عاشقانه های فاطیما
781 subscribers
21K photos
6.4K videos
276 files
2.93K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima



لازم نیست منتظر شب مهتابی باشم
لازم نیست گردن بکشم تا آسمان را ببینم
پشت سرم، دم دست، روی پلک ها
آسمان است.
آسمان مرا دقیق می پیچد و
از پایین به بالا می برد.

حتی بلندترین کوه ها
از عمیق ترین دره ها
به آسمان نزدیک تر نیستند
هیچ جا نسبت به جای دیگر
مقدار بیشتری از آن را ندارد.
ایر همان قدر زیر آوار آسمان مانده
که یک گور....

#وبسواوا_شیمبورسکا
#شاعر_لهستان
ترجمه:
#مارک_اسموژنسکی
#شهرام_شیدایی
#چوکا_چکاد 🌱
@asheghanehaye_fatima



#اندیشیدن



فسق و فجوری بدتر از اندیشیدن وجود ندارد.
مثل گرده‌افشانی علفی هرز، این بی‌بندوباری تكثیر می‌شود
در ردیفی كه برای گل مارگریت كرت‌بندی شده.

هیچ چیز برای آنهایی كه می‌اندیشند مقدس نیست
هرچیزی را همان می‌نامند كه هست
تجزیه‌های عیاشانه
تركیب‌های فاحشه‌وار
شتابی وحشی و هرزه دنبال واقعه‌ای عریان
لمس شهوانی موضوع‌های حساس
فصل تخم‌ریزی نظریه‌ها ـ اینها خوشایند آنهاست.

چه در روز روشن چه در تاریكی شب
به هم می‌آمیزند در شكل زوج، مثلث، دایره.
جنسیت و سن طرف مقابل اینجا مطرح نیست
چشم‌هاشان برق می‌زند، گونه‌هاشان گل می‌اندازد.
دوست دوست را از راه به در می‌كند
دختر بچه‌های حرامزاده پدر را منحرف می‌كنند
برادری خواهر كوچك‌ترش را وادار به فحشا می‌كند.

میوه‌های دیگری از درخت ممنوع 
متفاوت با باسن‌های صورتی مجلات مستهجن
بیشتر از تصاویر واقعا مبتذلِ این مجلات، به مزاجشان خوش می‌آید
كتاب‌هایی كه آن‌ها را سرگرم می‌كند تصویر ندارد
تنها تنوع آن‌ها
جملات خاصی‌ست كه با ناخن یا مداد رنگی
زیرشان خط می‌كشند.
چه وحشتناك آن هم در چه حالاتی
و با چه ساده‌گی افسارگسیخته‌ای
ذهن موفق می‌شود در ذهن دیگر نطفه ببندد
از آن حالات حتا #كاماسوترا خبری ندارد.

به هنگام این قرارهای مخفی عاشقانه، حتا چایی به سختی دم می‌كشد.
آدم‌ها روی صندلی می‌نشینند، لب‌هایشان را تكان می‌دهند
هر كسی خودش پا روی پا می‌اندازد
این‌گونه یك پا كف اتاق را لمس می‌كند
پای دیگر آزادانه در هوا می‌چرخد
گاه‌به‌گاه کسی بلند می‌شود نزدیك پنجره می‌رود
و از روزنه‌ی پرده
خیابان را دید می‌زند. □

(کاماسوترا : کتابی‌ هندی‌ست از آثار مذهبی هندوان که دانایی به نام واتسیایانا آن را در باب مسایل جنسی نوشته است)

#ویسواوا_شیمبورسکا

ترجمه :
#مارک_اسموژنسکی
#چوکا_چکاد
#شهرام_شیدایی

از کتاب #آدم_ها_روی_پل
#نشرمرکز
پ ن : این شعر از چاپ چهارم به بعد از کتاب آدم ها روی پل حذف شد
@asheghanehaye_fatima




"عشق در نگاه اول"

هر دو بر این باورند
که حسی ناگهانی آنها را به هم پیوند داده .
چنین اطمینانی زیباست،
اما تردید زیباتر است.

