با بسیاری روبهرو خواهی شد
و همهی آنها همانند من نخواهند بود
من تنها کسی هستم که این دو را به خوبی میتواند
خواندن شعر و چشمانات را
★★★★★
ستمرين بالكثيرين ؛
و كلهم لن يكونوا مثلي!!
أنا الوحيد الذي يجيد الاثنين ؛
قراءة الشعر و عينيك!!
#احمد_شوقی | مصر، ۱۹۳۲-۱۸۶۸ |
برگردان: #احمد_دریس
@asheghanehaye_fatima
و همهی آنها همانند من نخواهند بود
من تنها کسی هستم که این دو را به خوبی میتواند
خواندن شعر و چشمانات را
★★★★★
ستمرين بالكثيرين ؛
و كلهم لن يكونوا مثلي!!
أنا الوحيد الذي يجيد الاثنين ؛
قراءة الشعر و عينيك!!
#احمد_شوقی | مصر، ۱۹۳۲-۱۸۶۸ |
برگردان: #احمد_دریس
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
_ أيجوز أن يحب المرء مدينة، لأن قلبه في احدى أحيائها؟
+ وَمَـا حُـبُّ الدِّيَـارِ شَغَفْـنَ قَلْبِـي
ولَكِـنْ حُـبُّ مَنْ سَكَـنَ الدِّيَـارَا
::
_ آیا انسان میتواند شهری را فقط به دلیل اینکه قلبش در یکی از محلات آن گرفتار است دوست داشته باشد؟
+ دوستیِ سرای دلِ مرا اسیر نکرده است، بلکه دوستیِ ساکنِ سرای مرا مغلوب گردانیده است...
#احمد_شوقی #قیس_بن_الملوح
_ أيجوز أن يحب المرء مدينة، لأن قلبه في احدى أحيائها؟
+ وَمَـا حُـبُّ الدِّيَـارِ شَغَفْـنَ قَلْبِـي
ولَكِـنْ حُـبُّ مَنْ سَكَـنَ الدِّيَـارَا
::
_ آیا انسان میتواند شهری را فقط به دلیل اینکه قلبش در یکی از محلات آن گرفتار است دوست داشته باشد؟
+ دوستیِ سرای دلِ مرا اسیر نکرده است، بلکه دوستیِ ساکنِ سرای مرا مغلوب گردانیده است...
#احمد_شوقی #قیس_بن_الملوح
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سخن، نزد زیبایی چشمانات بازمیایستد...
لبخندت، به گلهایی جان میبخشد که از روزگار پژمردند.
عيناكِ بحُسنِها يقفُ الكلامُ..
بسمتكِ تُحيي ورداً قد ذبل من الزمانّ.
#احمد_شوقی | مصر، ۱۹۳۲-۱۸۶۸ |
برگردان: #محمد_حمادی
@asheghanehaye_fatima
لبخندت، به گلهایی جان میبخشد که از روزگار پژمردند.
عيناكِ بحُسنِها يقفُ الكلامُ..
بسمتكِ تُحيي ورداً قد ذبل من الزمانّ.
#احمد_شوقی | مصر، ۱۹۳۲-۱۸۶۸ |
برگردان: #محمد_حمادی
@asheghanehaye_fatima
چشمانات، ریختن خونام را منکر شدند؛
آیا گونههای سرخات هم انکار میکنند؟
هنگامی که چشمانات تیربارانام کردند هیچ شاهدی نداشتم،
اما اینک گواهام هست: گونههایت با آن سرخی!
بین من و تو عشق و علاقهای است
که ملامتگر نمیتواند خراباش کند.
ملامتگر را چه به این که بخواهد مرا به آرامش برساند در حالی که خودم از آرامش میگریزم.
میگوید: چیزی نمانده به خاطرش دیوانه شوی!
میگویم: [تازه! خبر نداری] کم مانده بپرستمش!
محبوبام صاحب اختیار من است و جانام در دست اوست.
حتا اگر جانام را بگیرد، دستاش را میبوسم.
دلام، تنها، برای او میتپد
و سینهام پرستشگاه اوست.
#احمد_شوقی
اجرا
#ولاء_الجندي
@asheghanehaye_fatima
چشمانات، ریختن خونام را منکر شدند؛
آیا گونههای سرخات هم انکار میکنند؟
هنگامی که چشمانات تیربارانام کردند هیچ شاهدی نداشتم،
اما اینک گواهام هست: گونههایت با آن سرخی!
بین من و تو عشق و علاقهای است
که ملامتگر نمیتواند خراباش کند.
ملامتگر را چه به این که بخواهد مرا به آرامش برساند در حالی که خودم از آرامش میگریزم.
میگوید: چیزی نمانده به خاطرش دیوانه شوی!
میگویم: [تازه! خبر نداری] کم مانده بپرستمش!
محبوبام صاحب اختیار من است و جانام در دست اوست.
حتا اگر جانام را بگیرد، دستاش را میبوسم.
دلام، تنها، برای او میتپد
و سینهام پرستشگاه اوست.
#احمد_شوقی
اجرا
#ولاء_الجندي
@asheghanehaye_fatima
Telegram
attach 📎
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سخن، نزد زیبایی چشمانات بازمیایستد...
لبخندت، به گلهایی جان میبخشد که از روزگار پژمردند.
#احمد_شوقی
برگردان: #محمد_حمادی
@asheghanehaye_fatima
لبخندت، به گلهایی جان میبخشد که از روزگار پژمردند.
#احمد_شوقی
برگردان: #محمد_حمادی
@asheghanehaye_fatima