عاشقانه های فاطیما
817 subscribers
21.4K photos
6.59K videos
278 files
2.95K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
هر بار که پیامی از تو به من می‌رسد
به خیابان می‌روم
لبخندزنان محله‌مان را نگاه می‌کنم
آشتی می‌کنم با دو دوست
به آغوش می‌کشم سه غریبه را
می‌بوسم تمام عابران را
فقط با یک پیام از تو
انسان کاملی می‌شوم...

#ناشناس

@asheghanehaye_fatima
.

هر بار که پیامی از تو به من می‌رسد
به خیابان می‌روم
لبخندزنان محله‌مان را نگاه می‌کنم
آشتی می‌کنم با دو دوست
به آغوش می‌کشم سه غریبه را
می‌بوسم تمام عابران را
فقط با یک پیام از تو
انسان کاملی می‌شوم...

#ناشناس

@asheghanehaye_fatima
نمی دانم !
اما شاید تو را جایی دور
کنارِ تمامِ رویاهایِ تمام شده ام
جا گذاشته بودم
که حالا در چشمانت
دنبالِ آرزوهایم می گشتم
و در سکوتت دنبالِ آرامشم
نمی دانم !
اما انگار نزدیک خواهم شد به تو
شاید حالا نه
شاید اصلا اینجا نه
اما ایمان دارم
خدا یکی از هفت آسمانش را
به نامِ دستانِ تو کرده
و شش دنگش را به نامِ من 🤍
.
#ناشناس

@asheghanehaye_fatima
آدم ها بالاخره یک روزی
یک جایی
در یک لحظه تمام می شوند

نه که بمیرند ، نه
جوهر احساس شان تمام می‌شود


#ناشناس


@asheghanehaye_fatima
رفیقِ
تاکید میکنم بهت
هیچوقت،
هیچ جا،
شخصیت و احترامت رو به احساس برای آدم
نا اهل و قدر نشناس نفروش!
اونم تو جامعه ای  که دورویی، ادعا ، فیک بودن زیادِه...
آدما بهت رحم نمیکنن،
پشت خودتو خالی نکن…
هیچ وقت 🌱

تو خیلی با ارزشی 🤍
#ناشناس


@asheghanehaye_fatima
‏امروز یه تراپیست بهم گفت آدمارو اونقدری بدهکار خودت نکن که از پس بدهیشون بر نیان و فرار کنن

تو هرارتباطی آدم نباید اونقدر زیاد باشه اونقدر محبت کنه که طرفو بترسونه از اینکه اون نتونه جبران کنه و بذاره بره
یه وقتام لازمه به آدم مقابلمون اجازه بدیم اونم تلاش کنه و بجنگه.

#ناشناس

@asheghanehaye_fatima
آخرین روزهای پاییز است
و زمستان سرد، پشتِ در است
شب یلدا بلند بوده ولی
شب یلدای من بلندتر است!

شب جشن است و خوردن آجیل
شب مهمانی است و حرف زدن!
شب یلدای من بلندتر است
مثل موهات روی بالش من

روی دوشم پلنگِ پیرِ پتو!
بسته‌ی قرص‌هام در دستم
همه جمعند دُور هم با عشق
من ولی در اتاقِ خود هستم!

پشت گوشی، روانپزشکِ من است
تا بگوید جهان قشنگ‌تر است!
شب یلدا تفاوتش این است:
دل من از همیشه تنگ‌تر است

بی‌هدف توی گوشی‌ام هستم
پُرِ تبریک‌های آدم‌هاست
ظاهرا دوستان نمی‌دانند
همه‌ی سال من، شب یلداست!

آن درختی که خسته از باغ است
جز رفیق تبر نخواهد شد
در سرم، در دلم شب یلداست
مطمئنّم سحر نخواهد شد

مرده خورشیدمان و ممکن نیست
شب یلدای ما به سر برسد
باز پاییزِ سرد خواهد رفت
تا که یک فصل سردتر برسد!

آخرین روزهای پاییز است
من امیدم به آخرین برگ است
شب بلند است و دردهام زیاد!
دردهایی که چاره‌اش مرگ است...


#ناشناس

@asheghanehaye_fatima
«دوستت دارم‌»های اصیل، شبیه به سکوت‌ میان نت‌ها هستند. درست، به موقع همانجایی مینشینند که باید بنشینند.  و زمانی که یک آدم «درست»، شما را «درست» دوست دارد، روزی شما متوجه می‌شوید پتانسیل‌هایتان در حال رشد، هویتتان در حال تنظیم شدن و ورژن درستی از خودتان هم در رابطه در حال شکل گرفتن است. سکوت های درست، موسیقی‌های عمیق، پخته ‌و درستی را شکل می‌دهند. برای همین مهم است که چطور دوستتان دارند و چطور به شما عشق میورزند.