چون قبلاً همدیگر را نمی‌شناختند،
گمان می‌بردند هرگز چیزی میانِ آنها نبوده.
اما نظرِ خیابان‌ها، پله‌ها و راهروهایی
که آن دو می‌توانسته‌اند از سال‌ها پیش
از کنار هم گذشته باشند، در این باره چیست؟

دوست داشتم از آنها بپرسم
آیا به یاد نمی‌آورند ـ
شاید درون دَری چرخان
زمانی روبه‌روی هم؟
یک «ببخشید» در ازدحام مردم؟
یک صدای «اشتباه گرفته‌اید» در گوشیِ تلفن؟
- ولی پاسخ‌شان را می‌دانم.
نه، چیزی به یاد نمی‌آورند.

بسیار شگفت‌زده می‌شدند
اگر می‌دانستند که دیگر مدت‌هاست
بازیچه‌ای در دستِ اتفاق بوده‌اند.

هنوز کاملاً آماده نشده
که برای آنها تبدیل به سرنوشتی شود،
آنها را به هم نزدیک می‌کرد دور می‌کرد،
جلوِ راهشان را می‌گرفت
و خنده‌ٔ شیطانی‌اش را فرومی‌خورد و
کنار می‌جهید.

علائم و نشانه‌هایی بوده
هرچند ناخوانا.
شاید سه سالِ پیش
یا سه‌شنبهٔ گذشته
برگِ درختی از شانهٔ یکی‌شان
به شانهٔ دیگری پرواز کرده؟
چیزی بوده که یکی آن را گم کرده
دیگری آن را یافته و برداشته.
از کجا معلوم توپی در بوته‌های کودکی نبوده باشد؟

دستگیره‌ها و زنگِ درهایی بوده
که یکی‌شان لمس کرده و در فاصله‌ای کوتاه آن دیگری.
چمدان‌هایی کنار هم در انبار.
شاید یک‌شب هر دو یک‌خواب را دیده باشند،
که بلافاصله بعد از بیدارشدن محو شده.

بالاخره هر آغازی
فقط ادامه‌ای ست
و کتابِ حوادث
همیشه از نیمه‌ٔ آن باز می‌شود..

#ویسواوا_شیمبورسکا
از کتاب: #آدم‌ها_روی_پل
ترجمهٔ #مارک_اسموژنسکی ، #شهرام_شیدایی ، #چوکا_چکاد
@asheghanehaye_fatima


#اندیشیدن



فسق و فجوری بدتر از اندیشیدن وجود ندارد.
مثل گرده‌افشانی علفی هرز، این بی‌بندوباری تكثیر می‌شود
در ردیفی كه برای گل مارگریت كرت‌بندی شده.

هیچ چیز برای آنهایی كه می‌اندیشند مقدس نیست
هرچیزی را همان می‌نامند كه هست
تجزیه‌های عیاشانه
تركیب‌های فاحشه‌وار
شتابی وحشی و هرزه دنبال واقعه‌ای عریان
لمس شهوانی موضوع‌های حساس
فصل تخم‌ریزی نظریه‌ها ـ اینها خوشایند آنهاست.

چه در روز روشن چه در تاریكی شب
به هم می‌آمیزند در شكل زوج، مثلث، دایره.
جنسیت و سن طرف مقابل اینجا مطرح نیست
چشم‌هاشان برق می‌زند، گونه‌هاشان گل می‌اندازد.
دوست دوست را از راه به در می‌كند
دختر بچه‌های حرامزاده پدر را منحرف می‌كنند
برادری خواهر كوچك‌ترش را وادار به فحشا می‌كند.

