@asheghanehaye_fatima
دوباره دختری امشب به خواب دیده مرا
که از زبان غزل های من، شنیده مرا
و با هزار دلیل از دلش که پرسیده
به این نتیجه رسیده که برگزیده مرا
تمام خوابش را کرده است نقاشی
کنار خود لب یک باغچه کشیده مرا
مرا گرفته و بوسیده پرپرم کرده
ولی نگفته چرا بی اجازه چیده مرا
جواب نامه ی او چیست؟ آه! اگر آری ست،
چه طعم میدهد این میوه ی رسیده مرا؟!
ندیده عاشق او می شوم، همین امشب
رها نمی کند این شوق تا سپیده مرا
جواب می دهم: آری! اگرچه می دانم...
#خدا_برای_رسیدن_نیافریده_مرا 😔
#محمدسعید_میرزایی
دوباره دختری امشب به خواب دیده مرا
که از زبان غزل های من، شنیده مرا
و با هزار دلیل از دلش که پرسیده
به این نتیجه رسیده که برگزیده مرا
تمام خوابش را کرده است نقاشی
کنار خود لب یک باغچه کشیده مرا
مرا گرفته و بوسیده پرپرم کرده
ولی نگفته چرا بی اجازه چیده مرا
جواب نامه ی او چیست؟ آه! اگر آری ست،
چه طعم میدهد این میوه ی رسیده مرا؟!
ندیده عاشق او می شوم، همین امشب
رها نمی کند این شوق تا سپیده مرا
جواب می دهم: آری! اگرچه می دانم...
#خدا_برای_رسیدن_نیافریده_مرا 😔
#محمدسعید_میرزایی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
:
من همهی آفریدگان را نگاهبانم.
اوستا | یشت ١٠ | بند ۵۴
عزیزان من
#شبتون_آروم
#فردا_حتما_پر_از_آرامشه
#خدا_دوسمون_داره☺️❤️
@asheghanehaye_fatima
من همهی آفریدگان را نگاهبانم.
اوستا | یشت ١٠ | بند ۵۴
عزیزان من
#شبتون_آروم
#فردا_حتما_پر_از_آرامشه
#خدا_دوسمون_داره☺️❤️
@asheghanehaye_fatima
Forwarded from اتچ بات
Telegram
attach 📎
@asheghanehaye_fatima
همین وقتا بود. یکم بیشتر یا کمتر. دیدم مرتضی رفته یه گوشه زار زار گریه میکنه! زدم رو شونش گفتم "چته مرتضی؟" گفت " منکه سر سوزنم سمیه رو اذیت نکردم. جونم به جونش بند بود. مثل آدم میومدُ میگفت نمیخوامت برو گمشو. میرفتم به همین برکتی که باهم خوردیم." گفتم "دادا... یه وقتایی هست، همه چی دست به دست هم میده که بدجور آزارت بده! تو نمیخایا... ولی اونا ول کنت نیستن. بی پول میشی، بی شغل میشی، بی کَس میشی... اما...جای همه ی این نبودنا رو فقط یه چی میتونه پُر کنه!"
گفت "چی"، گفتم "یه نخ G1 بلک با یه چای قند پهلو..."
خندید، گفت " نه سیگار داریم نه چای و قند..."
مرتضی که خوابید من شروع کردم به گریه... همون گوشه ی خونه. با یه فرق بیشتر. با یه "بی" اضافه تر.
بی رفیق... یعنی حتی کسی نبود رو شونم بزنه...
#خدا_بگم_چیکارت_نکنه_مانی_که_امشب_مرتضی_رو_یادم_انداختی
همین وقتا بود. یکم بیشتر یا کمتر. دیدم مرتضی رفته یه گوشه زار زار گریه میکنه! زدم رو شونش گفتم "چته مرتضی؟" گفت " منکه سر سوزنم سمیه رو اذیت نکردم. جونم به جونش بند بود. مثل آدم میومدُ میگفت نمیخوامت برو گمشو. میرفتم به همین برکتی که باهم خوردیم." گفتم "دادا... یه وقتایی هست، همه چی دست به دست هم میده که بدجور آزارت بده! تو نمیخایا... ولی اونا ول کنت نیستن. بی پول میشی، بی شغل میشی، بی کَس میشی... اما...جای همه ی این نبودنا رو فقط یه چی میتونه پُر کنه!"
