عاشقانه های فاطیما
781 subscribers
21K photos
6.4K videos
276 files
2.93K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima



اگر تنها سیبی بود....
اگر تنهاسیبی بود،نصفش می کردم
نصفی مال من،نصف دیگرش برایت

اگرتنها لبخندی بود،نصفش می کردم
نصفی مال من،نصف دیگرش برایت

اندوهی اگرباشد!نیست تو را قسمتی
عمیقا همچون آخرین نفس،خواهم مکیدش...

#عبدالله_پشیو
@asheghanehaye_fatima



«آمیختن»

نمی دانم چگونه با تو یکی شوم؟!
چنانچه بهشتی ، بگو
تا خدایان را تمام کرنش کنم.
اگر دوزخی، بگو
تا زمین را بیاکنم از گناه.

مانده ام چگونه قاطی ات شوم؟!
اگر سرزمین اشغال شده ای، بگو
تا پرچمت کنم، پوست تنم را.
چنانچه ـ بسان من ـ کولی و دربه دری
مرزی بکش مرا و
برای خویشتن ، از من وطن بساز!



#عبدالله_پشیو
@asheghanehaye_fatima



خاتون

شنیده ای آسمان چقدر دور است ؟

به قدر دوری از آسمان

دوستت دارم

شنیده ای دریا چقدر عمیق است ؟

به ژرفای تمام دریاها

دوستت دارم

بانو

تو نوشته ای هستی

ظریف

مثل بال پروانه

چهار سال است می خوانمت

نه می توان رهایت کرد

نه کشف می شوی

بسیار می ترسم

شهر تو را از لا به لای شعرهایم
بشناسد

تو را بشناسند اگر

انگشتانم را قطع می کنند

و موهای بلندت را می سوزانند
دوربین ها

عکست را می گیرند و آویزانم می کنند

من اما هرچه را دیده ام

هرچه را که از تو نوشته ام

پنهان نمی کنم

شعر چشمانت تمام نمی شود هرگز

از تو دست نمی کشم

تا که شک به زانو درآید

تا تمام شهر بداند

دوستت دارم

دوستت دارم

صد برابر دوری از آسمان





#عبدالله_پشیو
ترجمه : #آرش_سنجابی
اگر مثل من کولی آواره ای
مرزی برایم بکش
مرا سرزمین خودت کن...

#عبدالله_پشیو

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



خاتون
شنیده ای آسمان چقدر دور است ؟
به قدر دوری از آسمان
دوستت دارم

شنیده ای دریا چقدر عمیق است ؟
به ژرفای تمام دریاها
دوستت دارم

بانو
تو نوشته ای هستی
ظریف
مثل بال پروانه

چهار سال است می خوانمت
نه می توان رهایت کرد
نه کشف می شوی
بسیار می ترسم
شهر تو را از لا به لای شعرهایم
بشناسد

تو را بشناسند اگر
انگشتانم را قطع می کنند
و موهای بلندت را می سوزانند
دوربین ها
عکست را می گیرند و آویزانم می کنند

من اما هرچه را دیده ام
هرچه را که از تو نوشته ام
پنهان نمی کنم
شعر چشمانت تمام نمی شود هرگز
از تو دست نمی کشم
تا که شک به زانو درآید
تا تمام شهر بداند
دوستت دارم
دوستت دارم
صد برابر دوری از آسمان



#عبدالله_پشیو
ترجمه : #آرش_سنجابی
@asheghanehaye_fatima




سیبی اگرم بود

با توأش نیمه می کنم

تبسمی اگرم بود

با توأش نیمه می کنم

غمی ولی

اگرم بود

از توأش دریغ می کنم

چون واپسین نفسش

فرو می دهم !




#عبدالله_پشیو
@asheghanehaye_fatima



خاتون من
تو می‌دانی آسمان‌ها چقدر دورند؟
من اندازه‌ی دوری آسمان‌ها دوستت دارم
تو ژرفای دریاها را هم می‌دانی؟
من به قد٘ر ژرفای دریاها هم دوستت دارم

جانان من
تو همچون یک نوشتاری
با سطوری بی‌نهایت همچون زلفت
که سال‌هاست می‌خوانمت
و فکرم را از برای فهمیدنت پرواز می‌دهم
اما نه می‌فهممت
و نه ازت سیر می‌شوم

#عبدالله_پشیو
@asheghanehaye_fatima



□دیوانگی

می‌دانم تو کلمه‌ای هستی
گاه برای ساختن‌اش
شعری را کشته‌ام

می‌دانم تو
غنچه‌ای هستی
اما
بیش‌تر وقت‌ها
به خاطر آن غنچه
گلستانی را
جا گذاشته‌ام.


