@asheghanehaye_fatima
■هدیه
من و تو
در قایقی کوچک
با دستانی کوچک
به هم هدیه دادیم
زمین و دریا و خوشههای گندم و پروانه
به تو رسید
ماه و خورشید و باران و ستاره به من
دیگر ابرقدرتها
بیهوده با هم میجنگند
وقتی که ما
تمام دنیا را میان خود تقسیم کردهایم!
🔘شاعر: #قباد_جلیزاده
🔘برگردان: #رضا_کریممجاور
🔹دربارهی "قباد جلیزاده" شاعر معاصر کُرد
قباد جلیزاده از شاعران مهم و تأثیرگذار شعر معاصر کردستان است. قباد متولد سال ۱۹۵۳ در شهر کویه واقع در کردستان عراق است. او در سال ۲۰۰۸ به عنوان شاعر برتر کُرد برگزیده شد.
"شیرکو بیکس" دربارهی او میگوید: قباد جلیزاده از شاعران نسل پس از ماست. او یکی از استعدادهای توانمند شعر کُردی است که سبک مخصوص به خود را دارد و لطافت خاصی هم در زبان و هم در شعرهایش دیده میشود که او را از همهی شاعران دیگر متمایز میکند.
ریبوار سیویلی ادیب و منتقد نامآشنا کُرد میگوید: قباد جلیزاده در عصری سر برمیدارد که جامعهی ما تنها به جنگ و شورش میاندیشد. اهمیت شعر قباد به نظر من در این است که او آنچه را که جنگها از شعور و احساس ما گرفته و سرکوب کرده بودند، به درون زبان و شعور ما برگرداند؛ تا ما پس از آن همه کشتار و خشونت، توشهای برای بازگشت به انسانیت داشته باشیم.
محمدسعید حسن نیز که از منتقدان معروف ادبیات کُرد است، دربارهی او مینویسد: من به همهی شاعران میگویم: «اگر میخواهید از قافلهی شعر عقب نمانید، ساعت شعر خود را با ساعت شعر قباد جلیزاده کوک کنید، نه تنها به دلیل اینکه قباد با دوربین شعر مینویسد، بلکه همچنین به این دلیل که او در جهان شعر، سرزمین خاص خود را دارد.»
📘گزیدهی شعرهای قباد جلیزاده با عنوان «زیبارویان جهان همه همسایهی تواَند» با ترجمهی رضا کریممجاور و به همت نشر مروارید منتشر شده است.
شعر هدیه از این مجموعه انتخاب شده است.
■هدیه
من و تو
در قایقی کوچک
با دستانی کوچک
به هم هدیه دادیم
زمین و دریا و خوشههای گندم و پروانه
به تو رسید
ماه و خورشید و باران و ستاره به من
دیگر ابرقدرتها
بیهوده با هم میجنگند
وقتی که ما
تمام دنیا را میان خود تقسیم کردهایم!
🔘شاعر: #قباد_جلیزاده
🔘برگردان: #رضا_کریممجاور
🔹دربارهی "قباد جلیزاده" شاعر معاصر کُرد
قباد جلیزاده از شاعران مهم و تأثیرگذار شعر معاصر کردستان است. قباد متولد سال ۱۹۵۳ در شهر کویه واقع در کردستان عراق است. او در سال ۲۰۰۸ به عنوان شاعر برتر کُرد برگزیده شد.
"شیرکو بیکس" دربارهی او میگوید: قباد جلیزاده از شاعران نسل پس از ماست. او یکی از استعدادهای توانمند شعر کُردی است که سبک مخصوص به خود را دارد و لطافت خاصی هم در زبان و هم در شعرهایش دیده میشود که او را از همهی شاعران دیگر متمایز میکند.
ریبوار سیویلی ادیب و منتقد نامآشنا کُرد میگوید: قباد جلیزاده در عصری سر برمیدارد که جامعهی ما تنها به جنگ و شورش میاندیشد. اهمیت شعر قباد به نظر من در این است که او آنچه را که جنگها از شعور و احساس ما گرفته و سرکوب کرده بودند، به درون زبان و شعور ما برگرداند؛ تا ما پس از آن همه کشتار و خشونت، توشهای برای بازگشت به انسانیت داشته باشیم.
