Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
@asheghanehaye_fatima
#تسلیت
.
چاهک بو گرفتهی نفتی
شهر من،
پایتخت بدبختی...!
چند قرنِ سیاه بیدار است
پشت خمیازههای کشدارش...
.
شهر ما،
شهر گنگِ خوابیده
گسل زخمهای تکراریست
خواب مرگی بزرگ را دیدهست
در تهِ چشمهای بیدارش...
.
#تهران
#پلاسکو
#سید_احمد_حسینی
#تسلیت
.
چاهک بو گرفتهی نفتی
شهر من،
پایتخت بدبختی...!
چند قرنِ سیاه بیدار است
پشت خمیازههای کشدارش...
.
شهر ما،
شهر گنگِ خوابیده
گسل زخمهای تکراریست
خواب مرگی بزرگ را دیدهست
در تهِ چشمهای بیدارش...
.
#تهران
#پلاسکو
#سید_احمد_حسینی
@asheghanehaye_fatima
میگن آدم وقتی میمیره که امید نداشته باشه
جایی که هیچ روزنه ی امیدی رو باز نگذاریم آدمها رو از قبل کشتیم ...
مگر نه اینکه عمر دست خداست ؟! مگر نه اینکه ابراهیم به خواست خدا سلامت از آتش بیرون اومد ؟ پس ما کی بودیم که یاس رو به امید ترجیح دادیم ؟؟...
از لحظه ای که خبر آتش در پلاسکو رو شنیدم و بعدش شوک فروریختن ساختمان، جایی ته دلم امیدوار بودم راهی برای نجات آدمهای گرفتار اون زیر باشه؛ نه اینکه بخوام منکر زحمتهای همه ی اونهایی که این پنج روزه از جون مایه گذاشتن باشم ولی گذشته از سوختن دلم و بی اختیاری اشکهام آزاردهنده و عجیب ترین چیز در این ماجرا برام این بود که از اولین ساعتها که اخبار رو از شبکه ی خبر پی می گرفتم مدام زیر نویس می شد که امیدی به زنده بیرون آمدن کسی از زیر آوار نیست !!! و کسی که اون عزیزان رو همون شب اول " شهید " خطاب کرد !!
از درج اخبار ضد و نقیض و دروغ و فریب و ریاکاری و پنهان کاری و بی شعوری بعضیها که بگذریم کشتن امید دردناکترین جنبه ی این حادثه بود ...
آدمها وقتی زیر آوار جون دادن که ما این بیرون امید رو می کشتیم ....
#هستی_دارایی
#گلایه_های_تلنبار_شده_ی_من
#پلاسکو
#تسلیت
میگن آدم وقتی میمیره که امید نداشته باشه
جایی که هیچ روزنه ی امیدی رو باز نگذاریم آدمها رو از قبل کشتیم ...
مگر نه اینکه عمر دست خداست ؟! مگر نه اینکه ابراهیم به خواست خدا سلامت از آتش بیرون اومد ؟ پس ما کی بودیم که یاس رو به امید ترجیح دادیم ؟؟...
از لحظه ای که خبر آتش در پلاسکو رو شنیدم و بعدش شوک فروریختن ساختمان، جایی ته دلم امیدوار بودم راهی برای نجات آدمهای گرفتار اون زیر باشه؛ نه اینکه بخوام منکر زحمتهای همه ی اونهایی که این پنج روزه از جون مایه گذاشتن باشم ولی گذشته از سوختن دلم و بی اختیاری اشکهام آزاردهنده و عجیب ترین چیز در این ماجرا برام این بود که از اولین ساعتها که اخبار رو از شبکه ی خبر پی می گرفتم مدام زیر نویس می شد که امیدی به زنده بیرون آمدن کسی از زیر آوار نیست !!! و کسی که اون عزیزان رو همون شب اول " شهید " خطاب کرد !!
از درج اخبار ضد و نقیض و دروغ و فریب و ریاکاری و پنهان کاری و بی شعوری بعضیها که بگذریم کشتن امید دردناکترین جنبه ی این حادثه بود ...
آدمها وقتی زیر آوار جون دادن که ما این بیرون امید رو می کشتیم ....
#هستی_دارایی
#گلایه_های_تلنبار_شده_ی_من
#پلاسکو
#تسلیت
شما را شده که قید عشق را بزنید؟
بگویید دیگر به درک.وقتی آنی که باید باشد نیست،سلام بر بیهودگی،سلام بر مُسَکِن ؛کتاب و داستان و شعر!
شما را شده که وقتی یادی میتازد و نفستان تقه تقه از گلویتان بیرون می زند،بخواهید حواستان را پرت کنید به اندیشه های مثبت.به این که هر روز، روز زیبایی است،وقتی تیغ آفتاب چاک می دهد گلهای قرمز و آجری و کرمِ فرش را و تکرار کنید من شکرگزارم برای نعمت #نان و #سلامتی و #زیستن. و شده وسط این شکر یادتان بیاید چگونه زیستن ؟ و مگر این عشق نبود که #حظ میداد به زیستن. به #بهشت های شبانه ی بوسه و دوستت دارم های راه پیدا کرده از فرق سر تا نوک پا.به شب هایی که نداشتیم به روزهایی که نبود.
