عاشقانه های فاطیما
820 subscribers
21.2K photos
6.5K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima



درختی به دستان‌ام وارد شد
شیره‌اش از بازوان‌ام بالا رفت
در سینه‌ام رشد کرد
و شاخه‌هایش از تن‌ام بیرون آمد.
درخت، تویی.
خزه، تویی.
بنفشه‌هایی که باد می‌نوازدشان، تویی.
تو کودکی آن بالا.
و همه این‌ها در چشم دنیا ابلهانه است.

■●شاعر: #ازرا_پاوند | Ezra Pound | آمریکا، ۱۹۷۲-۱۸۸۵ |

■●برگردان: #مهیار_مظلومی
@asheghanehaye_fatima




وقتی عشق چیزی نیست
جز حالتی ساختگی
و نشانه‌ای توخالی.
وقتی خانه پُر است از کنده‌های چوب،
اما آتشی نمی‌سوزد.
وقتی تشریفات از انسان پیشی می‌گیرد.
شاید وقتی کلماتی را تکرار می‌کنیم
که قادر به دور کردنِ فقدان نیستند.
وقتی من و تو
روی‌ در روی‌ایم،
و بیابانی میان‌مان گسترده می‌شود.
وقتی شب فرامی‌رسد.
وقتی خودمان را نومیدانه
به امید می‌سپاریم،
شاید آن هنگام‌ست که
تنها عشق
لب‌هایت را به روشنایی روز می‌گشاید‌.

■●شاعر: #خوزه_آنخل_بالنته | José Ángel Valente | اسپانیا، ۲۰۰۰ --۱۹۲۹ |

■●برگردان: #مهیار_مظلومی
@asheghanehaye_fatima



فقط روی تنت،
می‌خواهم بیارامم،
مانند مارمولکی که در روزهای غمگین،
به آفتاب پناه می‌برد.
فریادِ درهم‌شکسته در هوا محو می‌شود،
پایه مجسمه‌ها را پیچک فرا می‌گیرد،
و دستان تو مرا می‌جویند
روی پوست شکمت،
که دراز کشیده‌ام.



#خوزه_آنخل_بالنته
ترجمه: #مهیار_مظلومی
@asheghanehaye_fatima



نمان،
آنگاه که رفتن بایسته است.
و نرو،
آن هنگام که ماندن.
زندگی رسیدن به ادراکی‌ست تا بدانی
چه زمانی
بی‌ذره‌ای تردید،
کدام را برگزینی.



#تایلر_نات_گرگسون
ترجمه:
#مهیار_مظلومی
@asheghanehaye_fatima


هر کجا بودی
من آن‌جا بوده‌ام.
در تمامی مکان‌هایی که
شاید هنوز باشی.
یا قسمتی از وجودت،
یا نگاه‌ات،
در حال زوال است.
آیا این حجمِ خالیِ تحلیل‌رونده
از تو،
ناگهان فضایی بوجود می‌آورد،
از نبودن‌ات؟




#خوزه_آنخل_بالنته | José Ángel Valente | اسپانیا، ۲۰۰۰ --۱۹۲۹ |

برگردان: #مهیار_مظلومی
@asheghanehaye_fatima



خیال‌ام را تبعید می‌کنم
تا دیگر به تو نیاندیشد.
دهان‌ام را می‌درم
اگر نام تو را دیگر بار بگوید.
در این هنگام
اگر هنوز هم حضور داری
آخرین کلمات‌ام را
در زندگی یا مرگ
با تو می‌گویم:
بدرود.



#کنوت_هامسون | Knut Hamsun | نروژ، ۱۸۵۹-۱۹۵۲ |

برگردان: #مهیار_مظلومی