@asheghanehaye_fatima
چند بند ازشعر: #ابراهیم_صدری / ترکیه
برگردان: #صالح_سجادی
Ben seni hiç sevmedim ki
Yorgun akşamlarda söylediğimiz şarkıları sevdim
Bir çiçeğe gülmeni, bir güle benzemeni sevdim
Bir de yıldızları sevdim,
Eylül akşamlarında gelip gözlerinde durdular
Ben seni hiç sevmedim ki;
Kuşlara şarkılar öğretmeni sevdim
Menekşeyle konuşmanı, nisanı hatırlatmanı
Baharın bir adının da yalnızlık olmadığını
Gittiğin zaman, gitmeni sevdim,
Evreni sevdim geldiğin zaman
Kalmanı sevmedim,
Korkuyordum sana alışmaktan
Yine de sevdim gülümsemeyi
Mendilimi sallarken seni götüren trenin ardından
Kırlara ilk kar düştüğü zaman
Ölümünün ne güzel olduğunu sevdim
Seni içimde öldürdüğüm zaman
Ben seni hiç sevmedim ki
Ben seni hiç sevmedim ki
BEN SEVDİM Mİ ADAM GİBİ SEVERİM !!!
@asheghanehaye_fatima
من که، اصلا عاشق تو نشدم!
عاشق ترانه هایی شدم که در آن غروب های خسته باهم می خواندیم
عاشق لبخندت ، بادیدن یک شکوفه
و عاشق شباهت عجیبت به گلها شدم.
دیگر اینکه عاشق ستار ه ها شدم
وقتی شبهای جولای ، در چشمهایت فرود آمدند،
من که، اصلا تو را دوست نداشت
من که اصلا عاشق تو نشدم
به پرنده ها آوازهای عاشقانه یاد دادنت را
دوست داشتم،
عاشق لحظه ای شدم که به اردیبهشت
یادآوری می کردی
بهار نام دیگر تنهایی نیست!
من که اصلا عاشق تو نشدم..
وقتی می رفتی
عاشق رفتنت شدم،
وقتی می امدی
عاشق کائنات
و عاشق ماندنت شدم ،
رم می کردم از انس گرفتن به تو!
باز هم عاشق لبخند شدم
وقتی روسری ات را از پشت قطاری که تو را با خودمی برد
برایم می انداختی،
وقتی اولین برف بر شانه های صحرا فرود می آمد
عاشق زیبایی مرگ شدم
وقتی تو را در خودم می کشتم،
من که اصلا عاشقت نبودم
من اگر بخواهم عاشق کسی بشوم
مثل آدم عاشق میشوم!
#صالح_سجادی
چند بند ازشعر: #ابراهیم_صدری / ترکیه
برگردان: #صالح_سجادی
Ben seni hiç sevmedim ki
Yorgun akşamlarda söylediğimiz şarkıları sevdim
Bir çiçeğe gülmeni, bir güle benzemeni sevdim
Bir de yıldızları sevdim,
Eylül akşamlarında gelip gözlerinde durdular
Ben seni hiç sevmedim ki;
Kuşlara şarkılar öğretmeni sevdim
Menekşeyle konuşmanı, nisanı hatırlatmanı
Baharın bir adının da yalnızlık olmadığını
Gittiğin zaman, gitmeni sevdim,
Evreni sevdim geldiğin zaman
Kalmanı sevmedim,
Korkuyordum sana alışmaktan
Yine de sevdim gülümsemeyi
Mendilimi sallarken seni götüren trenin ardından
Kırlara ilk kar düştüğü zaman
Ölümünün ne güzel olduğunu sevdim
Seni içimde öldürdüğüm zaman
Ben seni hiç sevmedim ki
Ben seni hiç sevmedim ki
BEN SEVDİM Mİ ADAM GİBİ SEVERİM !!!
@asheghanehaye_fatima
من که، اصلا عاشق تو نشدم!