شده که با آب سرد،تازیانه بزنید توی صورتتان که اشکرا به عقب برانید و سیلی بکوبید توی صورت خودتان!که رفت!که تمام شد!که دیگر "آنِ دیگری" ست.
شما را شده که خیال کنید پیروز شده اید و دیگر مثل قبلترها،دلتان وا داده اش نیست و آنجا که دارید غرور را توی خیابان از این شانه به آن شانه می نشانید و با اقتدار ،گام بر می دارید وقتی اسمش را میشنوید#پلاسکو شوید؛اول بسوزید،بعد به کمک خودتان بشتابید و آخر فرو ریزید؛پر صدا،با شکوه،پر ابهت.
شما را شده که بگریزید از نامی،یادی،هجومی که پِیِ تان نیست. شده در امان نباشید از کسی که کاری به کارتان ندارد و دوست داشته باشید آنی را که کجاست تا ببیند ؟
شما را شده که قاب "بی #عشق سر مکن" را بگذارید دم در و هنوز در را نبسته تازه از راه رسیده ای از جلوی خانه یتان،بَرش دارد و بعد دستش را بی اندازد دور گردن مردی چهار شانه با اسمی با ریشه ای از ح،میم و دال.
شما را شده که آمده باشید و جای آن قاب،قابی دیگر نوشته باشید به نسخ با چهار چوبی از راش سرخ و چسبانده باشید بالای اجاق گازتان:"که آدمیزاد به #امید زنده است".
.
این جماعت هجوم آورده پشت کتاب ها، پشت اتاق روانشناس ها ،پشت کیبوردها، این طایفه شکرگزار و همدرد را چه شده
"ما #قوی شده ایم یا قبول کرده ایم، باخته ایم؟"
#راضیه_سادات_میری
@asheghanehaye_fatima
بگویید دیگر به درک.وقتی آنی که باید باشد نیست،سلام بر بیهودگی،سلام بر مُسَکِن ؛کتاب و داستان و شعر!
شما را شده که وقتی یادی میتازد و نفستان تقه تقه از گلویتان بیرون می زند،بخواهید حواستان را پرت کنید به اندیشه های مثبت.به این که هر روز، روز زیبایی است،وقتی تیغ آفتاب چاک می دهد گلهای قرمز و آجری و کرمِ فرش را و تکرار کنید من شکرگزارم برای نعمت #نان و #سلامتی و #زیستن. و شده وسط این شکر یادتان بیاید چگونه زیستن ؟ و مگر این عشق نبود که #حظ میداد به زیستن. به #بهشت های شبانه ی بوسه و دوستت دارم های راه پیدا کرده از فرق سر تا نوک پا.به شب هایی که نداشتیم به روزهایی که نبود.
شده که با آب سرد،تازیانه بزنید توی صورتتان که اشکرا به عقب برانید و سیلی بکوبید توی صورت خودتان!که رفت!که تمام شد!که دیگر "آنِ دیگری" ست.
شما را شده که خیال کنید پیروز شده اید و دیگر مثل قبلترها،دلتان وا داده اش نیست و آنجا که دارید غرور را توی خیابان از این شانه به آن شانه می نشانید و با اقتدار ،گام بر می دارید وقتی اسمش را میشنوید#پلاسکو شوید؛اول بسوزید،بعد به کمک خودتان بشتابید و آخر فرو ریزید؛پر صدا،با شکوه،پر ابهت.
شما را شده که بگریزید از نامی،یادی،هجومی که پِیِ تان نیست. شده در امان نباشید از کسی که کاری به کارتان ندارد و دوست داشته باشید آنی را که کجاست تا ببیند ؟
شما را شده که قاب "بی #عشق سر مکن" را بگذارید دم در و هنوز در را نبسته تازه از راه رسیده ای از جلوی خانه یتان،بَرش دارد و بعد دستش را بی اندازد دور گردن مردی چهار شانه با اسمی با ریشه ای از ح،میم و دال.
شما را شده که آمده باشید و جای آن قاب،قابی دیگر نوشته باشید به نسخ با چهار چوبی از راش سرخ و چسبانده باشید بالای اجاق گازتان:"که آدمیزاد به #امید زنده است".
.
این جماعت هجوم آورده پشت کتاب ها، پشت اتاق روانشناس ها ،پشت کیبوردها، این طایفه شکرگزار و همدرد را چه شده
"ما #قوی شده ایم یا قبول کرده ایم، باخته ایم؟"
#راضیه_سادات_میری
@asheghanehaye_fatima
شما را شده که قید عشق را بزنید؟
بگویید دیگر به درک.وقتی آنی که باید باشد نیست،سلام بر بیهودگی،سلام بر مُسَکِن ؛کتاب و داستان و شعر!
