@asheghanehaye_fatima
عجيب نيست
حلقه اى كه دست تو انداخته اند
گلوى من را مى فشارد؟
آه اى بهار از دست رفته
زمستانِ تنهايى
لبخند را از لبانم گرفته است
وهيچ شومينه اى
جاى آغوشت را پُر نمى كند!
ببخش كه براى دلگرمى شعر هم كه شده
مجبورم عكس هايت را
بسوزانم
#بهرنگ_قاسمى
عجيب نيست
حلقه اى كه دست تو انداخته اند
گلوى من را مى فشارد؟
آه اى بهار از دست رفته
زمستانِ تنهايى
لبخند را از لبانم گرفته است
وهيچ شومينه اى
جاى آغوشت را پُر نمى كند!
ببخش كه براى دلگرمى شعر هم كه شده
مجبورم عكس هايت را
بسوزانم
#بهرنگ_قاسمى
@asheghanehaye_fatim🍁
عجيب نيست
حلقه اى كه دست تو انداخته اند
گلوى من را مى فشارد؟
آه اى بهار از دست رفته
زمستانِ تنهايى
لبخند را از لبانم گرفته است
وهيچ شومينه اى
جاى آغوشت را پُر نمى كند!
ببخش كه براى دلگرمى شعر هم كه شده
مجبورم عكس هايت را
بسوزانم
#بهرنگ_قاسمى
عجيب نيست
حلقه اى كه دست تو انداخته اند
گلوى من را مى فشارد؟
آه اى بهار از دست رفته
زمستانِ تنهايى
لبخند را از لبانم گرفته است
وهيچ شومينه اى
جاى آغوشت را پُر نمى كند!
ببخش كه براى دلگرمى شعر هم كه شده
مجبورم عكس هايت را
بسوزانم
#بهرنگ_قاسمى
دلم
یک ترانه ی غمگین خارجی می خواهد!
با زبانی که نمی فهمم چیست...
می خواهم
به دردی که نمی دانم چیست
زار زار گریه کنم...
#بهرنگ_قاسمى
@asheghanehaye_fatima
دلم
یک ترانه ی غمگین خارجی می خواهد!
با زبانی که نمی فهمم چیست...
می خواهم
به دردی که نمی دانم چیست
زار زار گریه کنم...
#بهرنگ_قاسمى
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
سالهاست
كه لابلاى گره هاى روسرى ات مخفى ام
در جيبِ مانتو،كيف دستى ات
و هرچه پوشيده اى پنهان شده ام
من عضوى از تو ام
جزئى از گوشه ى لب ات
كشى كه موهايت را مى بندى
انگشت هاى من است
سينه بندت را
من با دندان نگه مى دارم
و الا كسى كه چشم به راهِ توست
كسى كه مدام زنگ مى زند
قرار ملاقات مى گذارد
و تو اعتنا نمى كنى
ديوانه ى مزد بگيرى ست
كه دارد ردِ من را گُم مى كند!
#بهرنگ_قاسمى
سالهاست
كه لابلاى گره هاى روسرى ات مخفى ام
در جيبِ مانتو،كيف دستى ات
و هرچه پوشيده اى پنهان شده ام
من عضوى از تو ام
جزئى از گوشه ى لب ات
كشى كه موهايت را مى بندى
انگشت هاى من است
سينه بندت را
من با دندان نگه مى دارم
و الا كسى كه چشم به راهِ توست
كسى كه مدام زنگ مى زند
قرار ملاقات مى گذارد
و تو اعتنا نمى كنى
ديوانه ى مزد بگيرى ست
كه دارد ردِ من را گُم مى كند!