محمدسعید حسن نیز که از منتقدان معروف ادبیات کُرد است، دربارهی او مینویسد: من به همهی شاعران میگویم: «اگر میخواهید از قافلهی شعر عقب نمانید، ساعت شعر خود را با ساعت شعر قباد جلیزاده کوک کنید، نه تنها به دلیل اینکه قباد با دوربین شعر مینویسد، بلکه همچنین به این دلیل که او در جهان شعر، سرزمین خاص خود را دارد.»
📘گزیدهی شعرهای قباد جلیزاده با عنوان «زیبارویان جهان همه همسایهی تواَند» با ترجمهی رضا کریممجاور و به همت نشر مروارید منتشر شده است.
شعر هدیه از این مجموعه انتخاب شده است.
@asheghanehaye_fatima
کار من این است که
دریا را به آستان لبان تو بیاورم
کاری کنم که در میان مِه زیباتر ببینی
نگذارم گل حیاط خانهتان پیر شود
نگذارم باغچهی کوچکتان گریه کند
نگذارم خدا از تو دلگیر شود
کار من این است که
نور را به آستان روح تو بیاورم
کاری کنم که گُلها فراموشات نکنند
نگذارم خورشید در خانهات غروب کند
نگذارم مِهر تو را خموشی فراگیرد
نگذارم خدا فراموشات کند.
■شاعر: #بختیار_علی |کردستان عراق|
■برگردان: #رضا_کریممجاور
📚منبع: از کتاب: "سرانجام پیش تو برمیگردم"، گزیدهی شعرهای بختیار علی، ترجمهی رضا کریممجاور، انتشارات کتاب کولهپشتی، چاپ اول۱۳۹۷
کار من این است که
دریا را به آستان لبان تو بیاورم
کاری کنم که در میان مِه زیباتر ببینی
نگذارم گل حیاط خانهتان پیر شود
نگذارم باغچهی کوچکتان گریه کند
نگذارم خدا از تو دلگیر شود
کار من این است که
نور را به آستان روح تو بیاورم
کاری کنم که گُلها فراموشات نکنند
نگذارم خورشید در خانهات غروب کند
نگذارم مِهر تو را خموشی فراگیرد
نگذارم خدا فراموشات کند.
■شاعر: #بختیار_علی |کردستان عراق|
■برگردان: #رضا_کریممجاور
📚منبع: از کتاب: "سرانجام پیش تو برمیگردم"، گزیدهی شعرهای بختیار علی، ترجمهی رضا کریممجاور، انتشارات کتاب کولهپشتی، چاپ اول۱۳۹۷
@asheghanehaye_fatima
.
کار من این است که
دریا را به آستان لبان تو بیاورم
کاری کنم که در میان مِه زیباتر ببینی
نگذارم گل حیاط خانهتان پیر شود
نگذارم باغچهی کوچکتان گریه کند
نگذارم خدا از تو دلگیر شود
کار من این است که
نور را به آستان روح تو بیاورم
کاری کنم که گُلها فراموشات نکنند
نگذارم خورشید در خانهات غروب کند
نگذارم مِهر تو را خموشی فراگیرد
نگذارم ...
#بختیار_علی
برگردان: #رضا_کریممجاور
.
کار من این است که
دریا را به آستان لبان تو بیاورم
کاری کنم که در میان مِه زیباتر ببینی
نگذارم گل حیاط خانهتان پیر شود
نگذارم باغچهی کوچکتان گریه کند
نگذارم خدا از تو دلگیر شود
کار من این است که
نور را به آستان روح تو بیاورم
کاری کنم که گُلها فراموشات نکنند
نگذارم خورشید در خانهات غروب کند
نگذارم مِهر تو را خموشی فراگیرد
نگذارم ...
#بختیار_علی
برگردان: #رضا_کریممجاور
@asheghanehaye_fatima
■همسر
هرازگاهی نیمههای شب
شعر
اتاق و قلم و خیال و تنهاییام را به خشم آورده
به شکل توفان درآمده
پیش از رسیدن
مرا کال و نارس میچیند!
این همسر وسواسی
در شبهایی که من درهی آتشام
ناگهان بستر خواب را ترک کرده
جدا از من میخوابد
هم او در شبهایی که من
صفحهای سفید و سُرنایی سرد و بیحسام
زبانهی آتش است و به آغوشام میکشد
این همسر دمدمیمزاج
مرا نمیفهمد!
