Forwarded from اتچ بات
امروز ۲۰ ژوئن، روز جهانی پناهجویان است.
درباره عکس: به نقل از ان بیسی، کارکنان ساماندهی مهاجرین و پناهندگان سازمان ملل متحد(کمیساریای عالی سازمان ملل برای پناهندگان)، مستقر در مرز بیابانی اردن و سوریه، کودکی خردسال حدود ۴ ساله را با نام مروان یافتهاند در حالیکه به تنهایی و ظاهراً پس از دست دادنِ والدین و یا همراهانش هنگام فرار از درگیری و خشونتها، راهی بیابان شده تا جان خود را نجات دهد...
.
(پناهنده)
.
خودم هم نمی دانم
اهل کجا هستم
نام کشورم را نمی دانم
و هنوز
رنگ پرچمم را تشخیص نمی دهم.
.
هربار که به خانه باز می گردم
خانه ام را فروخته اند.
هربار که کُشته می شوم
جایی در مفقود الاثرها ندارم
و با هر زبانی «کشور» را می نویسم
از آن تبعید می شوم.
.
به زبان مادری ام درد می کشم
به زبان مدرسه ام می نویسم درد را دوست ندارم
به زبان دیگر فریاد می زنم
گلوله را دوست ندارم
قبر را دوست ندارم
اما خون به هر زبانی از من جاری می شود.
.
نمی فهمد زبانم را تفنگ
نمی فهمد زبانم را درد
نمی فهمد زبانم را خون
نمی فهمد زبانم را قبر
و به تمام زبان های زنده ی دنیا، مرگ با من حرف می زند
می پرسد نامم را
می پرسد ملیتم را
دلیل کُشته شدنم را
.
سخت است
که برای کشوری کُشته شده باشی
و در کشوری دیگر
میان گمنامان ملی دفن ات کرده باشند.
سخت است
بر فراز قبرت پرچمی تکان بخورد
که از آن می ترسی.
سخت است که تمام شعارهای روی دیوارهای جهان را خوانده باشی
اما نتوانی نوشته ی روی قبرت را بخوانی.
.
اصلا فراموش کن خانه را
فراموش کن کشور را
پرچم را
فراموش کن درد را
خون را
گلوله را
قبر را
اصلا فراموش کن مرگ را ...
.
سخت است
سخت است که با هر زبانی کمک بخواهی
باز هم به تو شلیک شود...
.
سخت است..
.
.
#بابک_زمانی
#مجموعه_شعر_اعداد
نشر فصل پنجم
.
@asheghanehaye_fatima
درباره عکس: به نقل از ان بیسی، کارکنان ساماندهی مهاجرین و پناهندگان سازمان ملل متحد(کمیساریای عالی سازمان ملل برای پناهندگان)، مستقر در مرز بیابانی اردن و سوریه، کودکی خردسال حدود ۴ ساله را با نام مروان یافتهاند در حالیکه به تنهایی و ظاهراً پس از دست دادنِ والدین و یا همراهانش هنگام فرار از درگیری و خشونتها، راهی بیابان شده تا جان خود را نجات دهد...
.
(پناهنده)
.
خودم هم نمی دانم
اهل کجا هستم
نام کشورم را نمی دانم
و هنوز
رنگ پرچمم را تشخیص نمی دهم.
.
هربار که به خانه باز می گردم
خانه ام را فروخته اند.
هربار که کُشته می شوم
جایی در مفقود الاثرها ندارم
و با هر زبانی «کشور» را می نویسم
از آن تبعید می شوم.
.
به زبان مادری ام درد می کشم
به زبان مدرسه ام می نویسم درد را دوست ندارم
به زبان دیگر فریاد می زنم
گلوله را دوست ندارم
قبر را دوست ندارم
اما خون به هر زبانی از من جاری می شود.
.
نمی فهمد زبانم را تفنگ
نمی فهمد زبانم را درد
نمی فهمد زبانم را خون
نمی فهمد زبانم را قبر
و به تمام زبان های زنده ی دنیا، مرگ با من حرف می زند
می پرسد نامم را
می پرسد ملیتم را
دلیل کُشته شدنم را
.
سخت است
که برای کشوری کُشته شده باشی
و در کشوری دیگر
میان گمنامان ملی دفن ات کرده باشند.
سخت است
بر فراز قبرت پرچمی تکان بخورد
که از آن می ترسی.
سخت است که تمام شعارهای روی دیوارهای جهان را خوانده باشی
اما نتوانی نوشته ی روی قبرت را بخوانی.
.
اصلا فراموش کن خانه را
فراموش کن کشور را
پرچم را
فراموش کن درد را
خون را
گلوله را
قبر را
اصلا فراموش کن مرگ را ...
.
سخت است
سخت است که با هر زبانی کمک بخواهی
باز هم به تو شلیک شود...
.
سخت است..
.
.
#بابک_زمانی
#مجموعه_شعر_اعداد
نشر فصل پنجم
.
@asheghanehaye_fatima
Telegram
attach 📎
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
در اولین لحظهی تابستان دوستت دارم
پیش از آنکه حتی کسی تقویم را ورق بزند
یا ساعت بفهمد عقربههایش را در کدام فصل میچرخاند.
در اولین لحظهی تابستان دوستت دارم
پیش از آنکه انجیرها بر شاخهها برسند
و زردآلوها زردتر شوند.
آری، در اولین لحظهی تابستان دوستت دارم
پیش از آنکه اولین نسیم تابستانی
بر پردهی سفید رنگِ اتاق بوزد
پیش از آنکه خورشید یادش بیاید که باید گرمتر بتابد
.
آری
درست پیش از آنکه مرغ مهاجر با خود بگوید
حالا، وقتِ بازگشتن به خانه است...
#بابک_زمانی
#مجموعه_شعر_اطراف
@asheghanehaye_fatima
پیش از آنکه حتی کسی تقویم را ورق بزند
یا ساعت بفهمد عقربههایش را در کدام فصل میچرخاند.
در اولین لحظهی تابستان دوستت دارم
پیش از آنکه انجیرها بر شاخهها برسند
و زردآلوها زردتر شوند.
آری، در اولین لحظهی تابستان دوستت دارم
پیش از آنکه اولین نسیم تابستانی
بر پردهی سفید رنگِ اتاق بوزد
پیش از آنکه خورشید یادش بیاید که باید گرمتر بتابد
.
آری
درست پیش از آنکه مرغ مهاجر با خود بگوید
حالا، وقتِ بازگشتن به خانه است...
#بابک_زمانی
#مجموعه_شعر_اطراف
@asheghanehaye_fatima