#بهرنگ_قاسمى
@asheghanehaye_fatima
من اداى نادرستِ رسيدن ام
تغييرِ بى اختيارِ سلام
وقتى مسير ام را
با مسيرِ خانه ات قائمه مى كنم
نام ات
كلماتِ زاويه دارى ست
كه شكلِ هندسى دهانم را
بر هم مى ريزند
بارها خواسته ام صدايت كنم
حرف بزنم اما
ابتداى نامِ گوشه دارت
ميانِ چرخشِ زبان و سقفِ دهانم
گير كرده است
من كوتاه ترين سقفِ آرزوى يك فرارى ام
و از هر مرزى كه عبور ميكنم
بى اختيار ترين گريه ى آنى ام
تو اما
شكلِ مجسمِ نرسيدنى
چهار گوشه اى مغرور
كه از لجاجتِ ماه
به تمامِ پنجره ها
پشت كرده است
#بهرنگ_قاسمى
من اداى نادرستِ رسيدن ام
تغييرِ بى اختيارِ سلام
وقتى مسير ام را
با مسيرِ خانه ات قائمه مى كنم
نام ات
كلماتِ زاويه دارى ست
كه شكلِ هندسى دهانم را
بر هم مى ريزند
بارها خواسته ام صدايت كنم
حرف بزنم اما
ابتداى نامِ گوشه دارت
ميانِ چرخشِ زبان و سقفِ دهانم
گير كرده است
من كوتاه ترين سقفِ آرزوى يك فرارى ام
و از هر مرزى كه عبور ميكنم
بى اختيار ترين گريه ى آنى ام
تو اما
شكلِ مجسمِ نرسيدنى
چهار گوشه اى مغرور
كه از لجاجتِ ماه
به تمامِ پنجره ها
پشت كرده است
#بهرنگ_قاسمى
@asheghanehaye_fatima
دلتنگى
از قلب شروع مى شود
بطنِ چپ و راست را مى كوبد
بغض هاي پراكنده
تا نوكِ زبان مى آيند
و تا مى آيى به شوق رنگين كمان
دست به كار شوى
واژه ها
هركدام به يك سو خيز بر مى دارند!
اين را
مورچه اى كه زير قارچ
از باران پناه گرفته است مى فهمد.
#بهرنگ_قاسمى
دلتنگى
از قلب شروع مى شود
بطنِ چپ و راست را مى كوبد
بغض هاي پراكنده
تا نوكِ زبان مى آيند
و تا مى آيى به شوق رنگين كمان
دست به كار شوى
واژه ها
هركدام به يك سو خيز بر مى دارند!
اين را
مورچه اى كه زير قارچ
از باران پناه گرفته است مى فهمد.
#بهرنگ_قاسمى
@asheghanehaye_fatima
مسافرى دو دلم
در قطارى پُر جمعيت
كه هر تونل شبيهِ چُرتى پُر از كابوس
آرامشم را به هم مى ريزد
حيف كه بالاى كوه ها
هنوز به طرزِ مشكوكى
مشتى ابر چنبره زده ست
تا اندوهت را به رخ بكشد!
ما قربانى هزار حرفِ نگفته ايم
ما شريك جرمِ به هم نرسيدنيم
كه روى خطِ اختلاف هاى جزئى
حرف هايمان را قطع كرديم!
حيف كه بايد
آنسوى احتمالِ سقوط را تجربه كنم
و الا هزار پاييز بغض
در چمدان جا كرده ام
كه تمامِ دره ها را هم اگر پُر كنم
باز گريه كم نمى آورم!
#بهرنگ_قاسمى
مسافرى دو دلم
در قطارى پُر جمعيت
كه هر تونل شبيهِ چُرتى پُر از كابوس
آرامشم را به هم مى ريزد
حيف كه بالاى كوه ها
هنوز به طرزِ مشكوكى
مشتى ابر چنبره زده ست
تا اندوهت را به رخ بكشد!
ما قربانى هزار حرفِ نگفته ايم
ما شريك جرمِ به هم نرسيدنيم
كه روى خطِ اختلاف هاى جزئى
حرف هايمان را قطع كرديم!
حيف كه بايد
آنسوى احتمالِ سقوط را تجربه كنم
و الا هزار پاييز بغض
در چمدان جا كرده ام
كه تمامِ دره ها را هم اگر پُر كنم
باز گريه كم نمى آورم!
