عاشقانه های فاطیما
809 subscribers
21.2K photos
6.47K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
 @asheghanehaye_fatima

آن‌گاه که شب را
در چشمان ورم کرده‌اش دیدم
و در رُخش
نه نخلی یافتم، نه ستاره‌‌یی
مانند باد گرد سرش وزیدم
و چون نی شکستم..


#ادونیس
#فصل_منتظر
@asheghanehaye_fatima

 

آن‌گاه که شب را
در چشمان ورم کرده‌اش دیدم
و در رُخش
نه نخلی یافتم، نه ستاره‌‌یی
مانند باد گرد سرش وزیدم
و چون نی شکستم..


#ادونیس
#فصل_منتظر
مترجم محبوبه افشاری
@asheghanehaye_fatima
سنگ ها

۱
سنگی سقوط می کند
و چیزی
در دیوارها شکفته می شود
دوردست،
مهربان تر و لذت بخش تر می شود
سنگی سقوط می کند
و چیزی
در انسان دگرگون می شود.

۲

سال های سال است
عاشق سنگم
با هم کوه شدیم
از هم جدا شدیم
سال های سال است
سنگی را دیده ام
قله ای، آینه هایی،
وعده گاهی و دیداری
دردها کشیدیم و خوابیدیم و برخاستیم
پراکنده شدیم و برگشتیم
و من اما امروز
برهه ای می شوم از زمان
و هر آن چه آینه ها می گویند انجام می دهم
من آغاز ترکش ام
من پایان ترکش ام.

۳

سنگی، گرم می کند
سینه ی زنان آبستن را
سنگی مست می شود
و در پلک های شاعر تکان می خورد
و سنگ یمامه می شود
و در پلک های شاعر آرام می گیرد
سنگی شب زنده داری می کند
آویزان پیرامون پیشانی شاعر
و ابری می شود.

۴
ای ابر،
به راهش ببر
او نمی داند
چگونه در پیچاپیچ ظلمت سیر کند
و آن گاه که به سوی نور
به سوی پنهان
در سرزمین کلام می رود
بی گناه تر از بی گناهی گنجشک
تفنگی
به سوی او شلیک می کند.

ای ابر
به راهش ببر
او را ببر
و از شب قاتلانش بشوی
شما را به خدا،
ای ابر.

شعری از #ادونیس
برگردان: ستار جلیل زاده
@asheghanehaye_fatima



۱
این تن
جادویی است که زمین را فریفت
آیا راضی نمی‌شوی؟
- و شعله‌ی آتشی که سرد نمی‌شود -
از کودکان پیکر ابدی
در آن کاشته می‌شویم، در آن چیده می شویم
چیزی که در آن شناخته نمی‌شود، شناخته می‌شود
معبد قلبم، معبد شعرم، معبد زندگی‌ام
اعصابم در آن می‌سوزد همچون بخور کاهنان، چون ذغال گداخته
آهِ صدای کاهن، آهِ صدای من است
بالا می‌رود ، بالا می‌رود تا صورت دیگر ماه، تا دوردست ها

۲
پاهایت، لذاتی حامی اند
کشف نشده، هنوز ناشناخته اند
در آن شنا می‌کند، در آن می‌دود
و هر کار دشواری را با آن تقسیم می‌کند
شب جنگل‌های وحشی
بین‌شان نهال‌هایی از جنس دریا می‌روید
در هر گلبرگ ترانه‌ای است
بوسه ها
و عشاق سبزه‌روی نخست
و قهرمانان
و پیروزی‌ها
نسل ها
چیزی هست که در آغوش کشیده می‌شود، عشق می‌ورزد، عبادت می‌کند،
چگونه گفته می‌شود؟
برگ انجیر را کنار بزن
چشمه ای جاری می گردد، چشم اندازی گشوده می شود
و اقماری تا به خاکستر شدن پافشاری می کنند.

۳
ای شهد من، ای شهد خواهش
ای زمینی که در خلوت برداشت می شود
ای گنبدی که
در آن هر نجواکننده‌ای خدایش را می‌بیند
ای قصری که زیر کرک هایش بالا می‌رود
درونت بیابانی است که شن خستگی را می‌راند
درونت موج نژاد را پاس داشتم، در برابر سوره ی مد آن مقاومت کردم
جهان را با بی مرزی اش می‌خواهم
می دانم و یقین دارم که آینده
راز زندگی‌ام است
در تو بزرگ‌ترین آثارم را می آفرینم
تاریک‌ترین اسرارم را فاش می کنم
در تو می پرورم، در تو ثابت می‌کنم
که خدا پایان یافتنی نیست.

۴
کمرت لنگرگاه و ، برآمدگی ها مرزهایی سبزه برفراز دیده اند
دو پیکر تراشیده شده با سوزش جرقه
و همه¬ی مرزهای خواهش روی نافند
شهوت‌ها
بیشتر از اندیشه¬اند
و کوچک‌تر و تنگ‌تر از آن، فکر است
این بدن
که مرده در آن زنده می‌شود
انقلاب زنده می شود و انکار نیز
لال می‌گوید: آواز خواندم
برایش رشد می‌کند، عدد می‌روید
و زمین می‌چرخد.
بخواب، بازویم هم اکنون زاده شده
و قلبم مانند کودک فریاد می‌زند
بخواب، باد تو را در بر می‌گیرد
می‌وزد، آرام می‌گیرد، می‌آید، می‌گذرد
به چشم برهم زدنی
بخواب در درون من، آتشی است که می¬گزد
تو هستی منی ، تو نمایه¬ای.
ای همه‌ی زندگی‌ام ای آگاهی بخش هستی¬ام
که نبودِ عمیق خود را دریافته
ای خورشیدی که تردیدش را خفه کرده و می‌سوزاند
ای ناشناخته‌ی من، بخواب، اینک وعده¬ی حرکت من
به سوی خداوند گم شده است
وقت رسیدن است.
(بیروت، ۱۹۵۶)

مزامیر خدای گم‌شده
#ادونیس
ترجمه #محبوبه_افشاری
@asheghanehaye_fatima
روح و تن




اگر که روح از بدن بیزار است
پس چرا
در جایی به جز او ساکن نیست ... ؟!

این را
عاشقی پرسید
و منتظرِ پاسخ نماند ...



#ادونیس
شاید رویِ زمین عشقی نباشد 
جز آنچه که ما آن‌ را تَخَیُّل می کنیم. 
که روزیِ خواهیم داشت 
آن‌ را 
و به آن دست یابیم. 
توقف نکن_ 
به رقصیدن ادامه ده، 
ای عشق، 
ای شعر. 
حتی اگر مرگ باشد 
برقـــــــــص

#ادونیس

@asheghanehaye_fatima
روح و تن

اگر که روح از بدن بیزار است
پس چرا در جایی به جز او ساکن نیست؟
این را عاشقی پرسید
و منتظر پاسخ نماند.

#ادونیس

@asheghanehaye_fatima