ای خوشتر از خواب سحرگاهان
دست ترا در دست می گیرم
با دیدگانت راز می گویم
وان عطر سبز موهای تو را
چون بوی نمناک درختان ، در شب باران
می بویم و در گیسوانت باز می جویم
می خندی و لب می گشاید آرزوی من
آه ای سپید اندام آهو چشم
ای آنکه عکس ماه را بر کاسه ی زانو
برق هوس را در بلور دیدگان داری
ای آنکه دیدار تو با من در شب غربت
شیرین تر از خواب است در بحران بیماری
فرخنده باد این لحظه ی میعاد
خوش باد این ساعت که می خندی به روی من
غم نیست گر آیینه از عکست تهی گردد
من از تو نقشی جاودان دارم
#نادر_نادرپور
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
دست ترا در دست می گیرم
با دیدگانت راز می گویم
وان عطر سبز موهای تو را
چون بوی نمناک درختان ، در شب باران
می بویم و در گیسوانت باز می جویم
می خندی و لب می گشاید آرزوی من
آه ای سپید اندام آهو چشم
ای آنکه عکس ماه را بر کاسه ی زانو
برق هوس را در بلور دیدگان داری
ای آنکه دیدار تو با من در شب غربت
شیرین تر از خواب است در بحران بیماری
فرخنده باد این لحظه ی میعاد
خوش باد این ساعت که می خندی به روی من
غم نیست گر آیینه از عکست تهی گردد
من از تو نقشی جاودان دارم
#نادر_نادرپور
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
آه ای میانه بالا ، آه ای گشاده موی
ای نازنین آینه در چشم
ای سبزی تمام جهان در نگاه تو
ای آفتاب سرزده از بام باختر
ای مشرق جوانی من جایگاه تو
در سرزمین ظلمت ، ایا چگونه ای ؟
آه ای سپید بازو ، آه ای برهنه تن
ای بر سحرگهان تنت دست مهر من
چندین بهار آمد و چندین خزان گذشت
تا هر سخن پرنده ی آفاقگرد شد
ای بانوی کلام
وقتی که دست من به هواخواهی دو لفظ
سرگشته در میان دو معنی بود
او را به لطف بوسه ی خود می نواختی
ای خامش سخنگو ، ای شوخ شرمگین
ای دوست ، ای معلم ، ای ترجمان بخت
ای سرخی خجالت بر گونه ی افق
هنگام عشق بازی خورشید با درخت
در آن غروبگاه بهاری
وقتی که آفتاب تن تو
از شامگاه بستر من می کشید رخت
دیدم که همچو قلب زمین می گداختی
ای از نژاد آهو ای از تبار ماه
آن لحظه های گمشده ی دور یاد باد
آه ای چراغ سرخ شقایق به دست تو
پیوستنت به قافله ی نور یاد باد
گویند : آسمان همه جا آبی است
اما نگاه تو
آن سبزی تمام بهاران چگونه است ؟
ایا هنوز در همه عالم نمونه است ؟
امروز شامگاه که بارانی از درون
تصویر دلفریب ترا می شست
از پرده ی تصور تاریکم
می دیدم ای کسی که ز من دوری
من با تو همچو آینه ، نزدیکم
نادر نادرپور, شام بازپسین
#نادر_نادرپور
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
ای نازنین آینه در چشم
ای سبزی تمام جهان در نگاه تو
ای آفتاب سرزده از بام باختر
ای مشرق جوانی من جایگاه تو
در سرزمین ظلمت ، ایا چگونه ای ؟
آه ای سپید بازو ، آه ای برهنه تن
ای بر سحرگهان تنت دست مهر من
چندین بهار آمد و چندین خزان گذشت
تا هر سخن پرنده ی آفاقگرد شد
ای بانوی کلام
وقتی که دست من به هواخواهی دو لفظ
سرگشته در میان دو معنی بود
او را به لطف بوسه ی خود می نواختی
ای خامش سخنگو ، ای شوخ شرمگین
ای دوست ، ای معلم ، ای ترجمان بخت
ای سرخی خجالت بر گونه ی افق
هنگام عشق بازی خورشید با درخت
در آن غروبگاه بهاری
وقتی که آفتاب تن تو
از شامگاه بستر من می کشید رخت
دیدم که همچو قلب زمین می گداختی
ای از نژاد آهو ای از تبار ماه
آن لحظه های گمشده ی دور یاد باد
آه ای چراغ سرخ شقایق به دست تو
پیوستنت به قافله ی نور یاد باد
گویند : آسمان همه جا آبی است
اما نگاه تو
آن سبزی تمام بهاران چگونه است ؟
ایا هنوز در همه عالم نمونه است ؟
امروز شامگاه که بارانی از درون
تصویر دلفریب ترا می شست
از پرده ی تصور تاریکم
می دیدم ای کسی که ز من دوری
من با تو همچو آینه ، نزدیکم
نادر نادرپور, شام بازپسین
#نادر_نادرپور
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
خمیر گرم اندام ترا در دست می وَرزم :
دو پستان تو ، توتک های شیرین است .
