This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پینک فلوید
#ریچارد_رایت
#دیوید_گیلمور
موسیقی برای کسانی است
که هیچگاه تسلیم نمیشوند،
برای کسانیکه هیچگاه به شکست فکر نمیکنند، برای کسانیکه "بزرگ"هستند..
@asheghanehaye_fatima
#ریچارد_رایت
#دیوید_گیلمور
موسیقی برای کسانی است
که هیچگاه تسلیم نمیشوند،
برای کسانیکه هیچگاه به شکست فکر نمیکنند، برای کسانیکه "بزرگ"هستند..
@asheghanehaye_fatima
🎼●آهنگ: «کاش اینجا بودی»
"Wish You Were Here"
🎙●خواننده: #دیوید_گیلمور | David Gilmour | بریتانیا، ۱۹۴۶ |
●●برگردان: #مانی_مظاهری | #میثم_مظاهری | #محمد_سرو
So, so you think you can tell
Heaven from hell
Blue skies from pain
Can you tell a green field
From a cold steel rail?
A smile from a veil?
Do you think you can tell?
خب
فکر میکنی میفهمی،
فرق بهشت را از جهنم؟
آبی آسمانها را از عذاب؟
فرقِ دشتی سرسبز را از خط آهنی سرد؟
تبسمی را از نقاب؟
فکر میکنی میفهمی؟!
Did they get you to trade
Your heroes for ghosts?
Hot ashes for trees?
Hot air for a cool breeze?
Cold comfort for change?
Did you exchange
A walk on part in the war
For a lead role in a cage?
کاری کردند که قهرمانهایت را با ارواح معامله کنی؟
(مشتی) خاکستر داغ را با درختان؟
هوای سوزان را با نسیمی خنک؟
تسلایی ناچیز برای تنوع؟
سیاهیلشکر بودن در این جنگ را
به نقش رهبر در قفس فروختی؟!
How I wish, how I wish you were here
چقدر دوست داشتم، چقدر دوست داشتم اینجا بودی!
We're just two lost souls
Swimming in a fish bowl
Year after year
Running over the same old ground
And how we found
The same old fears
Wish you were here
حالا تنها دو روح گمگشتهایم
که در تُنگی سرگردانایم
هرسال و هرسال
در همان راه همیشگی، سگدو میزنیم
چه به دست آوردیم؟
همان هراسهای همیشگی
کاش اینجا بودی
@asheghanehaye_fatima
Telegram
attach 📎
🎼●آهنگ انگلیسی: «نزدیک به پایان»
"Near The End"
🎙●خواننده: #دیوید_گیلمور | David Gilmour | بریتانیا، ۱۹۴۶ |
And when you fell you're near the end
Will you just turn it over and start again
Is there a stirring in your heart
As the time comes when we will have to part?
و هنگامیکه به پایان نزدیک میشوی
آیا دوباره بازگشته واز ابتدا شروع خواهی کرد؟
آیا شوقی در دلات هست
وقتی زماناش فرامیرسد
که ما از هم جدا خواهیم شویم؟
And when you fell you're near the end
And there's a stranger where once was a friend
And you are left without a word
Only the whispers that you've overheard
و هنگامی که به پایان نزدیک میشوی
و غریبهیی که زمانی دوستات بود
و تو میمانی با حرفهای ناگفته
فقط پچپچهایی که در سرت باقی میماند
Standing in silence, holding my breath
Disconnected and dry
And though I'm certain that there's nothing left
To hold on to, to give or to try
خاموش ایستاده و نفسام را حبس کردهام
آشفته و دلمرده
هرچند که مطمئنام دیگر چیزی برای
ادامه دادن، بخشیدن و یا آزمودن نیست
Some things never change, no don't ever change
And I'm feeling the cold
Thinking that we're getting older and wiser
When we're just getting old
بعضی چیزها هرگز عوض نمیشوند، نه هرگز!
احساس سردی میکنم!
فکر میکنم که پیرتر و عاقلتر میشوم
درحالیکه فقط پیر میشویم!
And when you feel you're near the end
And what once burned so bright is growing dim?
And when you see what's been achieved
Is there a feeling that you've been deceived?
و هنگامی که به پایان نزدیک میشوی
و آن تاریکی چیست که زمانی به روشنی شعله میافروخت؟
و آنگاه که به دستآوردهایت نگاه میکنی
احساس نمیکنی که فریب خوردهیی؟
@asheghanehaye_fatima
Telegram
attach 📎