#بهرنگ_قاسمى
@asheghanehaye_fatima
بارها شده است شب را
بی حوصله تا كنی و زيرِ سر بگذاری
و به روزهايی فكر كنی
مردم در آن
با رقص به هم سلام می كنند
بارها دلتنگی
خرخره ات را گرفته است
و حسابُ كتابِ آهنگ هايی كه با آن
خاطره داشتی را
قطره قطره
از چشم ات كم كرده است
می دانم بارها به سرت زده است
يک نفر را صدا بزنی،
از يک نفر پيغام بفرستی،
زنگ بزنی
و یا حتا يک نفر را از خواب بيدار كنی
تا دوست اش بداری
اما كجای كار می لنگد
كه نه خواسته ای به دست می آيد
و نه دلتنگی
دل اش به حالِ ات می سوزد!
بگذار داد بزنم
"تنهايی خر" است
حتا اگر به شعر بر بخورد
حتا اگر شاملو ناراحت بشود
#بهرنگ_قاسمى
بارها شده است شب را
بی حوصله تا كنی و زيرِ سر بگذاری
و به روزهايی فكر كنی
مردم در آن
با رقص به هم سلام می كنند
بارها دلتنگی
خرخره ات را گرفته است
و حسابُ كتابِ آهنگ هايی كه با آن
خاطره داشتی را
قطره قطره
از چشم ات كم كرده است
می دانم بارها به سرت زده است
يک نفر را صدا بزنی،
از يک نفر پيغام بفرستی،
زنگ بزنی
و یا حتا يک نفر را از خواب بيدار كنی
تا دوست اش بداری
اما كجای كار می لنگد
كه نه خواسته ای به دست می آيد
و نه دلتنگی
دل اش به حالِ ات می سوزد!
بگذار داد بزنم
"تنهايی خر" است
حتا اگر به شعر بر بخورد
حتا اگر شاملو ناراحت بشود
#بهرنگ_قاسمى
@asheghanehaye_fatima
هر كسين آلنيندا
بير يازيسى وار
كيمينه آيريليق،
كيمينه يانليزنيك
و كيمسه سينه كدر
اوخيئيان ، ال اوركده آغلييب گِدير
منيم اما اورگيمده
بويوك بير گيزلى نيسكيليم وار
سِوديغيم ملك
كى آى ئوزلى ،غنچه دوداغلارى وار
چوبان قيزيدير
و يازما پوزما بيلميئير
ترجمه:
سرنوشت هركسى را
بر پيشانى اش نوشته اند
براى بعضى جدايى
به بعضى ها تنهايى
و بعضى هاشان اندوه
تا مى خوانند،دست بر قلب شان گذاشته
و گريه كنان عبور مى كنند
اما درون قلب من
اندوهى ست پنهانى و بزرگ!
افسوس معشوقه ام
كه صورت اش چون ماه و لبان غنچه اى دارد
دخترِ چوپانى ست
كه خواندن و نوشتن نمى داند
#بهرنگ_قاسمى
هر كسين آلنيندا
بير يازيسى وار
كيمينه آيريليق،
كيمينه يانليزنيك
و كيمسه سينه كدر
اوخيئيان ، ال اوركده آغلييب گِدير
منيم اما اورگيمده
بويوك بير گيزلى نيسكيليم وار
سِوديغيم ملك
كى آى ئوزلى ،غنچه دوداغلارى وار
چوبان قيزيدير
و يازما پوزما بيلميئير
ترجمه:
سرنوشت هركسى را
بر پيشانى اش نوشته اند
براى بعضى جدايى
به بعضى ها تنهايى
و بعضى هاشان اندوه
تا مى خوانند،دست بر قلب شان گذاشته
و گريه كنان عبور مى كنند
اما درون قلب من
اندوهى ست پنهانى و بزرگ!
افسوس معشوقه ام
كه صورت اش چون ماه و لبان غنچه اى دارد
دخترِ چوپانى ست
كه خواندن و نوشتن نمى داند
#بهرنگ_قاسمى
@asheghanehaye_fatima
عزيزم!
دیگر دوره ى تعصب خشک و
غیرتِ پوچ گذشته است
بگذار نگاهت کنند
چه مى شود مگر!
از این همه مرد
بالاخره یكى پیدا مي شود
که انصاف داشته باشد و بگوید؛
خوش به حالِ صاحبِ دل ات!
