‌فهمند

دارم تو را حس می‌کنم با دستِ در دستم
با هرکه باشی باز هم دلواپس‌ت هستم

ای کاش من تنها دلیل بودنت بودم
از سایه‌ات نزدیکتر پیراهنت بودم

حالا من و، تنها من و تنها دو چشم‌تر
از بی‌قراری‌های عصر جمعه تنها‌تر

لعنت به پایانی ترین ساعاتِ هر هفته
لعنت به رویایی كه دیگر یادمان رفته

لعنت به آغوشت، به آغوشش، به تنهایی
لعنت به من وقتی که با هر بغض می‌آیی

لعنت به من وقتی هنوز از عطر تو مستم
لعنت اگر در انتظار بودنت هستم

اصلاً مگر راهی برای دیدنت هم هست؟
اصلاً مگر حرفی به جز بوسیدنت هم هست؟

اصلاً همین حال و همین روز و همین ساعت
اصلاً به شبهای بدون بودنت لعنت

باید تو را از راه‌های رفته برگردم
باید نفهمی قاب عکست را بغل کردم

باید تو را از هرچه بود و هست بردارم
باید نفهمی بعد از این هم دوستت دارم

باید نفهمم خنده‌ات، بی‌من برای کیست
از دست دارم می‌روم، دیگر حواست نیست!

─═ঊঈ #وحید_اختری ঈঊ═─

در #اسپریاکر بشنوید:
https://www.spreaker.com/user/artatv/havasat-hast

☁️
❄️🌧
❄️─═ঊঈ 👇عضویت در کانال #شعرنوش 👇 ঈঊ═─
☁️
https://telegram.me/joinchat/CkoPaDwFihfSlFDqmLsy1Q
🌧
❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️
Forwarded from شعرنوش
💞🌧☁️❄️
🌧☁️❄️
☁️❄️
❄️
❄️ #در_مسیر_عشق
❄️✍🏻شعر #بیتا_هراتیان
❄️🎤صداخوانی #فاطیما
❄️👈تنظیم #آرتا_رحیمی

به سرم می زند امشب بروم
چمدان بربندم
تک و تنها
بی خیالِ هوس و بوسه و عشق
بروم دورترین نقطه شهر
دور شوَم از تو و از عطر تنت
دور ریزم همه ی آنچه که در دل دارم
خالی از دغدغه ی سیب و بهشت و شیطان
بروم دورترین نقطه ی دنیای بزرگ
یک دل سیر به ...
من چه می گویم باز
یک دل سیر به تو فکر کنم؟
باز هم تیله چشمان سیاهت
بشود ماه و بیفتد عکسش
در دلِ آبیِ احساس و دلم تنگ شود
تنگ آغوش پر از گندم تو
تنگ آن داغی لبهای کویر لوتَت
تنگ آن خنده شیرین شکرنوش قشنگ
ای وای کجا بی تو روم؟!
بخدا بی تو مرا نیست منی
هر چه هست
در پس افکار جنون آمیزم،
نقشی از صورت توست
من کجا بی تو روم؟!
کاش می شد که بخوابم آرام
تا که آزاد شوم از تو ولی
پشت پلکم باز هم
من تو را می بینم
به گمانم که تو خونی، جسمی
که تو روحی، خوابی
که به هرجا که روم
با من و در جانی...



─═ঊঈ #بیتا_هراتیان ঈঊ═─

در #اسپریاکر بشنوید:
https://www.spreaker.com/user/artatv/in-he-path-of-love
☁️
❄️🌧
❄️─═ঊঈ 👇عضویت در کانال #شعرنوش 👇 ঈঊ═─
☁️
https://telegram.me/joinchat/CkoPaDwFihfSlFDqmLsy1Q
🌧
❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️
Forwarded from شعرنوش
💞🌧☁️❄️
🌧☁️❄️
☁️❄️
❄️
❄️#جمعه
❄️✍🏻نوشتۀ #پریسا_زابلی_پور
❄️🎤خوانش #فاطیما
❄️🎧آواز #روزبه_بمانی
❄️👈تنظیم #آرتا_رحیمی