شما را شده که وقتی یادی میتازد و نفستان تقه تقه از گلویتان بیرون می زند،بخواهید حواستان را پرت کنید به اندیشه های مثبت.به این که هر روز، روز زیبایی است،وقتی تیغ آفتاب چاک می دهد گلهای قرمز و آجری و کرمِ فرش را و تکرار کنید من شکرگزارم برای نعمت #نان و #سلامتی و #زیستن. و شده وسط این شکر یادتان بیاید چگونه زیستن ؟ و مگر این عشق نبود که #حظ میداد به زیستن. به #بهشت های شبانه ی بوسه و دوستت دارم های راه پیدا کرده از فرق سر تا نوک پا.به شب هایی که نداشتیم به روزهایی که نبود.
شده که با آب سرد،تازیانه بزنید توی صورتتان که اشکرا به عقب برانید و سیلی بکوبید توی صورت خودتان!که رفت!که تمام شد!که دیگر "آنِ دیگری" ست.
شما را شده که خیال کنید پیروز شده اید و دیگر مثل قبلترها،دلتان وا داده اش نیست و آنجا که دارید غرور را توی خیابان از این شانه به آن شانه می نشانید و با اقتدار ،گام بر می دارید وقتی اسمش را میشنوید#پلاسکو شوید؛اول بسوزید،بعد به کمک خودتان بشتابید و آخر فرو ریزید؛پر صدا،با شکوه،پر ابهت.
شما را شده که بگریزید از نامی،یادی،هجومی که پِیِ تان نیست. شده در امان نباشید از کسی که کاری به کارتان ندارد و دوست داشته باشید آنی را که کجاست تا ببیند ؟
شما را شده که قاب "بی #عشق سر مکن" را بگذارید دم در و هنوز در را نبسته تازه از راه رسیده ای از جلوی خانه یتان،بَرش دارد و بعد دستش را بی اندازد دور گردن مردی چهار شانه با اسمی با ریشه ای از ح،میم و دال.
شما را شده که آمده باشید و جای آن قاب،قابی دیگر نوشته باشید به نسخ با چهار چوبی از راش سرخ و چسبانده باشید بالای اجاق گازتان:"که آدمیزاد به #امید زنده است".
.
این جماعت هجوم آورده پشت کتاب ها، پشت اتاق روانشناس ها ،پشت کیبوردها، این طایفه شکرگزار و همدرد را چه شده
"ما #قوی شده ایم یا قبول کرده ایم، باخته ایم؟"
#راضیه_سادات_میری
@asheghanehaye_fatima
بگویید دیگر به درک.وقتی آنی که باید باشد نیست،سلام بر بیهودگی،سلام بر مُسَکِن ؛کتاب و داستان و شعر!
شما را شده که وقتی یادی میتازد و نفستان تقه تقه از گلویتان بیرون می زند،بخواهید حواستان را پرت کنید به اندیشه های مثبت.به این که هر روز، روز زیبایی است،وقتی تیغ آفتاب چاک می دهد گلهای قرمز و آجری و کرمِ فرش را و تکرار کنید من شکرگزارم برای نعمت #نان و #سلامتی و #زیستن. و شده وسط این شکر یادتان بیاید چگونه زیستن ؟ و مگر این عشق نبود که #حظ میداد به زیستن. به #بهشت های شبانه ی بوسه و دوستت دارم های راه پیدا کرده از فرق سر تا نوک پا.به شب هایی که نداشتیم به روزهایی که نبود.
شده که با آب سرد،تازیانه بزنید توی صورتتان که اشکرا به عقب برانید و سیلی بکوبید توی صورت خودتان!که رفت!که تمام شد!که دیگر "آنِ دیگری" ست.
شما را شده که خیال کنید پیروز شده اید و دیگر مثل قبلترها،دلتان وا داده اش نیست و آنجا که دارید غرور را توی خیابان از این شانه به آن شانه می نشانید و با اقتدار ،گام بر می دارید وقتی اسمش را میشنوید#پلاسکو شوید؛اول بسوزید،بعد به کمک خودتان بشتابید و آخر فرو ریزید؛پر صدا،با شکوه،پر ابهت.
شما را شده که بگریزید از نامی،یادی،هجومی که پِیِ تان نیست. شده در امان نباشید از کسی که کاری به کارتان ندارد و دوست داشته باشید آنی را که کجاست تا ببیند ؟
شما را شده که قاب "بی #عشق سر مکن" را بگذارید دم در و هنوز در را نبسته تازه از راه رسیده ای از جلوی خانه یتان،بَرش دارد و بعد دستش را بی اندازد دور گردن مردی چهار شانه با اسمی با ریشه ای از ح،میم و دال.
شما را شده که آمده باشید و جای آن قاب،قابی دیگر نوشته باشید به نسخ با چهار چوبی از راش سرخ و چسبانده باشید بالای اجاق گازتان:"که آدمیزاد به #امید زنده است".
.
این جماعت هجوم آورده پشت کتاب ها، پشت اتاق روانشناس ها ،پشت کیبوردها، این طایفه شکرگزار و همدرد را چه شده
"ما #قوی شده ایم یا قبول کرده ایم، باخته ایم؟"
#راضیه_سادات_میری
@asheghanehaye_fatima