چیست عشق؟
شنیدیم فرمانی است الهی!
به شنیدههامان ایمان آوردیم..
شنیدیم ستارهای است آسمانی!
و ما هر شب دریچهها را گشودیم
و انتظار کشیدیم...
شنیدیم آذرخشی است!
اگر لمساش کنیم، برقزده میشویم...
شنیدیم شمشیری است برّان!
و آن را از نیام برکشیدیم
و کُشته شدیم!
و از سفیران عشق پرسیدیم
سفرهایشان را
و دانستیم بیش از ما نمیدانند!
■شاعر: #نزار_قبانی [ سوریه، ۱۹۹۸–۱۹۲۳ ]
■برگردان: #طیبه_حسینزاده
📕●از کتاب: «چشمانت وطن من است» |
نشر: #آوای_ماندگار |
@asheghanehaye_fatima
شنیدیم فرمانی است الهی!
به شنیدههامان ایمان آوردیم..
شنیدیم ستارهای است آسمانی!
و ما هر شب دریچهها را گشودیم
و انتظار کشیدیم...
شنیدیم آذرخشی است!
اگر لمساش کنیم، برقزده میشویم...
شنیدیم شمشیری است برّان!
و آن را از نیام برکشیدیم
و کُشته شدیم!
و از سفیران عشق پرسیدیم
سفرهایشان را
و دانستیم بیش از ما نمیدانند!
■شاعر: #نزار_قبانی [ سوریه، ۱۹۹۸–۱۹۲۳ ]
■برگردان: #طیبه_حسینزاده
📕●از کتاب: «چشمانت وطن من است» |
نشر: #آوای_ماندگار |
@asheghanehaye_fatima
به تو خواهم گفت:
«دوستت دارم»
آنگاه که تمام زبانهای کهن عشق
منسوخ شود
و عاشقان را نه سخنی برای گفتن بماند
و نه کاری برای کردن...
همینهنگام وظیفهی من آغاز خواهد شد
در دگرگونی این عالم و هندسهی آن
درخت به درخت
ستاره به ستاره
شعر به شعر...
■شاعر: #نزار_قبانی
■برگردان: #طیبه_حسینزاده
📕●از کتاب: «چشمانات وطن من است» |
نشر: #آوای_ماندگار |
@asheghanehaye_fatima
«دوستت دارم»
آنگاه که تمام زبانهای کهن عشق
منسوخ شود
و عاشقان را نه سخنی برای گفتن بماند
و نه کاری برای کردن...
همینهنگام وظیفهی من آغاز خواهد شد
در دگرگونی این عالم و هندسهی آن
درخت به درخت
ستاره به ستاره
شعر به شعر...
■شاعر: #نزار_قبانی
■برگردان: #طیبه_حسینزاده
📕●از کتاب: «چشمانات وطن من است» |
نشر: #آوای_ماندگار |
@asheghanehaye_fatima
عشقِ تو
دگرگون میکند
هوای شهر را
شبِ شهر را...
خیابانها زیر نمنمِ باران
رقصِ نور میگیرند
و میدانها سحرانگیزتر میشوند...
کبوترهای معابد شعر مینگارند!
و عشق در کافهپیادهروها
حماسیتر و طولانیتر میشود...
کیوسکهای روزنامهفروشیها میخندند
آنگاه که تو را میبینند
پالتو به تن سرِ وعده میآیی!
آیا این یک اتفاق است
هر گاه که تو میآیی، باران هم میآید؟
#نزار_قبانی
📕●از کتاب: «چشمانات وطن من است» |
نشر: #آوای_ماندگار |
@asheghanehaye_fatima
دگرگون میکند
هوای شهر را
شبِ شهر را...
خیابانها زیر نمنمِ باران
رقصِ نور میگیرند
و میدانها سحرانگیزتر میشوند...
کبوترهای معابد شعر مینگارند!
و عشق در کافهپیادهروها
حماسیتر و طولانیتر میشود...
کیوسکهای روزنامهفروشیها میخندند
آنگاه که تو را میبینند
پالتو به تن سرِ وعده میآیی!
آیا این یک اتفاق است
هر گاه که تو میآیی، باران هم میآید؟
#نزار_قبانی
📕●از کتاب: «چشمانات وطن من است» |
نشر: #آوای_ماندگار |
@asheghanehaye_fatima