من با صبح های جمعه
که اتاق خالی تر از هر موقعی توی ذوق می زنه
مشکل اساسی دارم...!
مخصوصاً که دیشبش که پنجشنبه باشه
یک ساعت تمام،
اتوبان گردی کرده باشم و سعی کرده باشم همه جا برم
به جز حوالی یه خیابون...!!
بعد از تو،
من همیشه صبح های جمعه مور مورم می شه...
نه برای اینکه تنهام،
برای اینکه فکر می کنم تو همین حالا توی بغل یکی دیگه
داری این پهلو اون پهلو می شی...
نه که حسود باشم نه...
فقط فکر می کنم کجای این بازی شبیه انصافه...؟!
من به زور از جام بلند می شم و
وسطِ آشپزخونه شلوغ،
دنبال فرنچ پرس یه کم گیج می زنم و
چند دقیقه بعد با ماگی که توی دستمه،
و از قضا جفت همین ماگ الآن
روی کانتر آشپزخونۀ تو جا خوش کرده،
جلوی پنجره با آهنگ نسکافه رستاک
به یه جایی توی آسمون خیره می شم...
تو چای می ریزی و نیمرو می زنی
واسۀ عشق رو تخت ولو شده ات
و همینطور که زیر لب با اون صدای جذابت
واسش زنده آهنگ اجرا می کنی
با یه سینی پُر که از قضا یه ماگ آشنا روش سنگینی می کنه،
میری سمت تخت تا باهم صبحونه رو
لابه لای ملافه هایی که بوی عشقبازی شب قبل میده تناول کنید...
کجای این تصویر شبیه انصافه...؟!
دیشب تختخواب من پره دلتنگی بود...
دارم به نصیحت های دیگران
بعدِ خوندن این اراجیف فکر می کنم:
تو هم پاشو نیمرو بزن با چایی و
بلند بلند آهنگ بخون و برقص صبح جمعه رو...
باشه قبول...
تا اینجاشو هستم...
اما...
من هنوز نتونستم کسی رو شریک صبحونه
توی رختخوابم کنم،
بعدِ اینهمه ماه...

─═ঊঈ #پریسا_زابلی_پور ঈঊ═─

در #اسپریاکر بشنوید:
https://www.spreaker.com/user/artatv/friday

☁️
❄️🌧
❄️─═ঊঈ 👇عضویت در کانال #شعرنوش 👇 ঈঊ═─
☁️
https://telegram.me/joinchat/CkoPaDwFihfSlFDqmLsy1Q
🌧
❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️
Forwarded from شعرنوش
💞🌧☁️❄️
🌧☁️❄️
☁️❄️
❄️
❄️#جمعه
❄️✍🏻نوشتۀ #پریسا_زابلی_پور
❄️🎤خوانش #فاطیما
❄️🎧آواز #روزبه_بمانی
❄️👈تنظیم #آرتا_رحیمی

من با صبح های جمعه
که اتاق خالی تر از هر موقعی توی ذوق می زنه
مشکل اساسی دارم...!
مخصوصاً که دیشبش که پنجشنبه باشه
یک ساعت تمام،
اتوبان گردی کرده باشم و سعی کرده باشم همه جا برم
به جز حوالی یه خیابون...!!
بعد از تو،
من همیشه صبح های جمعه مور مورم می شه...
نه برای اینکه تنهام،
برای اینکه فکر می کنم تو همین حالا توی بغل یکی دیگه
داری این پهلو اون پهلو می شی...
نه که حسود باشم نه...
فقط فکر می کنم کجای این بازی شبیه انصافه...؟!
من به زور از جام بلند می شم و
وسطِ آشپزخونه شلوغ،
دنبال فرنچ پرس یه کم گیج می زنم و
چند دقیقه بعد با ماگی که توی دستمه،
و از قضا جفت همین ماگ الآن
روی کانتر آشپزخونۀ تو جا خوش کرده،
جلوی پنجره با آهنگ نسکافه رستاک
به یه جایی توی آسمون خیره می شم...
تو چای می ریزی و نیمرو می زنی
واسۀ عشق رو تخت ولو شده ات
و همینطور که زیر لب با اون صدای جذابت
واسش زنده آهنگ اجرا می کنی
با یه سینی پُر که از قضا یه ماگ آشنا روش سنگینی می کنه،
میری سمت تخت تا باهم صبحونه رو
لابه لای ملافه هایی که بوی عشقبازی شب قبل میده تناول کنید...
کجای این تصویر شبیه انصافه...؟!
دیشب تختخواب من پره دلتنگی بود...
دارم به نصیحت های دیگران
بعدِ خوندن این اراجیف فکر می کنم:
تو هم پاشو نیمرو بزن با چایی و
بلند بلند آهنگ بخون و برقص صبح جمعه رو...
باشه قبول...
تا اینجاشو هستم...
اما...
من هنوز نتونستم کسی رو شریک صبحونه
توی رختخوابم کنم،
بعدِ اینهمه ماه...

─═ঊঈ #پریسا_زابلی_پور ঈঊ═─

در #اسپریاکر بشنوید:
https://www.spreaker.com/user/artatv/friday

☁️
❄️🌧
❄️─═ঊঈ 👇عضویت در کانال #شعرنوش 👇 ঈঊ═─
☁️
https://telegram.me/joinchat/CkoPaDwFihfSlFDqmLsy1Q
🌧
❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️