عاشق ترانه هایی شدم که در آن غروب های خسته باهم می خواندیم
عاشق لبخندت ، بادیدن یک شکوفه
و عاشق شباهت عجیبت به گلها شدم.
دیگر اینکه عاشق ستار ه ها شدم
وقتی شبهای جولای ، در چشمهایت فرود آمدند،
من که، اصلا تو را دوست نداشت
من که اصلا عاشق تو نشدم
به پرنده ها آوازهای عاشقانه یاد دادنت را
دوست داشتم،
عاشق لحظه ای شدم که به اردیبهشت
یادآوری می کردی
بهار نام دیگر تنهایی نیست!
من که اصلا عاشق تو نشدم..
وقتی می رفتی
عاشق رفتنت شدم،
وقتی می امدی
عاشق کائنات
و عاشق ماندنت شدم ،
رم می کردم از انس گرفتن به تو!
باز هم عاشق لبخند شدم
وقتی روسری ات را از پشت قطاری که تو را با خودمی برد
برایم می انداختی،
وقتی اولین برف بر شانه های صحرا فرود می آمد
عاشق زیبایی مرگ شدم
وقتی تو را در خودم می کشتم،
من که اصلا عاشقت نبودم
من اگر بخواهم عاشق کسی بشوم
مثل آدم عاشق میشوم!
#صالح_سجادی
@asheghanehaye_fatima
...Ölümünün ne güzel olduğunu sevdim,
Seni içimde öldürdüğüm zaman...
عاشق زیباییِ مرگ شدم،
آن زمان که تو را در خودم میکشتم...
#ابراهیم_صدری /ترکیه
...Ölümünün ne güzel olduğunu sevdim,
Seni içimde öldürdüğüm zaman...
عاشق زیباییِ مرگ شدم،
آن زمان که تو را در خودم میکشتم...
#ابراهیم_صدری /ترکیه
@asheghanehaye_fatima
〇🍂
🍂
■مثل آدم
من که، اصلن عاشق تو نشدم!
عاشق ترانههایی شدم که در آن غروبهای خسته باهم میخواندیم
عاشق لبخندت، با دیدن یک شکوفه
و عاشق شباهت عجیبات به گلها شدم.
دیگر اینکه عاشق ستارهها شدم
وقتی شبهای جولای، در چشمهایات فرود آمدند،
من که، اصلن تو را دوست نداشتم،
جدایی را دوست داشتم
وقتی مرا بدرقه میکردی،
گلولهها را دوست داشتم
وقتی به طرفام شلیک کردی،
گریه را دوست داشتم
وقتی فراموشام کردی!
وقتی از تنهاییام باخبر میشدی
عاشق سرپا ایستادن شدم،
وعاشق ازپا افتادنام شدم
هربار که تو را به خاطر میآوردم...
بیتو بودن را دوست داشتم
آنطور که نان را،
صدایات را هوس کردم
آنسان که آب را،
در آفتاب سوزان تموز
مثل باران بعدازظهر
مثل طوفان شبانه
دوست داشتنات را دوست داشتم...
من که اصلن عاشق تو نشدم
به پرندهها آوازهای عاشقانه یاد دادنات را
دوست داشتم،
عاشق لحظهای شدم که به اردیبهشت
یادآوری میکردی
بهار نام دیگر تنهایی نیست!
کودکان آدامسفروش
ترانههای جدید
مثل رودخانهای که در دریا افتاده باشد در آتش افتادم
من عاشق آتش شدم
لحظهای که میسوختم
حتا همین حالا که میسوزم
من که اصلن عاشق تو نبودم
یک شب گوزنی از کوه تا قلبات پایین آمد
یک شب شعری در آتش کبریت افتاد
وسط دنیا
در صدای بیکسی
در بیرحمی یک آه
در صورت گریان انسان
با قدرت فرحبخش دعا
در خوی ترسانندهی آتش
روی انجیر و زیتون و دل
روی گل
روی ترس
روی تو
حتا روی تو
من که اصلن عاشق تو نشدم..