#ناشناس

@asheghanehaye_fatima
رفیق!!!
باور کن تنها بودن تو بعضی از موقعیت های زندگیت ارزش خیلی بیشتری داره ، 
حال بهتری داره،  تا بودن تو رابطه‌های
بی در و پیکری که حتی اون ادم مسئولیت قبول نمیکنه از بودن با تو.

بذار گوشه‌ی قلبت این پیام رو  🌱🤍

#ناشناس


@asheghanehaye_fatima
زیر یک سقف بودن ماجرای خودش را دارد. نمی شود منتظر مناسبت ها بود، گاهی باید میان بی حوصلگی ها در راه برگشت به خانه از یک روز کاری شلوغ، دست گلی بخری، شامی تدارک ببینی، شمعی روشن کنی و زندگی را از آن همه خستگی و ناامیدی در بیاوری ..
زیر یک سقف بودن قصه های خودش را دارد، به خودت می آیی می بینی عاقل تر شده ای، زخمی تر شده ای، بزرگ تر شده ای و حالا به دنبال هر بهانه ای بلند بلند کنارش می خندی و نمی گذاری برای یک روز که مثلا از گرفتن هدیه به پهنای صورتت بخندی و احساس کنی خوشبخت ترین آدم روی زمین حالا تویی!

#ناشناس
@asheghanehaye_fatima
عندما اتیتک هاربة من الاذی، فاذیتنی

آن‌گاه که [بی‌تاب و بی‌پناه] از آزار دیگران سوی تو گریختم، تو نیز مرا آزردی...

#ناشناس

@asheghanehaye_fatima
آدم‌هایی که با خودشون درگیرن نمی‌تونن به تو آرامش بدن. آدم‌هایی که به خودشون دروغ میگن نمی‌تونن به تو صداقت نشون بدن. آدم‌هایی که به خودشون خیانت می‌کنن نمی‌تونن به تو وفاداری نشون بدن. آدم‌هایی که خودشون رو دوست ندارن نمی‌تونن تو رو هم واقعاً دوست داشته باشن.
اونا واقعاً نمی‌تونن چیزی که خودشون نمی‌تونن به خودشون بدن رو به تو بدن!


#ناشناس

@asheghanehaye_fatima
مثل یک گربه که بچه‌هایش را از گردن می‌گیرد، برمی‌دارد و می‌برد گوشه‌ای دیگر که برایشان بهتر است ولویشان می‌کند؛ یاد می‌گیری دلت را همینطوری از بی‌قراری نجات دهی. یاد می‌گیری مادر خودت باشی، پدر خودت باشی، دوست‌های نداشته‌ات باشی، برادری بزرگ‌تر برای خودت...
یاد می‌گیری.
خلاصه، همه‌چیز تو را ضعیف می‌کند و هیچ‌چیز تو را شکست نمی‌دهد. و یاد می‌گیری...

#ناشناس

@asheghanehaye_fatima
مثل یک گربه که بچه‌هایش را از گردن می‌گیرد، برمی‌دارد و می‌برد گوشه‌ای دیگر که برایشان بهتر است ولویشان می‌کند؛ یاد می‌گیری دلت را همینطوری از بی‌قراری نجات دهی. یاد می‌گیری مادر خودت باشی، پدر خودت باشی، دوست‌های نداشته‌ات باشی، برادری بزرگ‌تر برای خودت...
یاد می‌گیری.
خلاصه، همه‌چیز تو را ضعیف می‌کند و هیچ‌چیز تو را شکست نمی‌دهد. و یاد می‌گیری...

#ناشناس

@asheghanehaye_fatima
ميليون‌ها انسان تصميم گرفته‌اند كه ديگر احساساتى نباشند ، پوست كلفت شدند تا ديگر كسى نتواند آزارشان دهد ؛ اما به بهايى گزاف !
كسى نمی‌تواند آزارشان دهد ، اما دیگر كسى نمی‌تواند شادشان هم كند ...

#ناشناس

@asheghanehaye_fatima
تو خانواده بهت یاد میدن
که سازگاری و انعطاف بیش از حد،
احترام و درک آدما یه ارزش خیلی مهمه
بعد بزرگ میشی میای تو اجتماع میبینی که اولین چیزی که باید یاد میگرفت
اینه که حقوق تو چیه این وسط؟ مرزهای تو چیه و چرا مهمه که پای مرزهات بمونی

#ناشناس

@asheghanehaye_fatima
یه جمله میگم میخوام خیلی عمیق روش فکر کن و به کار ببرش:
در شرایط مختلف زندگیت کسی باش که بهش احتیاج‌داری

#ناشناس

@asheghanehaye_fatima
‏«سرنوشت یک رابطه نه
در میزان دعواها بلکه
در تلاش های دو نفره برای
ترمیم آن تعیین می‌شود.» 🌱

#ناشناس
.@asheghanehaye_fatima
خیلی از آدم‌های امروزی به خودشون زحمت نمیدن یه نفر رو کشف کنن
زیبایی‌هاش رو بیرون بکشن،
و دربرابر تلخی‌هاش صبر کنن.
آدم‌های امروز دوسِتی‌های کنسروی می‌خوان!
یه کنسرو که درش رو باز کنن، یه نفر شیرین و مهربون از داخلش بیرون بپره و هی لبخند بزنه و بگه حق با توئه.