گفت "چی"، گفتم "یه نخ G1 بلک با یه چای قند پهلو..."
خندید، گفت " نه سیگار داریم نه چای و قند..."
مرتضی که خوابید من شروع کردم به گریه... همون گوشه ی خونه. با یه فرق بیشتر. با یه "بی" اضافه تر.
بی رفیق... یعنی حتی کسی نبود رو شونم بزنه...
#خدا_بگم_چیکارت_نکنه_مانی_که_امشب_مرتضی_رو_یادم_انداختی
@adheghanehaye_fatima
#جمعه ها عصر
همینطور که از پیراهن به تنم نزدیک تر میشوی به #خوابم بیا...!
حرف هایی هست که فقط آنجا میشود گفت!
کارهایی هست که فقط آنجا میتوان کرد!
#شعر هایی هست که فقط آنجا میتوان سرود!
#جمعه ها عصر به #کفرم با یک #بوسه پایان بده!
راستی...
حقیقت دارد؟
#خدا یک عصر جمعه برای تنهایی اش تو را خلق کرده؟
من مشکوکم،برعکس نباشد گل زیبایم!؟
کاش قبل از اینکه این عشق ندیده ها سنگسارم کنند بیایی!
کاش به کفرم با یک بوسه پایان دهی
آن هم در یک عصر جمعه!
#حامد_نیازی
#نامه_های_سوخته
#جمعه ها عصر
همینطور که از پیراهن به تنم نزدیک تر میشوی به #خوابم بیا...!
حرف هایی هست که فقط آنجا میشود گفت!
کارهایی هست که فقط آنجا میتوان کرد!
#شعر هایی هست که فقط آنجا میتوان سرود!
#جمعه ها عصر به #کفرم با یک #بوسه پایان بده!
راستی...
حقیقت دارد؟
#خدا یک عصر جمعه برای تنهایی اش تو را خلق کرده؟
من مشکوکم،برعکس نباشد گل زیبایم!؟
کاش قبل از اینکه این عشق ندیده ها سنگسارم کنند بیایی!
کاش به کفرم با یک بوسه پایان دهی
آن هم در یک عصر جمعه!
#حامد_نیازی
#نامه_های_سوخته
قمیشی#خدا جون
@solfj👈ঊঈ💞آونــگ💞ঊঈ
آخ که شکرت ای خدا واسه جهان به این بدی
چی میشد اگه تو دست به ساختنش نمیزدی
#قمیشی
#خداجون
@asheghanehaye_fatima
چی میشد اگه تو دست به ساختنش نمیزدی
#قمیشی
#خداجون
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
ومن در خویش، جوری هستم که حتی نمی توانم برایت زندگی ایی آرزو کنم که بی خزان و بی زمستان باشد.
نمی توانم بگویم سالی پر از فقط شادی و موفقیت داشته باشی.
#نمی شود، بگویم برایت سالی پر از ثروت و سلامت می خواهم!
من و تو می دانیم که زندگی بسیار زیبا، #اما دشوار و شکننده است!
می دانیم قرار است همانطور که گاهی موفق می شویم، جاهایی هم #موفق_نشویم، یا دست کم رسیدن به برخی خواسته ها و آرزوهای مان را مدتی به تعویق بیندازیم.
یاد گرفته ایم که #بیماری هر از چند گاهی در ما، یا یکی از عزیزان و دوستان مان، میهمان می شود تا درسهای سخت #انسان_بودن را مرور کنیم.
می دانیم که گاه با داشتن مال و گاه به نداشتنش، گرفتار می شویم.
می دانیم ازین بهار تا آن بهار، فاصله ای است؛ پر از ماجراهای تلخ و شیرینی که بسیاری از آنها خواست و انتخابِ ما نیستند، اما #گریزناپذیرند.
نمی خواهم بگویم تو را به خدا می سپارم و خیالت راحت باشد که خدا نمی گذارد هیچ اتفاق بدی برایت رخ دهد! چون می دانم که #ناخواستنی ها، همانقدر فراوانند که سپردن های نارس و فهم ناشده ی ما!
آنقدر تجربه داریم که درک می کنیم، مردم این بهانه های خوشرنگ و شاد را همچون #فرصتی مهم تلقی می کنند؛ برای اینکه، خودشان را به آن راه بزنند؛ که انگار قرار است زندگی طبق آرزوها، شادباش ها، تبریکات، تهنیت ها و مبارک بادهای ما بچرخد! (و شاید این خود نمایش قدرت #اُمید در انسان باشد، که به رویارویی هر احتمالی، با لبخند می رود!)