وقتی میرفتی
عاشق رفتنات شدم،
وقتی میآمدی
عاشق کائنات
و عاشق ماندنات شدم،
رم میکردم از انس گرفتن به تو!
باز هم عاشق لبخند شدم
وقتی روسریات را از پشت قطاری که تو را با خود میبرد
برایام میانداختی،
وقتی اولین برف بر شانههای صحرا فرود میآمد
عاشق زیبایی مرگ شدم
وقتی تو را در خودم میکشتم،
در هر بار گم کردنات
مثل رودخانهای که در دریا افتاده باشد
درآتش افتادم
من عاشق آتش شدم
وقتی میسوختم
حتا همین لحظه که میسوزم
من که اصلن عاشقات نبودم
من اگر بخواهم عاشق کسی بشوم
مثل آدم عاشق میشوم!
🔘شاعر: #ابراهیم_صدری(ترکیه)
🔘برگردان: #صالح_سجادی
〇🍂
🍂
■مثل آدم
من که، اصلن عاشق تو نشدم!
عاشق ترانههایی شدم که در آن غروبهای خسته باهم میخواندیم
عاشق لبخندت، با دیدن یک شکوفه
و عاشق شباهت عجیبات به گلها شدم.
دیگر اینکه عاشق ستارهها شدم
وقتی شبهای جولای، در چشمهایات فرود آمدند،
من که، اصلن تو را دوست نداشتم،
جدایی را دوست داشتم
وقتی مرا بدرقه میکردی،
گلولهها را دوست داشتم
وقتی به طرفام شلیک کردی،
گریه را دوست داشتم
وقتی فراموشام کردی!
وقتی از تنهاییام باخبر میشدی
عاشق سرپا ایستادن شدم،
وعاشق ازپا افتادنام شدم
هربار که تو را به خاطر میآوردم...
بیتو بودن را دوست داشتم
آنطور که نان را،
صدایات را هوس کردم
آنسان که آب را،
در آفتاب سوزان تموز
مثل باران بعدازظهر
مثل طوفان شبانه
دوست داشتنات را دوست داشتم...
من که اصلن عاشق تو نشدم
به پرندهها آوازهای عاشقانه یاد دادنات را
دوست داشتم،
عاشق لحظهای شدم که به اردیبهشت
یادآوری میکردی
بهار نام دیگر تنهایی نیست!
کودکان آدامسفروش
ترانههای جدید
مثل رودخانهای که در دریا افتاده باشد در آتش افتادم
من عاشق آتش شدم
لحظهای که میسوختم
حتا همین حالا که میسوزم
من که اصلن عاشق تو نبودم
یک شب گوزنی از کوه تا قلبات پایین آمد
یک شب شعری در آتش کبریت افتاد
وسط دنیا
در صدای بیکسی
در بیرحمی یک آه
در صورت گریان انسان
با قدرت فرحبخش دعا
در خوی ترسانندهی آتش
روی انجیر و زیتون و دل
روی گل
روی ترس
روی تو
حتا روی تو
من که اصلن عاشق تو نشدم..
وقتی میرفتی
عاشق رفتنات شدم،
وقتی میآمدی
عاشق کائنات
و عاشق ماندنات شدم،
رم میکردم از انس گرفتن به تو!
باز هم عاشق لبخند شدم
وقتی روسریات را از پشت قطاری که تو را با خود میبرد
برایام میانداختی،
وقتی اولین برف بر شانههای صحرا فرود میآمد
عاشق زیبایی مرگ شدم
وقتی تو را در خودم میکشتم،
در هر بار گم کردنات
مثل رودخانهای که در دریا افتاده باشد
درآتش افتادم
من عاشق آتش شدم
وقتی میسوختم
حتا همین لحظه که میسوزم
من که اصلن عاشقات نبودم
من اگر بخواهم عاشق کسی بشوم
مثل آدم عاشق میشوم!