اگر دست از این رفتار برندارد
ناچارم زمستان امسال
زنْقصهی بلندبالای زیبارویی
از نوع آنا کارنینا
بر سرش بیاورم!!
■○شاعر: #شیرکو_بیکس |کردستان عراق|
■○برگردان: #رضا_کریممجاور
■همسر
هرازگاهی نیمههای شب
شعر
اتاق و قلم و خیال و تنهاییام را به خشم آورده
به شکل توفان درآمده
پیش از رسیدن
مرا کال و نارس میچیند!
این همسر وسواسی
در شبهایی که من درهی آتشام
ناگهان بستر خواب را ترک کرده
جدا از من میخوابد
هم او در شبهایی که من
صفحهای سفید و سُرنایی سرد و بیحسام
زبانهی آتش است و به آغوشام میکشد
این همسر دمدمیمزاج
مرا نمیفهمد!
اگر دست از این رفتار برندارد
ناچارم زمستان امسال
زنْقصهی بلندبالای زیبارویی
از نوع آنا کارنینا
بر سرش بیاورم!!
■○شاعر: #شیرکو_بیکس |کردستان عراق|
■○برگردان: #رضا_کریممجاور
@asheghanehaye_fatima
.
🔸تصرف
گفتم: «دوستات دارم
ولی لطفن فراموشام کن!»
گفتی: «دروازهی همهی مرزهایام را باز میگذارم
همهی نیروهایام را به عقبنشینی وامیدارم
تو ای سردار سرنوشتام!
شهامت اگر داری
تنهای تنها... بیا و
تصرفام کن!»▫️
📝شاعر: #دلاور_قرهداغی*
📝برگردان: #رضا_کریممجاور
#شعر_کوردی
.
🔸تصرف
گفتم: «دوستات دارم
ولی لطفن فراموشام کن!»
گفتی: «دروازهی همهی مرزهایام را باز میگذارم
همهی نیروهایام را به عقبنشینی وامیدارم
تو ای سردار سرنوشتام!
شهامت اگر داری
تنهای تنها... بیا و
تصرفام کن!»▫️
📝شاعر: #دلاور_قرهداغی*
📝برگردان: #رضا_کریممجاور
#شعر_کوردی
@asheghanehaye_fatima
■درهای بسته
عمر درازی است
کاخ به کاخ میروم و
دروازه به دروازه
با کوبهی دستانام میکوبم
اینسو و آنسو
وقت و بیوقت
بر دروازهی جهان
همه جهان کوبیدم
دروازهی سرخ
دروازهی سبز
دروازهی سفید
پنجرهی کنگرهی کبود
کنگرهی بنفش
کنگرهی سفید
کنگرهی رنگی
کنگرهی بیرنگ
ردیف به ردیف
همه را کوبیدم
با دستان بریدهی دجله و فراتام
همه را کوبیدم... کوبیدم... کوبیدم...
زخمی کوهنَورد بودم
زخمی درختنَورد بودم
از دیوار تیز تیغشان بَر شدم
از روی دیوار
مشت مشت
مردمک چشمان برونآمدهی شهرها و آبادیهایم را
برایشان فرو ریختم
پوست سوختهی کودکان و کشتزاران سرزمین گداختهام را
همچون پرچم
بر فراز سرم برافراشتم
فریادم بالید و بهشکل بیشهی درد درآمد
دریغا اما
دری گشوده نشد
پنجرهای گشوده نشد
از لای هیچ در و پنجرهای
از بالای هیچ ایوان و تراسی
شخص پُرگیس یا بیگیسی
فرد مافنگی یا فربهای
برای نیمنگاهی هم حتا
سرک نکشید
آه از دست این جهان بیوجدان!
آه از دست این جهان بدکاره!
از کنار استخوان شعلهورم
بارها و بارها گذشت اما
پیجامهاش را هم حتا
بر طناب دارم نیاویخت!