#بهرنگ_قاسمى
عزيزم!
دیگر دوره ى تعصب خشک و
غیرتِ پوچ گذشته است
بگذار نگاهت کنند
چه مى شود مگر!
از این همه مرد
بالاخره یكى پیدا مي شود
که انصاف داشته باشد و بگوید؛
خوش به حالِ صاحبِ دل ات!
#بهرنگ_قاسمى
@asheghanehaye_fatima
.
از آشپزخانه بوى زن مى آيد
و از تختِ خواب
بوى سكسِ اجبارى
در جستجوى زيبايى
خطِ چشم ها به سرگردانى خورده اند
و روى ميزِ توالت
عطر ها در خودشان گريه كرده اند!
چقدر تلخ است بريدنِ كيك تولد
براى زنى كه انگشت هايش را سالهاست
هنگامِ پختنِ شام
بريده است
#بهرنگ_قاسمى
/نهنگ ها بى گذرنامه عبور مى كنند)
.
از آشپزخانه بوى زن مى آيد
و از تختِ خواب
بوى سكسِ اجبارى
در جستجوى زيبايى
خطِ چشم ها به سرگردانى خورده اند
و روى ميزِ توالت
عطر ها در خودشان گريه كرده اند!
چقدر تلخ است بريدنِ كيك تولد
براى زنى كه انگشت هايش را سالهاست
هنگامِ پختنِ شام
بريده است
#بهرنگ_قاسمى
/نهنگ ها بى گذرنامه عبور مى كنند)
@asheghanehaye_fatima
.
از دکمه های پیراهنت که بگذریم
به بندهای بزرگتری می رسیم
که ممکن است
دست هزار مرد قوی را بلرزاند
بیخودی نیست
موهای چند ریشتری ات
سال هاست
دلم را زير و رو مي كند.
من،
زیر آوار حرف های نگفته ام
تنگی نفس گرفته ام
نشانی ام دقیق است
به دیدنم بیا
هفت و هشت هایی که روی دستم کروکی کشیده اند
خبر از روزهای سختی دارند
که دانه به دانه
به زندگی ام باریده اند.
آنقدر اين دست و آن دست نكن
بگذار چشم بندِ سينه ات را باز كنم
كه اندوه دست هايم تماشايى ست
خیلی می خواهم ات
آنقدرها که گندم روییدن را
خیلی می خواهم ات
آنقدرها که پرچم وزیدن را
این بار که دیدم ات
دهانم را به دهان ات می
چسبانم
تا ساعت ها
خودم را در تو گریه کنم.
#بهرنگ_قاسمى
.
از دکمه های پیراهنت که بگذریم
به بندهای بزرگتری می رسیم
که ممکن است
دست هزار مرد قوی را بلرزاند
بیخودی نیست
موهای چند ریشتری ات
سال هاست
دلم را زير و رو مي كند.
من،
زیر آوار حرف های نگفته ام
تنگی نفس گرفته ام
نشانی ام دقیق است
به دیدنم بیا
هفت و هشت هایی که روی دستم کروکی کشیده اند
خبر از روزهای سختی دارند
که دانه به دانه
به زندگی ام باریده اند.
آنقدر اين دست و آن دست نكن
بگذار چشم بندِ سينه ات را باز كنم
كه اندوه دست هايم تماشايى ست
خیلی می خواهم ات
آنقدرها که گندم روییدن را
خیلی می خواهم ات
آنقدرها که پرچم وزیدن را
این بار که دیدم ات
دهانم را به دهان ات می
چسبانم
تا ساعت ها
خودم را در تو گریه کنم.
#بهرنگ_قاسمى
@asheghanehaye_fatima
.
سالهاست
كه لابلاى گره هاى روسرى ات مخفى ام
در جيبِ مانتو،كيف دستى ات
و هرچه پوشيده اى پنهان شده ام
من عضوى از تو ام
جزئى از گوشه ى لب ات
كشى كه موهايت را مى بندى
انگشت هاى من است
سينه بندت را
من با دندان نگه مى دارم
و الا كسى كه چشم به راهِ توست
كسى كه مدام زنگ مى زند
قرار ملاقات مى گذارد
و تو اعتنا نمى كنى
ديوانه ى مزد بگيرى ست
كه دارد ردِ من را گُم مى كند!