می دانی! می خواهم این بار برایت آرزویی کنم که تو را در تمام فُصولِ زندگی، در سرما و گرمایِ روزگار، در تمام بارانها، برف ها، طوفان ها، خشکسالی ها، شکست ها و موفقیت ها، شادی ها و غم ها، از دست دادن ها و به دست آوردن ها؛ در امان و قرار نگهدارد!
آرزو می کنم، آنقدر #به_خودت_رسیده_باشی و #برسی؛ آنقدر #خدا در خودت داشته باشی و بیابی، و آنقدری در قلبت #آگاهی و در ذهنت #روشنایی باشد و بیاید که ؛
تمام زندگی را - #هرطور_که_پیش_رود - مشتاقانه، اُمیدوارانه، سرافرازانه و عاشقانه، زند گی کنی!
تو نیز مرا همین آرزو کن.
باشد که امسال همین حوالی، خوشنود از خود و آنچه گذشته، به یکدیگر لبخند بزنیم و همچنان چون #بهار، مشتاق و سرافراز و عاشق زندگي باشيم...
🌸🌸
سال نو مبارک
#ناشناس
ومن در خویش، جوری هستم که حتی نمی توانم برایت زندگی ایی آرزو کنم که بی خزان و بی زمستان باشد.
نمی توانم بگویم سالی پر از فقط شادی و موفقیت داشته باشی.
#نمی شود، بگویم برایت سالی پر از ثروت و سلامت می خواهم!
من و تو می دانیم که زندگی بسیار زیبا، #اما دشوار و شکننده است!
می دانیم قرار است همانطور که گاهی موفق می شویم، جاهایی هم #موفق_نشویم، یا دست کم رسیدن به برخی خواسته ها و آرزوهای مان را مدتی به تعویق بیندازیم.
یاد گرفته ایم که #بیماری هر از چند گاهی در ما، یا یکی از عزیزان و دوستان مان، میهمان می شود تا درسهای سخت #انسان_بودن را مرور کنیم.
می دانیم که گاه با داشتن مال و گاه به نداشتنش، گرفتار می شویم.
می دانیم ازین بهار تا آن بهار، فاصله ای است؛ پر از ماجراهای تلخ و شیرینی که بسیاری از آنها خواست و انتخابِ ما نیستند، اما #گریزناپذیرند.
نمی خواهم بگویم تو را به خدا می سپارم و خیالت راحت باشد که خدا نمی گذارد هیچ اتفاق بدی برایت رخ دهد! چون می دانم که #ناخواستنی ها، همانقدر فراوانند که سپردن های نارس و فهم ناشده ی ما!
آنقدر تجربه داریم که درک می کنیم، مردم این بهانه های خوشرنگ و شاد را همچون #فرصتی مهم تلقی می کنند؛ برای اینکه، خودشان را به آن راه بزنند؛ که انگار قرار است زندگی طبق آرزوها، شادباش ها، تبریکات، تهنیت ها و مبارک بادهای ما بچرخد! (و شاید این خود نمایش قدرت #اُمید در انسان باشد، که به رویارویی هر احتمالی، با لبخند می رود!)
می دانی! می خواهم این بار برایت آرزویی کنم که تو را در تمام فُصولِ زندگی، در سرما و گرمایِ روزگار، در تمام بارانها، برف ها، طوفان ها، خشکسالی ها، شکست ها و موفقیت ها، شادی ها و غم ها، از دست دادن ها و به دست آوردن ها؛ در امان و قرار نگهدارد!
آرزو می کنم، آنقدر #به_خودت_رسیده_باشی و #برسی؛ آنقدر #خدا در خودت داشته باشی و بیابی، و آنقدری در قلبت #آگاهی و در ذهنت #روشنایی باشد و بیاید که ؛
تمام زندگی را - #هرطور_که_پیش_رود - مشتاقانه، اُمیدوارانه، سرافرازانه و عاشقانه، زند گی کنی!
تو نیز مرا همین آرزو کن.
باشد که امسال همین حوالی، خوشنود از خود و آنچه گذشته، به یکدیگر لبخند بزنیم و همچنان چون #بهار، مشتاق و سرافراز و عاشق زندگي باشيم...
🌸🌸
سال نو مبارک
#ناشناس