طولانی بود
رود گیسوانش
و من بر خلاف جریان
شنا میکردم
به سمت لبانش...
#عدنان_الصائغ
ترجمه: #سعید_هلیچی
@asheghanehaye_fatima
رود گیسوانش
و من بر خلاف جریان
شنا میکردم
به سمت لبانش...
#عدنان_الصائغ
ترجمه: #سعید_هلیچی
@asheghanehaye_fatima
لقد كنت في بدني طوال الوقت، في شفتي، في عيني وفي رأسي. كنت عذابي وشوقي والشيء الرائع الذي يتذكره الإنسان كي يعيش ويعود..إن لي قدرة لم أعرف مثلها في حياتي على تصورك ورؤيتك.. وحين أرى منظراً أو أسمع كلمة أو أعلق عليها بيني وبين نفسي أسمع جوابك في أذني، كأنك واقفة إلى جواري ... ويدك في يدي
همواره در جانم بودی، در لبانم، در چشمانم، در ذهنم، رنج و اشتیاقم بودی،
و آن چیز شگفتی که انسان به یاد میآورد تا زندگی کند و بازگردد.
قدرت عجیبی در رویا پردازی و تصورت دارم
که تاکنون همانندش را نیافتهام،
هنگامی که منظرهای ببینم یا واژهای را بشنوم
و با خودم از آن حرف بزنم
جواب تو را در گوشم میشنوم،
گویی کنار من ایستادهای
و دستت در دست من است.
از سری نامههای
#غسان_کنفاني به #غادة_السمان
ترجمه: #سعید_هلیچی
برای #عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
همواره در جانم بودی، در لبانم، در چشمانم، در ذهنم، رنج و اشتیاقم بودی،
و آن چیز شگفتی که انسان به یاد میآورد تا زندگی کند و بازگردد.
قدرت عجیبی در رویا پردازی و تصورت دارم
که تاکنون همانندش را نیافتهام،
هنگامی که منظرهای ببینم یا واژهای را بشنوم
و با خودم از آن حرف بزنم
جواب تو را در گوشم میشنوم،
گویی کنار من ایستادهای
و دستت در دست من است.
از سری نامههای
#غسان_کنفاني به #غادة_السمان
ترجمه: #سعید_هلیچی
برای #عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima