امروز نیاز دارم که نامات را بر زبان بیاورم؛
و مثل کودکی که مشتاقٍ یک تکه شیرینیست،
مشتاقِ تکتک حروفِ نام تو هستم.
مدتهاست که نامات را بالای نامههایم ننوشتهام؛
و آن را همچون خورشیدی بالای برگه نکاشتهام؛
و از آن گرم نمیشوم،
اما امروز که پاییز به من تاخته؛
و پنجرههایم را گرفته،
نیاز دارم که نامات را بر زبان بیاورم.
نیاز دارم که آتش کوچکی برافروزم.
به لباس نیاز دارم،
به پالتو؛
و به تو
ای ردای بافتهشده از شکوفهی پرتقال
و گلهای شببو!
■شاعر: #نزار_قبانی | سوریه، ۱۹۹۸-۱۹۲۳ |
■برگردان: #حسین_خسروی
√●برشی از: #یک_نامهی_عاشقانه
نامهی ۹۲ از #مائة_رسالة_حبّ (۱۹۷۰)
(ص ۵۶۸-۵۶۶)
@asheghanehaye_fatima
و مثل کودکی که مشتاقٍ یک تکه شیرینیست،
مشتاقِ تکتک حروفِ نام تو هستم.
مدتهاست که نامات را بالای نامههایم ننوشتهام؛
و آن را همچون خورشیدی بالای برگه نکاشتهام؛
و از آن گرم نمیشوم،
اما امروز که پاییز به من تاخته؛
و پنجرههایم را گرفته،
نیاز دارم که نامات را بر زبان بیاورم.
نیاز دارم که آتش کوچکی برافروزم.
به لباس نیاز دارم،
به پالتو؛
و به تو
ای ردای بافتهشده از شکوفهی پرتقال
و گلهای شببو!
■شاعر: #نزار_قبانی | سوریه، ۱۹۹۸-۱۹۲۳ |
■برگردان: #حسین_خسروی
√●برشی از: #یک_نامهی_عاشقانه
نامهی ۹۲ از #مائة_رسالة_حبّ (۱۹۷۰)
(ص ۵۶۸-۵۶۶)
@asheghanehaye_fatima