@asheghanehaye_fatima
خداحافظیها ممکن است بسیار ناراحت کننده باشند اما مطمئناً بازگشتها بدترند. حضور عینی انسان نمیتواند با سایه درخشانی که در نبودش ایجاد شده برابری کند!
#مارگارت_اتوود
کتاب #آدمکش_کور
خداحافظیها ممکن است بسیار ناراحت کننده باشند اما مطمئناً بازگشتها بدترند. حضور عینی انسان نمیتواند با سایه درخشانی که در نبودش ایجاد شده برابری کند!
#مارگارت_اتوود
کتاب #آدمکش_کور
مادرم به پرستارهايی که در بيمارستانهای مختلف از پدرم مراقبت کرده بودند حسادت میکرد.
دلش میخواست پدرم سلامتیاش را فقط مديون او بداند، میخواست پدرم به وفاداری خستگیناپذير او اهميت دهد.
ديکتاتوری، روی ديگرِ فداکاری است!
📕 #آدمکش_کور
✍#مارگارت_اتوود
@asheghanehaye_fatima
دلش میخواست پدرم سلامتیاش را فقط مديون او بداند، میخواست پدرم به وفاداری خستگیناپذير او اهميت دهد.
ديکتاتوری، روی ديگرِ فداکاری است!
📕 #آدمکش_کور
✍#مارگارت_اتوود
@asheghanehaye_fatima
چند سال بعد روزی که فکرش را هم نمی کنیم
توی خیابان با هم روبرو می شویم.
تو از روبرو می آیی. هنوز با همان پرستیژ مخصوص به خودت قدم بر می داری فقط کمی جا افتاده تر شده ای...
قدم هایم آهسته تر می شود...
به یک قدمی ام می رسی و با چشمان نافذت مرا کامل برانداز می کنی!
درد کهنه ای از اعماق قلبم تیر می کشد...
و رعشه ای می اندازد بر استخوان فقراتم.
هنوز بوی عطر فرانسوی ات را کامل استنشاق نکرده ام که از کنارم رد شده ای...
تمام خطوط چهره ات را در یک لحظه کوتاه در ذهنم ثبت می کنم...
می ایستم و برمی گردم و می بینم تو هم ایستاده ای!
می دانم به چه فکر می کنی!
من اما به این فکر می کنم که چقدر دیر ایستاده ای!
چقدر دیر کرده ای!
چقدر دیر ایستاده ام!
چقدر به این ایستادن ها سال ها پیش نیاز داشتم
قدم های سستم را دوباره از سر می گیرم...
تو اما هنوز ایستاده ای...
خداحافظیها ممکن است بسیار ناراحت کننده باشند اما مطمئناً بازگشتها بدترند.
حضور عینی انسان نمیتواند با سایه درخشانی که در نبودش ایجاد شده برابری کند!
📚#آدمکش_کور
#مارگارت_آتوود
@asheghanehaye_fatima
توی خیابان با هم روبرو می شویم.
تو از روبرو می آیی. هنوز با همان پرستیژ مخصوص به خودت قدم بر می داری فقط کمی جا افتاده تر شده ای...
قدم هایم آهسته تر می شود...
به یک قدمی ام می رسی و با چشمان نافذت مرا کامل برانداز می کنی!
درد کهنه ای از اعماق قلبم تیر می کشد...
و رعشه ای می اندازد بر استخوان فقراتم.
هنوز بوی عطر فرانسوی ات را کامل استنشاق نکرده ام که از کنارم رد شده ای...
تمام خطوط چهره ات را در یک لحظه کوتاه در ذهنم ثبت می کنم...
می ایستم و برمی گردم و می بینم تو هم ایستاده ای!
می دانم به چه فکر می کنی!
من اما به این فکر می کنم که چقدر دیر ایستاده ای!
چقدر دیر کرده ای!
چقدر دیر ایستاده ام!
چقدر به این ایستادن ها سال ها پیش نیاز داشتم
قدم های سستم را دوباره از سر می گیرم...
تو اما هنوز ایستاده ای...
خداحافظیها ممکن است بسیار ناراحت کننده باشند اما مطمئناً بازگشتها بدترند.
حضور عینی انسان نمیتواند با سایه درخشانی که در نبودش ایجاد شده برابری کند!
📚#آدمکش_کور
#مارگارت_آتوود
@asheghanehaye_fatima