Payane Harfat
Nima Masiha
🎼●آهنگ: «پایانِ حرفات»
🎙●خواننده: #نیما_مسیحا
●ترانه: #افشین_مقدم
●آهنگ: #علیرضا_افکاری
@asheghanehaye_fatima
🎙●خواننده: #نیما_مسیحا
●ترانه: #افشین_مقدم
●آهنگ: #علیرضا_افکاری
@asheghanehaye_fatima
✍دردا که نگشت هر کسی محرم ما
آگاه نشد به دل ز بیش و کم ما
آنی که نشاندمش سخنها در گوش
دیدم کـه ز دور خنـده زد بـر غـم ما
#نیما_یوشیج
@asheghanehaye_fatima
آگاه نشد به دل ز بیش و کم ما
آنی که نشاندمش سخنها در گوش
دیدم کـه ز دور خنـده زد بـر غـم ما
#نیما_یوشیج
@asheghanehaye_fatima
بر فرازِ سقفِ ماه بالا میروم
تا براب تو قصيدهیی بچينام
و بر فرازِ قصيده بالا میروم
تا برای تو ماه را بچينام
بهسوی فضاهايي بالا میروم
كه هيچ زنی تابهحال بالا نرفته
و دست به گفتنِ سخنانی در عشق میزنم
كه تابهحال هيچ زنِ عربی چنان سخنانی نگفته باشد.
و فكر نمیكنم كه در آينده نيز
اقدام به گفتنِ آن سخنان كند
■شاعر: #سعاد_الصباح
■برگردان: #نیما_غلامرضایی
@asheghanehaye_fatima
تا براب تو قصيدهیی بچينام
و بر فرازِ قصيده بالا میروم
تا برای تو ماه را بچينام
بهسوی فضاهايي بالا میروم
كه هيچ زنی تابهحال بالا نرفته
و دست به گفتنِ سخنانی در عشق میزنم
كه تابهحال هيچ زنِ عربی چنان سخنانی نگفته باشد.
و فكر نمیكنم كه در آينده نيز
اقدام به گفتنِ آن سخنان كند
■شاعر: #سعاد_الصباح
■برگردان: #نیما_غلامرضایی
@asheghanehaye_fatima
❑ «خروس میخواند»
قوقولی قو! خروس میخواند
ازدرون نهفت خلوتِ ده،
از نشیب رهی که چون رگ خشک،
درتن مردگان دواند خون.
میتَند بر جدار سرد سحر
میتراود به هرسوي هامون.
با نوایش از او ره آمد پُر
مژده میآورد به گوش آزاد
مینماید رهش به آبادان
کاروان را در این خرابآباد.
نرم میآید
گرم میخواند
بال میکوبد
پر میافشاند.
گوش بر زنگ کاروان صداش
دل بر آوای نغز او بسته است.
قوقولی قو! بر این ره تاریک
کیست کو مانده؟ کیست کو خسته است؟
گرم شد از دمِ نواگر او
سردیآور شب زمستانی
کرد افشای رازهای مگو
روشنآرای صبح نورانی.
با تنِ خاک بوسه میشکند
صبح نازنده، صبح دیر سفر
تا وی این نغمه از جگر بگشود
وز ره سوز جان کشید به در.
قوقولی قو! زخطّهی پیدا
میگریزد سوی نهان شبکور،
چون پلیدی دروج کز درِ صبح
به نواهای روز گردد دور.
میشتابد به راه مرد سوار
گرچهاش در سیاهی اسب رمید
عطسهی صبح در دماغاش بست
نقشهی دلگشای روز سفید.
این زمانش به چشم
همچنانش که روز
ره بر او روشن
شادی آورده است
اسب میراند.
قوقولی قو! گشاده شد دل و هوش
صبح آمد. خروس میخواند.
همچو زندانی شب چون گور
مرغ از تنگی قفس جَسته است.
در بیابان و راهِ دور و دراز
کیست کو مانده؟ کیست کو خسته است؟
۲ آبان ۱۳۲۵
#نیما_یوشیج
@asheghanehaye_fatima
قوقولی قو! خروس میخواند
ازدرون نهفت خلوتِ ده،
از نشیب رهی که چون رگ خشک،
درتن مردگان دواند خون.
میتَند بر جدار سرد سحر
میتراود به هرسوي هامون.
با نوایش از او ره آمد پُر
مژده میآورد به گوش آزاد
مینماید رهش به آبادان
کاروان را در این خرابآباد.
نرم میآید
گرم میخواند
بال میکوبد
پر میافشاند.
گوش بر زنگ کاروان صداش
دل بر آوای نغز او بسته است.
قوقولی قو! بر این ره تاریک
کیست کو مانده؟ کیست کو خسته است؟
گرم شد از دمِ نواگر او
سردیآور شب زمستانی
کرد افشای رازهای مگو
روشنآرای صبح نورانی.
با تنِ خاک بوسه میشکند
صبح نازنده، صبح دیر سفر
تا وی این نغمه از جگر بگشود
وز ره سوز جان کشید به در.
قوقولی قو! زخطّهی پیدا
میگریزد سوی نهان شبکور،
چون پلیدی دروج کز درِ صبح
به نواهای روز گردد دور.
میشتابد به راه مرد سوار
گرچهاش در سیاهی اسب رمید
عطسهی صبح در دماغاش بست
نقشهی دلگشای روز سفید.
این زمانش به چشم
همچنانش که روز
ره بر او روشن
شادی آورده است
اسب میراند.
قوقولی قو! گشاده شد دل و هوش
صبح آمد. خروس میخواند.
همچو زندانی شب چون گور
مرغ از تنگی قفس جَسته است.
در بیابان و راهِ دور و دراز
کیست کو مانده؟ کیست کو خسته است؟
۲ آبان ۱۳۲۵
#نیما_یوشیج
@asheghanehaye_fatima