تنور ِ داغ ِ آغوشم، دهان از شوق واکرده
که این یک توتکِ ماه است و آن یک ، توتک ِ خورشید
خدایا ، سفره ی بی رنگ ما امشب چه رنگین است !
#نادر_نادرپور
@asheghanehaye_fatima
دو پستان تو ، توتک های شیرین است .
تنور ِ داغ ِ آغوشم، دهان از شوق واکرده
که این یک توتکِ ماه است و آن یک ، توتک ِ خورشید
خدایا ، سفره ی بی رنگ ما امشب چه رنگین است !
#نادر_نادرپور
@asheghanehaye_fatima
من بی خبر به راه سفر پا گذاشتم
آگاهی از نیاز عزیزان نداشتم
در کوره راه های تهی می شتافتم
چون سوسمار مست به دنبال آفتاب
در زیر پنجه های ترم ، ریگ های خشک
فریاد می زدند که ما تشنه ایم ، آب
شرمنده می گذشتم و آبی نداشتم
در زیر روشنایی لیمویی غروب
از خواب نیمروزی ، بیدار می شدم
از گوشوار نقره ای ماه می پرید
برق ستاره ای
مرغابیان وحشی فریاد می زدند
پس آن ستاره کو ؟
من جز نگاه خویش جوابی نداشتم
در شهر ناشناخته ای پرسه می زدم
دیوارهای شهر مرا می شناختند
اما ز آشنایی خود دم نمی زدند
گوی نقاب ترس به رخساره داشتند
من جز سکوت خویش ، نقابی نداشتم
ای ریگ های تشنه ی خورشید سوخته
این بار اگر به سوی شما رخت برکشم
از چشمه های آب روان مژده می دهم
ای کاروان وحشی مرغابیان شب
این بار اگر نگاه به سوی شما کنم
از کوکب سپیده دمان مژده می دهم
ای قامت خمیده ی دیوارهای شهر
این بار اگر به خلوت راز شما رسم
از روزگار امن و امان مژده می دهم
من با امید مهر شما زنده ام هنوز
پیوند آشنایی ما ناگسسته باد
گر فارغ از خیال شما زندگی کنم
چشمم بر آفتاب و بر آفاق ، بسته باد
#نادر_نادرپور
@asheghanehaye_fatima
آگاهی از نیاز عزیزان نداشتم
در کوره راه های تهی می شتافتم
چون سوسمار مست به دنبال آفتاب
در زیر پنجه های ترم ، ریگ های خشک
فریاد می زدند که ما تشنه ایم ، آب
شرمنده می گذشتم و آبی نداشتم
در زیر روشنایی لیمویی غروب
از خواب نیمروزی ، بیدار می شدم
از گوشوار نقره ای ماه می پرید
برق ستاره ای
مرغابیان وحشی فریاد می زدند
پس آن ستاره کو ؟
من جز نگاه خویش جوابی نداشتم
در شهر ناشناخته ای پرسه می زدم
دیوارهای شهر مرا می شناختند
اما ز آشنایی خود دم نمی زدند
گوی نقاب ترس به رخساره داشتند
من جز سکوت خویش ، نقابی نداشتم
ای ریگ های تشنه ی خورشید سوخته
این بار اگر به سوی شما رخت برکشم
از چشمه های آب روان مژده می دهم
ای کاروان وحشی مرغابیان شب
این بار اگر نگاه به سوی شما کنم
از کوکب سپیده دمان مژده می دهم
ای قامت خمیده ی دیوارهای شهر
این بار اگر به خلوت راز شما رسم
از روزگار امن و امان مژده می دهم
من با امید مهر شما زنده ام هنوز
پیوند آشنایی ما ناگسسته باد
گر فارغ از خیال شما زندگی کنم
چشمم بر آفتاب و بر آفاق ، بسته باد
#نادر_نادرپور
@asheghanehaye_fatima
من آن درختِ زمستانی
بر آستانِ بهارانم
که جز به طعنه نمیخندد
شکوفه بر تن عریانم
زنوشخندِ سحرگاهان
خبر چگونه توانم داشت
منی که در شبِ بیپایان
گواهِ گریهی بارانم
شکوهِ سبز بهاران را
بَرین کرانه نخواهم دید
که رنگِ زرد خزان دارد
همیشه خاطرِ ویرانم
کجاست بادِ سحرگاهان
که در صفای پس از باران
کند به یادِ تو، ای ایران!