■●شاعر: #شیرکو_بیکس | Şêrko Bêkes | کردستان عراق ۲۰۱۳-۱۹۴۰ |
■●برگردان: #رضا_کریممجاور
📕●منبع: مجموعه اشعار شیرکو بیکس، ترجمهی رضا کریممجاور، نشرنگاه، چاپ سوم۱۳۹۸
■درهای بسته
عمر درازی است
کاخ به کاخ میروم و
دروازه به دروازه
با کوبهی دستانام میکوبم
اینسو و آنسو
وقت و بیوقت
بر دروازهی جهان
همه جهان کوبیدم
دروازهی سرخ
دروازهی سبز
دروازهی سفید
پنجرهی کنگرهی کبود
کنگرهی بنفش
کنگرهی سفید
کنگرهی رنگی
کنگرهی بیرنگ
ردیف به ردیف
همه را کوبیدم
با دستان بریدهی دجله و فراتام
همه را کوبیدم... کوبیدم... کوبیدم...
زخمی کوهنَورد بودم
زخمی درختنَورد بودم
از دیوار تیز تیغشان بَر شدم
از روی دیوار
مشت مشت
مردمک چشمان برونآمدهی شهرها و آبادیهایم را
برایشان فرو ریختم
پوست سوختهی کودکان و کشتزاران سرزمین گداختهام را
همچون پرچم
بر فراز سرم برافراشتم
فریادم بالید و بهشکل بیشهی درد درآمد
دریغا اما
دری گشوده نشد
پنجرهای گشوده نشد
از لای هیچ در و پنجرهای
از بالای هیچ ایوان و تراسی
شخص پُرگیس یا بیگیسی
فرد مافنگی یا فربهای
برای نیمنگاهی هم حتا
سرک نکشید
آه از دست این جهان بیوجدان!
آه از دست این جهان بدکاره!
از کنار استخوان شعلهورم
بارها و بارها گذشت اما
پیجامهاش را هم حتا
بر طناب دارم نیاویخت!
■●شاعر: #شیرکو_بیکس | Şêrko Bêkes | کردستان عراق ۲۰۱۳-۱۹۴۰ |
■●برگردان: #رضا_کریممجاور
📕●منبع: مجموعه اشعار شیرکو بیکس، ترجمهی رضا کریممجاور، نشرنگاه، چاپ سوم۱۳۹۸
@asheghanehaye_fatima
■عشق تو اگر نبود
تو اگر نبودی
من خام میبودم
به ماه میگفتم: چه دوشیزهی زشتی!
به برف میگفتم: چه شئی پلشتی!
در ساحل دریا، موجها را سنگسار میکردم
به قناری میگفتم: «اِنَّ اَنکر الأصواتِ لَصَوتُکَ»
عشق تو اگر نبود
من تروریست میشدم
در کودکستان، عروسکان را سر میبریدم
راه رفتوآمد گلها را مینگذاری میکردم
پاکی تو اگر نبود
من قاضی رشوهخواری میشدم
ترازوی عدالت را زیرپا میگذاشتم
میهنام را به پشیزی میفروختم
تو اگر نبودی
من بیتأملترین
من پستترین مرد دنیا میشدم.
■●شاعر: #قباد_جلیزاده
■●برگردان: #رضا_کریممجاور
📕●از کتاب: «زیبارویان جهان همه همسایهی تواَند» | ●نشر: #مروارید | چاپ اول ۱۳۹۶ |
■عشق تو اگر نبود
تو اگر نبودی
من خام میبودم
به ماه میگفتم: چه دوشیزهی زشتی!
به برف میگفتم: چه شئی پلشتی!
در ساحل دریا، موجها را سنگسار میکردم
به قناری میگفتم: «اِنَّ اَنکر الأصواتِ لَصَوتُکَ»
عشق تو اگر نبود
من تروریست میشدم
در کودکستان، عروسکان را سر میبریدم
راه رفتوآمد گلها را مینگذاری میکردم
پاکی تو اگر نبود
من قاضی رشوهخواری میشدم
ترازوی عدالت را زیرپا میگذاشتم
میهنام را به پشیزی میفروختم
تو اگر نبودی
من بیتأملترین
من پستترین مرد دنیا میشدم.
■●شاعر: #قباد_جلیزاده
■●برگردان: #رضا_کریممجاور
📕●از کتاب: «زیبارویان جهان همه همسایهی تواَند» | ●نشر: #مروارید | چاپ اول ۱۳۹۶ |
در بازتاب سكوت غمهايت
در بازتاب سكوت زخمهايت
در بازتاب سكوت زيبايیات
طنين رنگ دريایی را و
فرياد بوی تاريخی را و
فرياد سوختهی نگاهات را و
جيغ چشمانات را میشنوم!