🔘شاعر: #ابراهیم_صدری(ترکیه)
🔘برگردان: #صالح_سجادی
@asheghanehaye_fatima
من که اصلن عاشق تو نشدم
به پرندهها آوازهای عاشقانه یاد دادنات را
دوست داشتم،
عاشق لحظهای شدم که به اردیبهشت
یادآوری میکردی
بهار نام دیگر تنهایی نیست...
○●شاعر: #ابراهیم_صدری | Ibrahim Sadri | ترکیه |
○●برگردان: #صالح_سجادی |
من که اصلن عاشق تو نشدم
به پرندهها آوازهای عاشقانه یاد دادنات را
دوست داشتم،
عاشق لحظهای شدم که به اردیبهشت
یادآوری میکردی
بهار نام دیگر تنهایی نیست...
○●شاعر: #ابراهیم_صدری | Ibrahim Sadri | ترکیه |
○●برگردان: #صالح_سجادی |
من که اصلن عاشق تو نشدم
به پرندهها آوازهای عاشقانه یاد دادنات را
دوست داشتم،
عاشق لحظهای شدم که به اردیبهشت
یادآوری میکردی
بهار نام دیگر تنهایی نیست...
■●شاعر: #ابراهیم_صدری | İbrahim Sadri
| ترکیه، ۱۹۶۳ |
■●برگردان: #صالح_سجادی
@asheghanehaye_fatima
به پرندهها آوازهای عاشقانه یاد دادنات را
دوست داشتم،
عاشق لحظهای شدم که به اردیبهشت
یادآوری میکردی
بهار نام دیگر تنهایی نیست...
■●شاعر: #ابراهیم_صدری | İbrahim Sadri
| ترکیه، ۱۹۶۳ |
■●برگردان: #صالح_سجادی
@asheghanehaye_fatima
من که تورا دوست نداشتم
ترانه هایی را دوست داشتم
که در شبهای خستگی می خواندیم
خندیدن تو به یک غنچه
شباهت تو به یک گل را دوست داشتم
وستاره ها را دوست داشتم
که شبها ی شهریور در چشمانت ساکن شدند
من که تو را دوست نداشتم
جدایی ات را دوست داشتم
آنگاه که مرا در راه گذاشتی
گلوله ها را دوست داشتم
آنگاه که بسویم شلیک کردی
گریستنت را دوست داشتم
آنگاه که فراموشم کردی
بر پا ماندنم را دوست داشتم
آنگاه که تنهایم را فهمیدم
از پای افتادنم را دوست داشتم
هرگاه که تو را بیاد می آوردم
بی تو بودن را دوست داشتم
مثل دوست داشتن نان
صدایت را آرزو می کردم
مثل آرزوی آب در گرمای تیر ماه
مثل باران عصر گاه
مثل باد شمالی که شبها می وزید
دوست داشتنت را دوست داشتم
من که تو را دوست نداشتم
ترانه آموختنت را به پرندگان
دوست داشتم
صحبت کردنت را با بنفشه
تذکر دادنت را به اردیبهشت
که نام دیگر بهار تنهایی است
پهلوی خونینم را
آنگاه که بر زمین افتادم
و غرابتم را
آنگاه که پیش می رفتم
کودکان آدامس فروش را
ترانه هایی که تازه در آمده اند را
هر بار در غیاب تو
بدن در کنارت را دوست داشتم
مثل گلی که به در یا افتاده باشد
به آتش افتادم
من آتش را دوست داشتم
آنگاه که چنین می سوختم
من که تو را دوست نداشتم
یک شب آهویی بر قلبت خزید
یک شب در آتش کبریت مثل یک شعر
در این دنیا در هیاهوی بی کسی
در مه سحرگاه
در بی رحمی یک آه
در صورت گریان آدمی
در تمام نیروی نشاط آور یک دعا
هراسان از کنار انار
انجیر ، زیتون و بر روی قلب
بر روی گل
بر روی امیدی که در دست داشتم
بر روی تو
بر روی همه چیز
من که تو را دوست نداشتم
آنگاه که تو رفتی
رفتنت را دوست داشتم
آنگاه که آمدی
کائنات را دوست داشتم
ماندنت را دوست نداشتم
از خو گرفتن به تو هراسان بودم
با اینهمه لبخندت را دوست داشتم
پشت سر قطاری که تو را با خود می برد
دستمالم را تکان می دادم
آنگاه که اولین برف بر پهنه ی دشت بارید
زیبایی مرگ را دوست داشتم
آنگاه که تو را در دلم کشتم
من که تو را دوست نداشتم
من اگر دوست بدارم
مثل آدم دوست می دارم .
