عاشقانه های فاطیما
781 subscribers
21K photos
6.4K videos
276 files
2.93K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
از همان آغاز
راه ما کمی از هم جدا بود
تو مثل یک شاعر
عاشق بودی
و من مثل یک عاشق
شعر می سرودم

هر دو گم شدیم
من در پایان یک رویا
تو در یک شعر بی پایان

@asheghanehaye_fatima

#واهه_آرمن
مجموعه:
#باران_بگیرد_می_رویم
#نشر_امرود
@asheghanehaye_fatima



شب ها
مثل ديوانه اي در شهرم
و روزها
مثل انديشمندي در تيمارستان
و يادم نيست
اين سطرها را
شب نوشته ام
يا روز

در همين شعر
و لابه لاي همين سطرها
زني پنهان است
که شعرهاي نانوشته ام را
در کف دستش نوشته است
و با مشت هاي بسته
با من
گل يا پوچ بازي مي کند

نمي رويم ؟

کمي صبر کن
باران بگيرد
مي رويم

#واهه_آرمن
@asheghanehaye_fatima


با آمدن ات فريب ام دادي
يا با رفتن ات ؟

کاش هرگز تو را نمي ديدم
تا هميشه سراغ ات را
از فرشتگان مي گرفتم
تا تلخ ترين شعرم را هرگز
در گوش خدا نمي خواندم

کاش هرگز تو را نمي ديدم
آن وقت
نه بغضي در گلويم بود
نه دل شدگي
و نه مشتي شعر


#واهه_آرمن
@asheghanehaye_fatima


می گفت دوست دارم که سیگارت را
همیشه با کبریت روشن می کنی
می گفت دوست دارم که لیوانت را
به تنهایی و
بدون زدن به لیوان یک دوست
سر نمی کشی
می گفت دوست دارم که شعرهایت را
پیش از سرودن
با نیم نگاهی
نشانم می دهی
می گفت دوست دارم که می دانی "عشق یا دیوانگی ست
یا دیگر عشق نیست"


#واهه_آرمن
@asheghanehaye_fatima



دلم می خواست
شبی که می رفتی
اتفاق ساده ای می افتاد

راه را گم می کردی
فاخته ای کوکو می کرد
و کلیدی زنگار گرفته
از آشیانه ی خالی درناها
به زمین می افتاد

باران می گرفت
بیدار می شدم
بیدارت می کردم
و ادامه ی این خواب را تو تعریف می کردی


#واهه_آرمن
@asheghanehaye_fatima



تا روزی که بود
دست‌هایش بوی گل سرخ می‌داد
از روزی که رفت
گل‌های سرخ
بوی دست‌های او را می‌دهند.



#واهه_آرمن
@asheghanehaye_fatima



هر آن چه را که ندارم؛

در این اتاق
انبار کرده ام
در این اتاق
دیگر جایی برای نشستن و ایستادن
باقی نمانده است

باید روی یکی از دیوارها
مثل عکسی در قاب
آویزان شوم
تنهایی همه جا را اشغال کرده است.


#واهه_آرمن
@asheghanehaye_fatima





هرگز به دستش ساعت نمی‌بست
روزی از او پرسیدم
پس چگونه است سر ساعت به وعده می‌آیی ؟
گفت: ساعت را از خورشید می‌پرسم
پرسیدم: روزهای بارانی چه‌طور ؟
گفت: روزهای بارانی
همه ساعت‌ها ساعت عشق است !
-راست می‌گفت
یادم آمد که روزهای بارانی
او همیشه خیس بود...

« #واهه_آرمن»
@asheghanehaye_fatima



ادوارد :
«گوش کن
در خانه‌ی همسایه
دنیای محشری‌ست
بیا برویم»

واهه: برویم

می‌خواهم ردای سیاهم را
در بستر سفید زنی شاعر
بدَرَم امشب
می‌خواهم تنها باشم و
فریاد مرغان دریایی را
که در درونم لانه کرده‌اند
بشنوم

می‌خواهم به کنار دورترین اقیانوس بروم
و یک بار دیگر
اشک ماهیان را
ببینم با او

می‌خواهم فردا
برای زنی که می‌گفت «برافتاده از آن بالین گرم
ما خوابی هستیم که آن‌ها می‌بینند»
در دوئل با خودم
کشته شوم

برویم...

#واهه_آرمن
کتاب: #جان‌های_شیفته
@asheghanehaye_fatima




ﻣﯽ ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﻧﮕﺎﻩ ﻓﺮﺷﺘﮕﺎﻥ
ﺩﺭﻳﭽﻪ ﺍﯼ ﺍﺳﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﻋﺒﻮﺭ
ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻓﺘﻦ ...
ﻧﮕﺎﻩ ﺗﻮ ﻧﻴﺰ ﺩﺭﯼ ﻛﻮﭼﮏ ﺑﻮﺩ
ﺁﻥ ﻗﺪﺭ ﻛﻮﭼﮏ
ﻛﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﮔﺬﺷﺘﻦ ﺍﺯ ﺁﻥ
ﺧﻢ ﺷﺪﻡ ﺁﻥ ﺷﺐ
ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﭼﺮﺍ ﻣﺠﻨﻮﻥ ﻫﺎ
ﻫﻤﻪ ﮔﻮﮊ ﭘﺸﺘﻨﺪ
ﮔﻮﮊﭘﺸﺖ ﻫﺎ ﻣﺠﻨﻮﻥ..


