@asheghanehaye_fatima
■چشمهای خود را بستهام
چشمهای خود را بستهام:
در تاریکی تویی
تو در تاریکی به پشت خوابیدهیی
و در تاریکی
مچهای تو با پیشانیات:
مثلثی از طلاست
پشتِ پلکهای بستهی من تویی
- ای دلبرِ محبوبِ من! -
و پشتِ پلکهای بستهی من ترانهها جای دارند
اینک آنجا
همهچیزی با تو آغاز میشود
اینک آنجا
چیزی که پیش از تو باشد و
چیزی که به جز تو باشد وجود ندارد
#ناظم_حکمت | #ناظیم_هیکمت | Nâzım Hikmet | ترکیه، ۱۹۶۳-۱۹۰۲ |
برگردان: #ابوالفضل_پاشا
📕 کتاب: #کوه_ها_نمایان_شده_اند
■چشمهای خود را بستهام
چشمهای خود را بستهام:
در تاریکی تویی
تو در تاریکی به پشت خوابیدهیی
و در تاریکی
مچهای تو با پیشانیات:
مثلثی از طلاست
پشتِ پلکهای بستهی من تویی
- ای دلبرِ محبوبِ من! -
و پشتِ پلکهای بستهی من ترانهها جای دارند
اینک آنجا
همهچیزی با تو آغاز میشود
اینک آنجا
چیزی که پیش از تو باشد و
چیزی که به جز تو باشد وجود ندارد
#ناظم_حکمت | #ناظیم_هیکمت | Nâzım Hikmet | ترکیه، ۱۹۶۳-۱۹۰۲ |
برگردان: #ابوالفضل_پاشا
📕 کتاب: #کوه_ها_نمایان_شده_اند
■قلبِ من
روی سینهام پانزده زخم وجود دارد!
در سینهام پانزده چاقوی دستهدار فرورفت
قلبِ من باز هم میتپد
قلبِ من باز خواهد تپید!
روی سینهام پانزده زخم وجود دارد!
آبهای تیره و تاریک
مثل مارهای سیاهِ لغزان
در هر پانزده زخمِ من فرورفت
دریای سیاه
و آبهای تیره و خونآلود
میخواهند مرا خفه کنند!
در سینهام پانزده چاقوی دستهدار فرورفت
قلبِ من باز هم میتپد
قلبِ من باز خواهد تپید!
روی سینهام پانزده زخم وجود دارد!
سینهی مرا از پانزده جای آن سوراخ کردند
گمان کردند که قلبِ من به سببِ این غم و اندوه
دیگر نخواهد تپید
قلبِ من باز هم میتپد
قلبِ من باز خواهد تپید!
پانزده شعله از پانزده زخمِ من زبانه کشید
در سینهام پانزده چاقوی دستهدار فروشکست
قلبِ من
مثل پرچمی خونین میتپد
و خواهد تپید!
■شاعر: #ناظم_حکمت | #ناظیم_هیکمت [ Nâzım Hikmet | ترکیه، ۱۹۶۳-۱۹۰۲ ]
■برگردان: #ابوالفضل_پاشا
📕●از کتاب: «عاشقانههای ساعت بیستویک» | نشر: #سرزمین_اهورایی | چ اول ۱۳۹۴ |
@asheghanehaye_fatima
روی سینهام پانزده زخم وجود دارد!
در سینهام پانزده چاقوی دستهدار فرورفت
قلبِ من باز هم میتپد
قلبِ من باز خواهد تپید!
روی سینهام پانزده زخم وجود دارد!
آبهای تیره و تاریک
مثل مارهای سیاهِ لغزان
در هر پانزده زخمِ من فرورفت
دریای سیاه
و آبهای تیره و خونآلود
میخواهند مرا خفه کنند!
در سینهام پانزده چاقوی دستهدار فرورفت
قلبِ من باز هم میتپد
قلبِ من باز خواهد تپید!
روی سینهام پانزده زخم وجود دارد!
سینهی مرا از پانزده جای آن سوراخ کردند
گمان کردند که قلبِ من به سببِ این غم و اندوه
دیگر نخواهد تپید
قلبِ من باز هم میتپد
قلبِ من باز خواهد تپید!
پانزده شعله از پانزده زخمِ من زبانه کشید
در سینهام پانزده چاقوی دستهدار فروشکست
قلبِ من
مثل پرچمی خونین میتپد
و خواهد تپید!
■شاعر: #ناظم_حکمت | #ناظیم_هیکمت [ Nâzım Hikmet | ترکیه، ۱۹۶۳-۱۹۰۲ ]
■برگردان: #ابوالفضل_پاشا
📕●از کتاب: «عاشقانههای ساعت بیستویک» | نشر: #سرزمین_اهورایی | چ اول ۱۳۹۴ |
@asheghanehaye_fatima