رو به روی
چشمهای مشکیات
تاریخ اندوهم را مرور میکنم...
#عدنان_الصائغ
ترجمه از سعید هلیچی
@asheghanehaye_fatima
چشمهای مشکیات
تاریخ اندوهم را مرور میکنم...
#عدنان_الصائغ
ترجمه از سعید هلیچی
@asheghanehaye_fatima
رو به روی چشمهای مشکیات
تاریخ اندوهم را مرور میکنم..
#عدنان_الصائغ
برگردان:سعید هلیچی
@asheghanehaye_fatima
تاریخ اندوهم را مرور میکنم..
#عدنان_الصائغ
برگردان:سعید هلیچی
@asheghanehaye_fatima
کنارِ پنجره مینشینم
خیابان به خیابان میدوزم
و از خود میپرسم
چهوقت به تو خواهم رسید
اجلس أمام النافذة
أخیطُ شارعاً بشارع
وأقول متی أصلک؟!
#عدنان_الصائغ
@asheghanehaye_fatima
خیابان به خیابان میدوزم
و از خود میپرسم
چهوقت به تو خواهم رسید
اجلس أمام النافذة
أخیطُ شارعاً بشارع
وأقول متی أصلک؟!
#عدنان_الصائغ
@asheghanehaye_fatima
روزهایی که میروند
آیا روی برمیگردانند که ببینند
در نبودشان
چهکار میکنیم؟
#عدنان_الصائغ
برگردان: #احمد_دریس
@asheghanehaye_fatima
آیا روی برمیگردانند که ببینند
در نبودشان
چهکار میکنیم؟
#عدنان_الصائغ
برگردان: #احمد_دریس
@asheghanehaye_fatima
طولانی بود
رود گیسوانش
و من بر خلاف جریان
شنا میکردم
به سمت لبانش...
#عدنان_الصائغ
ترجمه: #سعید_هلیچی
@asheghanehaye_fatima
رود گیسوانش
و من بر خلاف جریان
شنا میکردم
به سمت لبانش...
#عدنان_الصائغ
ترجمه: #سعید_هلیچی
@asheghanehaye_fatima
اندکی دیگر...
میگذرم،
زندگیام را چونان گاریِ تُهی هُل میدهم
و فریاد میزنم: ای رهگذران
مراقب باشید
که به رویاهایم نخورید...!!!
#عدنان_الصائغ
ترجمه: #سعيد_هلیچی
@asheghanehaye_fatima
میگذرم،
زندگیام را چونان گاریِ تُهی هُل میدهم
و فریاد میزنم: ای رهگذران
مراقب باشید
که به رویاهایم نخورید...!!!
#عدنان_الصائغ
ترجمه: #سعيد_هلیچی
@asheghanehaye_fatima
نزدیک شدم به او
نزدیکتر
و آنگاه که دست دراز کردم برای خداحافظی
انگشتانم را نیافتم
ده شمع بودند از دلتنگی
که آرامآرام
آب میشدند
گفت: خواهم رفت
باورش نکردم
گفت: دارم میروم
باورش نکردم
و آن هنگام که با دستان بارانیاش از پنجرهی قطار خداحافظی کرد
باورش نکردم
و اینگونه است که هشت سال از نبودنش میگذرد
باورش نکردهام.
چشمان تو زیبا و غمینند
چشمان تو پیادهروی خیس خداحافظی است
و سکوتت مرا بیشتر شگفتزده میکند
از کف دریای کدام شعر بیرون آمدهای؟
و به کدام سرانجم نامعلوم رهسپاری؟
ای دیوانه! چوانان قلبم
من شاعرم، و منظورم این است که مردی شکستهام
...
چقدر برای این اندوهگینم
چقدر اندوهگینم
چگونه متوجه گذرنامهات نشدم که خوردن مهر روی آن مثل بمب، صدا کرده بود.
#عدنان_الصائغ
تاریخ اندوه
ترجمهی سعید هلیچی
@asheghanehaye_fatima
نزدیک شدم به او
نزدیکتر
و آنگاه که دست دراز کردم برای خداحافظی
انگشتانم را نیافتم
ده شمع بودند از دلتنگی
که آرامآرام
آب میشدند
گفت: خواهم رفت
باورش نکردم
گفت: دارم میروم
باورش نکردم
و آن هنگام که با دستان بارانیاش از پنجرهی قطار خداحافظی کرد
باورش نکردم
و اینگونه است که هشت سال از نبودنش میگذرد
باورش نکردهام.
چشمان تو زیبا و غمینند
چشمان تو پیادهروی خیس خداحافظی است
و سکوتت مرا بیشتر شگفتزده میکند
از کف دریای کدام شعر بیرون آمدهای؟
و به کدام سرانجم نامعلوم رهسپاری؟
ای دیوانه! چوانان قلبم
من شاعرم، و منظورم این است که مردی شکستهام
...
چقدر برای این اندوهگینم
چقدر اندوهگینم
چگونه متوجه گذرنامهات نشدم که خوردن مهر روی آن مثل بمب، صدا کرده بود.
#عدنان_الصائغ
تاریخ اندوه
ترجمهی سعید هلیچی
@asheghanehaye_fatima