#واهه_آرمن
@asheghanehaye_fatima


هرگز به دستش ساعت نمی‌بست..
روزی از او پرسیدم:
پس چگونه است
سر ساعت به وعده می‌آیی؟

گفت:
ساعت را از خورشید می‌پرسم..
پرسیدم:
روزهای بارانی چه‌طور ؟
گفت:
روزهای بارانی
همه ی ساعت‌ها ساعت عشق است!

راست می‌گفت..
یادم آمد که روزهای بارانی
او همیشه خیس بود..!



#واهه_آرمن
@asheghanehaye_fatima



هیچ کس
او را
که در دوردست ایستاده است
بهتر از من
نمی بیند

و هیچ کس
او را
که در کنارم قدم می زند
بیش تر از من
گم نمی کند


#واهه_آرمن
@asheghanehaye_fatima



دلم می‌خواست
شبی که می‌رفتی
اتفاقِ ساده‌ای می‌افتاد

راه را گم می‌کردی
فاخته‌ای کوکو می‌کرد
و کلیدی زنگار گرفته
از آشیانه‌ی خالیِ دُرناها
به زمین می‌افتاد

باران می‌گرفت
بیدار می‌شدم
بیدارت می‌کردم
و ادامه‌ی این خواب را
تو تعریف می‌کردی

#واهه_آرمن
@asheghanehaye_fatima

شب ها
مثل ديوانه اي در شهرم
و روزها
مثل انديشمندي در تيمارستان
و يادم نيست
اين سطرها را
شب نوشته ام
يا روز
در همين شعر
و لابه لاي همين سطرها
زني پنهان است
که شعرهاي نانوشته ام را
در کف دستش نوشته است
و با مشت هاي بسته
با من
گل يا پوچ بازي مي کند
نمي رويم ؟
کمي صبر کن
باران بگيرد
مي رويم

#واهه_آرمن
@asheghanehaye_fatima

نمی دانم
اگر کنارم می ماندی
باز هر نیمه شب
مورچه ای از خواب بیدارم می کرد
... از پشت بوته های یاس
سرک می کشید
می گفت:
بلند شو
شعری بنویس
و پیش از برآمدن خورشید
در روستایی دور
باز تکه نانی در تنور می سوخت
و من از بوی یک شعر تازه
به خواب می رفتم؟ ...


#واهه_آرمن
@asheghanehayr_fatima




فریاد زدم:
دیگر دوستت ندارم و
دیگر هیچ وقت
برای بازی با اسب بالدار
و تماشای رقص نهنگها
به خوابهای تو نخواهم آمد!
پیش از رفتن به رختخواب
نیم نگاهی به من انداخت و
زیر لب پرسید:
هیچ
چند روز است؟




#واهه_آرمن
@asheghanehaye_fatima



ﺩﺭ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﮐﻮﭼﮏ ﺗﻮ
ﺳﺮﺩی ﺩﻳﻮﺍﺭﻫﺎ
ﺑﻪ ﭼﺸﻤﺎن‌ات
ﺭﻧﮓ ﺁﺳﻤﺎنی میﺑﺨﺸﺪ

ﺩﻳﺮیﺳﺖ ﮐﻪ عشقی ﺍﺯ ﺗﻮ
ﺩﺭ ﻣﻦ ﻧﻤﺎﻧﺪﻩ
ﺩﺭ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﮐﻮﭼﮏ ﺗﻮ
ﻣﺎ ﺷﺒﻴﻪ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪﻫﺎ ﻫﺴﺘﻴﻢ
ﻭ ﺑﺮﺍﻱ ﮔﺮﻳﺰ ﺍﺯ یک‌دﻳﮕﺮ
ﺑﻪ ﺷﻴﺸﻪهای ﭘﻨﺠﺮﻩ ﮐﻮﺑﻴﺪﻩ میﺷﻮﻳﻢ

ﻣﻦ ﺑﺮﺍی ﻧﺠﺎﺕ ﺧﻮﻳﺶ
گل‌های ﺍﺗﺎق‌ات ﺭﺍ
ﺁﺏ میﺩﻫﻢ
ﻋﻄﺮ ﺁﻥﻫﺎ
ﺳﺮﺩی ﻟﺐهای ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﺩ



#واچاگان_پاپویان

برگردان: #واهه_آرمن
زیر پلکهایم آتش هست
و در چشم‌هایم غبار ابدیت
به آرامی روی مرزهای نور و تاریکی قدم می‌زنم
من از گرگ و میش متنفرم
یا نور
یا فقط نور

• نونابغوسیان
• برگردان: #واهه_آرمن


◼️@asheghanehaye_fatima
زن از پشت پنجره
دور شدن مرد را می دید
همراه ابلیس
و مرد در راهِ رفتن
هم خوابگی زن را تصوّر می کرد
با ابلیس
هر دو اشک می ریختند
و هر دو
قهقهه ابلیس را می شنیدند
در کنار دیگری

#واهه_آرمن


@asheghanehaye_fatima
با آمدن‌ت فریب‌م دادی
یا با رفتن‌ت؟
کاش هرگز تو را نمی‌دیدم
تا همیشه سراغ‌ت را
از فرشتگان می‌گرفتم
تا تلخ‌ترین شعرم را هرگز
در گوش خدا نمی‌خواندم

کاش هرگز تو را نمی‌دیدم
آن‌وقت
نه بغضی در گلویم بود
نه د‌ل‌شدگی
و نه مشتی شعر

#واهه_آرمن


@asheghanehaye_fatima