●□شاعر: #عبدالله_پشیو

●□برگردان: #عبدالله_سلیمانی
@asheghanehaye_fatima



شنیده ای برف
آتش بزند شبی خاموش را،
پیرهنی از گل بدوزد برای شب،
عطر خوش خون را به جوش آرد؟!

خاطره ای این چنین را به یاد دارم:
شب سردی از چلّه ی زمستان بود،
در گوشه ای، که بستر زمین و سقف آسمان بود –
با شعله ور شدن آزار دو جسم درهم تنیده
برف نیمه شب به چمنزار و میهن آفتاب مانند شده بود! 


#عبدالله_پشیو
خاتون
شنیده ای آسمان چقدر دور است ؟
به قدر دوری از آسمان
دوستت دارم.

شنیده ای دریا چقدر عمیق است ؟
به ژرفای تمام دریاها 
دوستت دارم.

بانو
تو نوشته ای هستی 
ظریف
مثل بال پروانه.

چهار سال است می خوانمت
نه می توان رهایت کرد
نه کشف می شوی
بسیار می ترسم 
شهر تو را از لا به لای شعرهایم 
بشناسد.

تو را بشناسند اگر
انگشتانم را قطع می کنند
و موهای بلندت را می سوزانند
دوربین ها
عکست را می گیرند و آویزانم می کنند.

من اما هرچه را دیده ام
هرچه را که از تو نوشته ام
پنهان نمی کنم
شعر چشمانت تمام نمی شود هرگز
از تو دست نمی کشم
تا که شک به زانو درآید
تا تمام شهر بداند
دوستت دارم
دوستت دارم 
صد برابر دوری از آسمان

#عبدالله_پشیو
ترجمه : #آرش_سنجابی


@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



چگونه می‌توان به تو رسید؟
اهل بهشتی؟
به سجده‌ی خدایان می‌نشینم!
اهل دوزخی؟
زمین را می‌پوشانم از کفر!
چگونه می‌توان به تو رسید؟
پوستم را بیرق‌ات می‌کنم،
اگر شهری به تاراج رفته باشی!



#عبدالله_پشیو
@asheghanehaye_fatima



تو می‌دانی آسمان‌ها چقدر دورند؟
من اندازه‌ی دوری آسمان‌ها دوستت دارم
تو ژرفای دریاها را هم می‌دانی؟
من به قد٘ر ژرفای دریاها هم دوستت دارم

جانان من
تو همچون یک نوشتاری
با سطوری بی‌نهایت همچون زلفت
که سال‌هاست می‌خوانمت
و فکرم را از برای فهمیدنت پرواز می‌دهم
اما نه می‌فهممت
و نه ازت سیر می‌شوم

#عبدالله_پشیو
@asheghanehaye_fatima




"پیوند"

چگونه می‌توان به تو رسید؟
اهل بهشتی؟
به سجد‌ه‌ی خدایان می‌نشینم!

اهل دوزخی؟
زمین را می‌پوشانم از کفر!

چگونه می‌توان به تو رسید؟
پوستم را بیرقت می‌کنم
اگر شهری به تاراج رفته باشی!

عبدالله پشیو
شاعر کورد(کوردستان عراق)
برگردان: آرش سنجابی
کتاب: عاشقانه‌های شعر کورد
نشر: ثالث

#عبدالله_پشیو
#آرش_سنجابی



@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



"سیب"

سیبم را دو پاره می‌کنم
نیمی تو و
نیمی من
لبخندم را دو پاره می‌کنم
نیمی تو و
نیمی من
غمم را به تو نمی‌دهم؛
به مثابه‌ی بازپسین نفسی
به سینه می‌گذارمش...