#ناشناس

@asheghanehaye_fatima
می‌گه من ۸۵ سالمه، اما یه‌جوری بیدار شدم توی بدن ۳۶ سالگیم.

باشه، فقط برای یک روز.
این‌بار می‌دونستم چی رو باید قدر بدونم.

یعنی اون زن ۸۵ ساله‌ست که توی بدن ۳۶ سالگیش بیدار می‌شه.
قبل از اینکه چشمامو باز کنم، یه صدای کوچولو شنیدم:
«مامان، بیدار شو.»

پلک می‌زنم. اونجاست.
موهاش آشفته، لباس خواب تنش، شلوارش کوتاه‌تر از حد معمول.
پسر کوچولومه. دوباره کوچیک شده.

می‌پره توی تختم، می‌خنده.
دستش رو دور گردنم حلقه می‌کنه.

قبلاً همیشه ساعت رو نگاه می‌کردم، عجله داشتم برای صبح.
ولی امروز نه.
امروز بغلش می‌کنم، محکم، طولانی، عمیق.

می‌رم جلوی آینه.
نه خبری از موهای سفید هست، نه چین و چروک، نه زانوهای دردناک.
فقط منم.

۳۶ ساله، خسته، ولی قوی.

شوهرم توی آشپزخونه‌ست، داره قهوه درست می‌کنه.
منو که می‌بینه، لبخند می‌زنه.

جوان‌تر، نرم‌تر، آشنا مثل همیشه.
بغلش می‌کنم و این بار، زود ولش نمی‌کنم…

قبلاً از کنار هم رد می‌شدیم.
امروز نگهش می‌دارم، آروم توی گوشش می‌گم:
«ممنونم.»

کف آشپزخونه چسبناکه.
زیر پام لگو، روی کانتر جوراب.
قبلاً آه می‌کشیدم.

احساس عقب‌موندگی، ناامیدی.
اما حالا وایمیستم،
و فقط همه‌چی رو توی دلم نگه می‌دارم.

پسر کوچولوم تمام صبح حرف می‌زنه.
داستان از ابرقهرمان‌ها، سوال از هیولاها.

این‌بار گوش می‌دم.
واقعاً گوش می‌دم. نه موبایل، نه حواس‌پرتی.
فقط اون، و صدای قشنگ و کنجکاوش.

توی ماشین، بلند آواز می‌خونه، صندلی رو لگد می‌زنه، خوراکی می‌ریزه.

قبلاً عصبانی می‌شدم.
حالا لبخند می‌زنم، از لحظه لذت می‌برم.
چون یه روزی اون صندلی خالی می‌شه، و من دلم برای این سر و صدا تنگ می‌شه.

شب، گوشی رو برمی‌دارم، صدای مامانم میاد.
اشک توی چشم‌هام جمع می‌شه قبل از اینکه حرفی بزنم.

یادم می‌ره چقدر صدای مامانم آرامشه.

راجع‌به هیچی حرف می‌زنیم، هوا، غذا،
ولی برای من همه‌چیزه.
دوباره بهش می‌گم دوستش دارم.

و باز، نمی‌خوام تماس رو قطع کنم.

وقت خواب، عجله ندارم.
کتاب ابرقهرمان مورد علاقه‌ش رو انتخاب می‌کنه.
همونی که صد بار خوندم.
امشب دوباره با دقت، کلمه به کلمه می‌خونم.

بعد ازش می‌پرسم:
«یکی دیگه؟»
سر تکون می‌ده.
نمی‌خوام امشب تموم بشه.

آروم می‌گه:
«تو بهترین مامانی.»

دست کوچیکش رو می‌گیرم،
گونه نرمش رو می‌بوسم.
زمزمه می‌کنم که چقدر بهش افتخار می‌کنم.

مژه‌هاش می‌لرزن، سینه‌ش بالا و پایین می‌ره.
فقط نگاهش می‌کنم.
همه رو با تمام وجودم حس می‌کنم.

فردا دوباره ۸۵ سالم می‌شه،
و اون بزرگ می‌شه، مشغول، توی دنیای خودش.
اما امشب،
این لحظه گران‌بها مال منه.

و حالا می‌دونم:
این شادی بود،
این عشق بود،
این همه‌چیز بود.

اگه توی لحظه‌ زندگی می‌کنی،
ازش نگذر.

اون دست کوچولو توی دستت،
قصه‌های قبل خواب،
شلوغی، سر و صدا…

همه‌ش بیشتر از اونی که فکر کنی اهمیت داره.

#ناشناس

@asheghanehaye_fatima