#ابراهیم_صدری( ترکیه)
@asheghanehaye_fatima
ترانه هایی را دوست داشتم
که در شبهای خستگی می خواندیم
خندیدن تو به یک غنچه
شباهت تو به یک گل را دوست داشتم
وستاره ها را دوست داشتم
که شبها ی شهریور در چشمانت ساکن شدند
من که تو را دوست نداشتم
جدایی ات را دوست داشتم
آنگاه که مرا در راه گذاشتی
گلوله ها را دوست داشتم
آنگاه که بسویم شلیک کردی
گریستنت را دوست داشتم
آنگاه که فراموشم کردی
بر پا ماندنم را دوست داشتم
آنگاه که تنهایم را فهمیدم
از پای افتادنم را دوست داشتم
هرگاه که تو را بیاد می آوردم
بی تو بودن را دوست داشتم
مثل دوست داشتن نان
صدایت را آرزو می کردم
مثل آرزوی آب در گرمای تیر ماه
مثل باران عصر گاه
مثل باد شمالی که شبها می وزید
دوست داشتنت را دوست داشتم
من که تو را دوست نداشتم
ترانه آموختنت را به پرندگان
دوست داشتم
صحبت کردنت را با بنفشه
تذکر دادنت را به اردیبهشت
که نام دیگر بهار تنهایی است
پهلوی خونینم را
آنگاه که بر زمین افتادم
و غرابتم را
آنگاه که پیش می رفتم
کودکان آدامس فروش را
ترانه هایی که تازه در آمده اند را
هر بار در غیاب تو
بدن در کنارت را دوست داشتم
مثل گلی که به در یا افتاده باشد
به آتش افتادم
من آتش را دوست داشتم
آنگاه که چنین می سوختم
من که تو را دوست نداشتم
یک شب آهویی بر قلبت خزید
یک شب در آتش کبریت مثل یک شعر
در این دنیا در هیاهوی بی کسی
در مه سحرگاه
در بی رحمی یک آه
در صورت گریان آدمی
در تمام نیروی نشاط آور یک دعا
هراسان از کنار انار
انجیر ، زیتون و بر روی قلب
بر روی گل
بر روی امیدی که در دست داشتم
بر روی تو
بر روی همه چیز
من که تو را دوست نداشتم
آنگاه که تو رفتی
رفتنت را دوست داشتم
آنگاه که آمدی
کائنات را دوست داشتم
ماندنت را دوست نداشتم
از خو گرفتن به تو هراسان بودم
با اینهمه لبخندت را دوست داشتم
پشت سر قطاری که تو را با خود می برد
دستمالم را تکان می دادم
آنگاه که اولین برف بر پهنه ی دشت بارید
زیبایی مرگ را دوست داشتم
آنگاه که تو را در دلم کشتم
من که تو را دوست نداشتم
من اگر دوست بدارم
مثل آدم دوست می دارم .
#ابراهیم_صدری( ترکیه)
@asheghanehaye_fatima