میوه‌های دیگری از درخت ممنوع 
متفاوت با باسن‌های صورتی مجلات مستهجن
بیشتر از تصاویر واقعا مبتذلِ این مجلات، به مزاجشان خوش می‌آید
كتاب‌هایی كه آن‌ها را سرگرم می‌كند تصویر ندارد
تنها تنوع آن‌ها
جملات خاصی‌ست كه با ناخن یا مداد رنگی
زیرشان خط می‌كشند.
چه وحشتناك آن هم در چه حالاتی
و با چه ساده‌گی افسارگسیخته‌ای
ذهن موفق می‌شود در ذهن دیگر نطفه ببندد
از آن حالات حتا #كاماسوترا خبری ندارد.

به هنگام این قرارهای مخفی عاشقانه، حتا چایی به سختی دم می‌كشد.
آدم‌ها روی صندلی می‌نشینند، لب‌هایشان را تكان می‌دهند
هر كسی خودش پا روی پا می‌اندازد
این‌گونه یك پا كف اتاق را لمس می‌كند
پای دیگر آزادانه در هوا می‌چرخد
گاه‌به‌گاه کسی بلند می‌شود نزدیك پنجره می‌رود
و از روزنه‌ی پرده
خیابان را دید می‌زند. □

(کاماسوترا : کتابی‌ هندی‌ست از آثار مذهبی هندوان که دانایی به نام واتسیایانا آن را در باب مسایل جنسی نوشته است)

#ویسواوا_شیمبورسکا

ترجمه :
#مارک_اسموژنسکی
#چوکا_چکاد
#شهرام_شیدایی



از کتاب #آدم_ها_روی_پل
#نشرمرکز
پ ن : این شعر از چاپ چهارم به بعد از کتاب آدم ها روی پل حذف شد


@asheghanehaye_fatima
عشق در نگاه اول

@shakhsar_sher

هردو بر این باورند
كه حسی ناگهانی آنها را به هم پیوند داده.
چنین اطمینانی زیباست،
اما تردید زیبا تر است.

 

چون قبلا همدیگر را نمی شناختند،
گمان می بردند هرگز چیزی میان آنها نبوده.
اما نظر خیابان ها، پله ها و راهروهایی
كه آن دو می توانسته اند از سال ها پیش
از كنار هم گذشته باشند، در این باره چیست؟

 

دوست داشتم از آنها بپرسم
آیا به یاد نمی آورند_
شاید درون دری چرخان
زمانی روبروی هم؟
یك "ببخشید" در ازدحام مردم؟
یك صدای "اشتباه گرفته اید" در گوشیِ تلفن؟
- ولی پاسخشان را می دانم.
نه، چیزی به یاد نمی آورند.

 

بسیار شگفت زده می شدند
اگر می دانستند، كه دیگر مدت هاست
بازیچه ای در دست اتفاق بوده اند.

 

اتفاقی که هنوز كاملا آماده نشده
تا برای آنها تبدیل به سرنوشتی شود،
آنها را به هم نزدیك می كرد دور می كرد،
جلو راهشان را می گرفت
و خنده ی شیطانیَش را فرو می خورد و
كنار می جهید.

 

علائم و نشانه هایی بوده
هر چند ناخوانا.
شاید سه سال پیش
یا سه شنبه ی گذشته
برگ درختی از شانه ی یكیشان
به شانه ی دیگری پرواز كرده؟
چیزی بوده كه یكی آن را گم كرده
دیگری آن را یافته و برداشته.
از كجا معلوم توپی در بوته های كودكی نبوده باشد؟

 

دستگیره ها و زنگ درهایی بوده
كه یكیشان لمس كرده و در فاصله ای كوتاه آن دیگری.
چمدان هایی كنار هم در انبار.
شاید یك شب هر دو یك خواب را دیده باشند،
كه بلافاصله بعد از بیدار شدن محو شده.

 

بالاخره هر آغازی
فقط ادامه ای ست
و كتابِ حوادث
همیشه از نیمه ی آن باز می شود.



#ویسواوا_شیمبورسکا
آدم های روی پل
برگردان :
#مارک_اسموژنسکی
#شهرام_شیدایی
#چوکا_چکاد