#بهرنگ_قاسمى
از كتاب: #تلسكوپى_كه_تو_را_رصد_ميكرد_شكست
نشر #نيماژ
.
سالهاست
كه لابلاى گره هاى روسرى ات مخفى ام
در جيبِ مانتو،كيف دستى ات
و هرچه پوشيده اى پنهان شده ام
من عضوى از تو ام
جزئى از گوشه ى لب ات
كشى كه موهايت را مى بندى
انگشت هاى من است
سينه بندت را
من با دندان نگه مى دارم
و الا كسى كه چشم به راهِ توست
كسى كه مدام زنگ مى زند
قرار ملاقات مى گذارد
و تو اعتنا نمى كنى
ديوانه ى مزد بگيرى ست
كه دارد ردِ من را گُم مى كند!
#بهرنگ_قاسمى
از كتاب: #تلسكوپى_كه_تو_را_رصد_ميكرد_شكست
نشر #نيماژ
@asheghanehaye_fatima
جاى خالى آخرين بوسه
بر پيشانى اش زار مى زد
موسيقى زبرِ لولاى در
خواب خانه اش را
به هم ريخته بود
و هيچ نقطه اى از آستين اش
مسئوليتِ پاک كردن اشک هايش را
گردن نمى گرفت
تنهايى اش را
سخت در آغوش كشيده بود
و از پشتِ شيشه
به دريايى كه پيش از سوت كشتى
او را ترک كرده بود مى انديشيد
فكر مى كرد
هنوز هم زندگى زيباست
فكر مى كرد
عنقريب صدايى آشنا
شايد تنهايى اش را
از گلوى ايستگاه ها
بيرون خواهد كشيد
در فكر فرو رفته بود
چمدان اش
پُر از دلتنگى بود
پُر از آوازهاى بريده بريده ى تظاهرات ضد جنگ
پُر از اغتشاش هاى خيابانى نافرجام
و دودِ اشک آورهايى كه
آرام آرام
از درزِ چمدان اش
بيرون مى خزيد
شهرى سوخته را مى ماند
كه ردپاى عميق تانک ها
ذهن اش را
مجروح كرده بود
خراسانى غمگينى بود
چشم به راه
غافله ى سربداران
خرمشهرى خسته اى بود
كه به انفجار تى ان تى
آلرژى داشت
بى هوا
هواى گريه سر مى داد
و ابرى تيره
به طرز مشكوكى
آسمان اش را مى پاييد
او منى تنها بود
تنى دچار شده
بر هاى هاى تنهايى
جا مانده از
آخرين اتوبوس ايران پيما
اسير شده در
دست هاى كجا بروم هاى مسرى
و او كه دريا را
در اولين ماه گرفتگى سال
در چشم هايش جا كرده بود
زنى زخم خورده بود
كه تنهايى اش را
بر تنهايى ام
ترجيح داده بود
#بهرنگ_قاسمى
جاى خالى آخرين بوسه
بر پيشانى اش زار مى زد
موسيقى زبرِ لولاى در
خواب خانه اش را
به هم ريخته بود
و هيچ نقطه اى از آستين اش
مسئوليتِ پاک كردن اشک هايش را
گردن نمى گرفت
تنهايى اش را
سخت در آغوش كشيده بود
و از پشتِ شيشه
به دريايى كه پيش از سوت كشتى
او را ترک كرده بود مى انديشيد
فكر مى كرد
هنوز هم زندگى زيباست
فكر مى كرد
عنقريب صدايى آشنا
شايد تنهايى اش را
از گلوى ايستگاه ها
بيرون خواهد كشيد
در فكر فرو رفته بود
چمدان اش
پُر از دلتنگى بود
پُر از آوازهاى بريده بريده ى تظاهرات ضد جنگ
پُر از اغتشاش هاى خيابانى نافرجام
و دودِ اشک آورهايى كه
آرام آرام
از درزِ چمدان اش
بيرون مى خزيد
شهرى سوخته را مى ماند
كه ردپاى عميق تانک ها
ذهن اش را
مجروح كرده بود
خراسانى غمگينى بود