به بوی خاکِ تو مهمانم
#نادر_نادرپور
@asheghanehaye_fatima
بر آستانِ بهارانم
که جز به طعنه نمیخندد
شکوفه بر تن عریانم
زنوشخندِ سحرگاهان
خبر چگونه توانم داشت
منی که در شبِ بیپایان
گواهِ گریهی بارانم
شکوهِ سبز بهاران را
بَرین کرانه نخواهم دید
که رنگِ زرد خزان دارد
همیشه خاطرِ ویرانم
کجاست بادِ سحرگاهان
که در صفای پس از باران
کند به یادِ تو، ای ایران!
به بوی خاکِ تو مهمانم
#نادر_نادرپور
@asheghanehaye_fatima
من آن درختِ زمستانی،
بر آستانِ بهارانم
که جز به طعنه نمیخندد،
شکوفه بر تنِ عریانم
زِ نوشخندِ سحرگاهان،
خبر چگونه توانم داشت
منی که در شبِ بی پایان،
گواهِ گریهی بارانم
غلامِ همّتِ خورشیدم،
که چون دریچه فرو بندد
نه از هراسِ من اندیشد،
نه از سیاهیِ زندانم
کجاست بادِ سحرگاهان؟
که در صفای پس از باران
کند به یادِ تو، ای ایران!
به بوی خاکِ تو مهمانم
#نادر_نادرپور
@asheghanehaye_fatima
بر آستانِ بهارانم
که جز به طعنه نمیخندد،
شکوفه بر تنِ عریانم
زِ نوشخندِ سحرگاهان،
خبر چگونه توانم داشت
منی که در شبِ بی پایان،
گواهِ گریهی بارانم
غلامِ همّتِ خورشیدم،
که چون دریچه فرو بندد
نه از هراسِ من اندیشد،
نه از سیاهیِ زندانم
کجاست بادِ سحرگاهان؟
که در صفای پس از باران
کند به یادِ تو، ای ایران!
به بوی خاکِ تو مهمانم
#نادر_نادرپور
@asheghanehaye_fatima
ساق بلند تو
تصویر روزهای بلورین است
در چشمه سار کودکی من،
وقتی که از بلندی می آمدم به زیر
وقتی که پای سوخته ام را
در آبھای روشن می شستم
گام تو ، گام آمدن صبح است
با کفشھای نقره ای نوروز
در کوچه باغھای بھاران،
دست تو ، دست دایه ی بخت است
بر گاهوار زندگی من
وقتی که در نشاط جھان ، تاب میخورد
چشم تو ، مژده ای است از آینده
چشم تو ، لانه ای است برای ستاره ها
چشم تو ، پاسخی است به لبخند سرنوشت...
آه ای همیشه دورتر از خورشید!
در من طلوع کن،
در من چنان بتاب که آیینه ام کنی،
در من چنان بتاب که آب روان شوم
تا ناگھان تو دست بلورین خویش را
در جستجوی پاره سنگی به شکل دل
از آستین برآری و در سینه ام کنی!
#نادر_نادرپور
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
تصویر روزهای بلورین است
در چشمه سار کودکی من،
وقتی که از بلندی می آمدم به زیر
وقتی که پای سوخته ام را
در آبھای روشن می شستم
گام تو ، گام آمدن صبح است
با کفشھای نقره ای نوروز
در کوچه باغھای بھاران،
دست تو ، دست دایه ی بخت است
بر گاهوار زندگی من
وقتی که در نشاط جھان ، تاب میخورد
چشم تو ، مژده ای است از آینده
چشم تو ، لانه ای است برای ستاره ها
چشم تو ، پاسخی است به لبخند سرنوشت...
آه ای همیشه دورتر از خورشید!
در من طلوع کن،
در من چنان بتاب که آیینه ام کنی،
در من چنان بتاب که آب روان شوم
تا ناگھان تو دست بلورین خویش را
در جستجوی پاره سنگی به شکل دل
از آستین برآری و در سینه ام کنی!
#نادر_نادرپور
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
کاشانه یِ من
نادر گلچین
🎼●آهنگ: «کاشانهی من»
🎙●خواننده: #نادر_گلچین
●آهنگ: #حسینعلی_ملاح
●شعر: #نادر_نادرپور
@asheghanehaye_fatima
🎙●خواننده: #نادر_گلچین
●آهنگ: #حسینعلی_ملاح
●شعر: #نادر_نادرپور
@asheghanehaye_fatima