■●شاعر: #شیرکو_بیکس | Şêrko Bêkes | کردستان عراق ۲۰۱۳-۱۹۴۰ |
■●برگردان: #رضا_کریممجاور
@asheghanehaye_fatima
در بازتاب سكوت زخمهايت
در بازتاب سكوت زيبايیات
طنين رنگ دريایی را و
فرياد بوی تاريخی را و
فرياد سوختهی نگاهات را و
جيغ چشمانات را میشنوم!
■●شاعر: #شیرکو_بیکس | Şêrko Bêkes | کردستان عراق ۲۰۱۳-۱۹۴۰ |
■●برگردان: #رضا_کریممجاور
@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کار من این است که
دریا را به آستان لبان تو بیاورم
کاری کنم که در میان مِه زیباتر ببینی
نگذارم گل حیاط خانهتان پیر شود
نگذارم باغچهی کوچکتان گریه کند
نگذارم خدا از تو دلگیر شود
کار من این است که
نور را به آستان روح تو بیاورم
کاری کنم که گُلها فراموشات نکنند
نگذارم خورشید در خانهات غروب کند
نگذارم مِهر تو را خموشی فراگیرد
نگذارم خدا فراموشات کند.
#بختیار_علی | کردستان-عراق، ۱۹۶۶ |
برگردان: #رضا_کریممجاور
@asheghanrhaye_fatima
دریا را به آستان لبان تو بیاورم
کاری کنم که در میان مِه زیباتر ببینی
نگذارم گل حیاط خانهتان پیر شود
نگذارم باغچهی کوچکتان گریه کند
نگذارم خدا از تو دلگیر شود
کار من این است که
نور را به آستان روح تو بیاورم
کاری کنم که گُلها فراموشات نکنند
نگذارم خورشید در خانهات غروب کند
نگذارم مِهر تو را خموشی فراگیرد
نگذارم خدا فراموشات کند.
#بختیار_علی | کردستان-عراق، ۱۹۶۶ |
برگردان: #رضا_کریممجاور
@asheghanrhaye_fatima
من و تو
در قایقی کوچک
با دستانی کوچک
به هم هدیه دادیم
زمین و دریا و خوشههای گندم و پروانه
به تو رسید
ماه و خورشید و باران و ستاره به من
دیگر ابرقدرتها
بیهوده با هم میجنگند
وقتی که ما
تمام دنیا را میان خود تقسیم کردهایم!
#قباد_جلیزاده
برگردان: #رضا_کریممجاور
@asheghanehaye_fatima
در قایقی کوچک
با دستانی کوچک
به هم هدیه دادیم
زمین و دریا و خوشههای گندم و پروانه
به تو رسید
ماه و خورشید و باران و ستاره به من
دیگر ابرقدرتها
بیهوده با هم میجنگند
وقتی که ما
تمام دنیا را میان خود تقسیم کردهایم!
#قباد_جلیزاده
برگردان: #رضا_کریممجاور
@asheghanehaye_fatima
نامهیی به دلبر
.
دلبر من!
بسوزان نامههای مرا
برای شعری که برای من سرودهیی
چوبهی دار برافراز
اندوه مدار!
اینجا نه تنها تو... که مرد را نیز
بر سرِ واژهیی بالدار
دستبسته به دار میکشند
زنی چون تو
لب به آواز اگر بگشاید...
ای بسا دیوانهگانِ پشت میزنشینِ شهر
گلوی سبزش را بشکافند
چشمانِ زلالش را خارآجین کنند
گیسوانِ سیاهش را به آتش کشند.
#عبدالله_پشیو
برگردان: #رضا_کریممجاور
@asheghanehaye_fatima
.
دلبر من!
بسوزان نامههای مرا
برای شعری که برای من سرودهیی
چوبهی دار برافراز
اندوه مدار!
اینجا نه تنها تو... که مرد را نیز
بر سرِ واژهیی بالدار
دستبسته به دار میکشند
زنی چون تو
لب به آواز اگر بگشاید...
ای بسا دیوانهگانِ پشت میزنشینِ شهر
گلوی سبزش را بشکافند
چشمانِ زلالش را خارآجین کنند
گیسوانِ سیاهش را به آتش کشند.
#عبدالله_پشیو
برگردان: #رضا_کریممجاور
@asheghanehaye_fatima