چشم به راه
غافله ى سربداران
خرمشهرى خسته اى بود
كه به انفجار تى ان تى
آلرژى داشت
بى هوا
هواى گريه سر مى داد
و ابرى تيره
به طرز مشكوكى
آسمان اش را مى پاييد
او منى تنها بود
تنى دچار شده
بر هاى هاى تنهايى
جا مانده از
آخرين اتوبوس ايران پيما
اسير شده در
دست هاى كجا بروم هاى مسرى
و او كه دريا را
در اولين ماه گرفتگى سال
در چشم هايش جا كرده بود
زنى زخم خورده بود
كه تنهايى اش را
بر تنهايى ام
ترجيح داده بود
#بهرنگ_قاسمى
@asheghanehaye_fatima
اگر هنوز
بعد از گذشت سال ها
هر از گاهى دل ات مى گيرد
و بى آنكه خودت بدانى چرا
بغضى خفيف
حتا براى ثانيه اى
راه گلويت را مى بندد
بدان كه من
هرآنچه بايد به تو مى گفتم را
هيچ وقت نشد كه بگويم
#بهرنگ_قاسمى
اگر هنوز
بعد از گذشت سال ها
هر از گاهى دل ات مى گيرد
و بى آنكه خودت بدانى چرا
بغضى خفيف
حتا براى ثانيه اى
راه گلويت را مى بندد
بدان كه من
هرآنچه بايد به تو مى گفتم را
هيچ وقت نشد كه بگويم
#بهرنگ_قاسمى
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اشارهى شيطنت آميزت
به سينه بندى كه قرار است
من بازش كنم
و آن ظرافت زنانه ات
كه با تار مويى
حكمِ قتل هر مرد عبوسى را
صادر مى كند
انصافن زيباست
اما فراموش نكن
مردى كه عريانىات را
با عشق برايش مخلوط كردهاى
مردِ بد اشتهايى ست
كه با يک قرصِ ماه
خواهشِ زنانهات را
همراه كلمه هايش مىبلعد
تا شعرى زيبا
در وصفِ زنى تنها بسرايد!
.
.
شاعران
معشوقههاى غمگينى دارند
#بهرنگ_قاسمى
@asheghanehaye_fatima
به سينه بندى كه قرار است
من بازش كنم
و آن ظرافت زنانه ات
كه با تار مويى
حكمِ قتل هر مرد عبوسى را
صادر مى كند
انصافن زيباست
اما فراموش نكن
مردى كه عريانىات را
با عشق برايش مخلوط كردهاى
مردِ بد اشتهايى ست
كه با يک قرصِ ماه
خواهشِ زنانهات را
همراه كلمه هايش مىبلعد
تا شعرى زيبا
در وصفِ زنى تنها بسرايد!
.
.
شاعران
معشوقههاى غمگينى دارند
#بهرنگ_قاسمى
@asheghanehaye_fatima
مادرم پیامبری بود
با یک زنبیل پر از معجزه!
یادم هست
در اولین سوز زمستانی
النگویش را به بخاری تبدیل کرد...!
#تارا_محمد_صالحی
این شعر در فضای مجازی و به اشتباه به اسم شاعر عزیز دیگری (#بهرنگ_قاسمى) نشر داده شده است. لطفا اگر جایی مشاهده کردید اطلاع دهید ... تا اثر، از صاحب اثر جدا نشود. ممنونم.
@asheghanehaye_fatima
با یک زنبیل پر از معجزه!
یادم هست
در اولین سوز زمستانی
النگویش را به بخاری تبدیل کرد...!
#تارا_محمد_صالحی
این شعر در فضای مجازی و به اشتباه به اسم شاعر عزیز دیگری (#بهرنگ_قاسمى) نشر داده شده است. لطفا اگر جایی مشاهده کردید اطلاع دهید ... تا اثر، از صاحب اثر جدا نشود. ممنونم.
@asheghanehaye_fatima