عبدالله پشیو - شاعر کورد(کوردستان عراق)
برگردان: آرش سنجابی
کتاب: عاشقانه‌های شعر کورد
نشر: ثالث

#عبدالله_پشیو
#آرش_سنجابی
"همزاد"
@asheghanehaye_fatima


دهان که باز می‌کنی
قناری غمگینی می‌خواند
نگاهم که می‌کنی
نگاهِ بچه آهوی گُم‌کرده‌مادری را داری
از کنارم که می‌روی
مثل یک بازِ قهار
سرکش می‌شوی و مغرور.

عبدالله پشیو - کوردستان عراق
برگردان: آرش سنجابی
کتاب: عاشقانه‌های شعر کورد
نشر: ثالث

#عبدالله_پشیو
#آرش_سنجابی
@asheghanehaye_fatima


اگر سیبی بود،دو‌‌نیمش می‌کنم:
نیمی برای خودم،نیمی برای تو
خنده‌ای اگربود،دونیمش میکنم:
نیمی برای خودم ،ونیمی برای‌تو
اندوهی بود،چیزی به تو نمی ‌دهم
درخودفرومی‌کشمش
چون واپسین نفس، بی‌تو...!


#عبدالله_پشیو
برگردان:نیروان رضایی
چگونه می‌توان به تو رسید؟
اهل بهشتی؟
به سجده خدایان می‌نشینم
اهل دوزخی؟
زمین را می‌پوشانم از کفر

چگونه می‌توان به تو رسید؟
پوستم را بیرقت می‌کنم
اگر شهری به تاراج رفته باشی ...




#عبدالله_پشیو
برگردان : #آرش_سنجابی

@asheghanehaye_fatima
نامه‌یی به دل‌بر
.

دل‌بر من!
بسوزان نامه‌های مرا
برای شعری که برای من سروده‌یی
چوبه‌ی دار برافراز
اندوه مدار!
این‌جا نه تنها تو... که مرد را نیز
بر سرِ واژه‌یی بال‌دار
دست‌بسته به دار می‌کشند
زنی چون تو
لب به آواز اگر بگشاید...
ای‌ بسا دیوانه‌گانِ پشت‌ میزنشینِ شهر
گلوی سبزش را بشکافند
چشمانِ زلالش را خارآجین کنند
گیسوانِ سیاهش را به آتش کشند.

#عبدالله_پشیو
برگردان: #رضا_کریم‌مجاور

@asheghanehaye_fatima
با من عهدی ببند
که تاریکی پیش رویم نگُسترانی
با من عهدی ببند
که با یخبندان، راه بر من نبندی
تا من نیز عهدی ببندم با تو
که لب به اعتراف گذشتەام بگشایم...
پیش از چشمانِ تو
از جامِ بنفشەایِ چشمانی دیگر،
پیالەها سر کشیدەام
پیش از نامەهای تو
زلفِ خیلی نامەها را شانه کردەام
پیش از سینەی تو
بسیاری سینەها،
دستەگلِ هوسِ سرخ برایم چیدەاند
پیش از دیدارِ تو
بسیاری دیدارِ دیگر،
مرا به راەِ دوری بردەاند...
شاعری بودم
گلوی خشکم
به دنبال جرعەای آب سرگردان بود
زیرِ بارانِ هر آسمانی خم شدم
گل‌آلود بود...
اگر می‌خواهی
خونِ جاری در رگ‌های شعرم باشی،
داستانی باشی بی پایان...
اگر می‌خواهی
عشقمان خاتمه نیابد
با بوسەی سرد خداحافظی...
عهدی ببند
که آسمانِ من باشی
عهدی ببند
که نفس، سایه و بارانِ من باشی
تا من نیز
از نمایشِ قدیمی‌ام بگریزم،
نقاب از چهره برچینم
و دست‌های پر مهرم را
دورادورت حلقه کنم...

#عبدالله_پشیو


@asheghanehaye_fatima
هرچه زمان می‌گذرد
شعر را بیشتر دوست دارم
زیرا شعر
چونان زیباروی مُرَدّدی است
که روز با او
وعده‌ی دیدار می‌گذارم
اما به ندرت می‌آید
یا هرگز نمی‌آید ...






#عبدالله_پشیو



@asheghanehaye_fatima