@asheghanehaye_fatima
عشق یعنی
تو که هستی ات را بر نیستی کسی گم کنی
ولگرد تر از تو خودت باشی
که رج به رج اعصاب ات مچ بزند
و در هیجستان راه بروی که صدایت را تنها خودت دکلمه کنی
در دخمه ی قدم هایت را فرا تر از تنهایی ات برداری
هی که صدایت در گلوی پیر کودک خفه میشود
که همیشه از پستان های لاغز ی لمیده است
گوزن های که روی حرمت میچرند
مسیح هم که باشی
نمی توانی چراگاه ات را از تنهایی سبز کنی
و آنچه در آغوش ات هر شب به بهانه ی بوسه
عطر تن اش را می دزدیدی
و آنچه نباید بگویی، را همیشه در فرسوی عمیق اش عادت گفتن دادی
این بگو نگو ها
و این تنهایی عمیق
فاجعه را از فاجه هایت جاری میکند
و
حرف
حرف
حرفِ که هیچکس به بهانه ی بوسه اولین مرگم را معرفی نمیکند و من مرگ هایم را همیشه از رونق های تن تو راه میروم
و مرا هیچ کسی نکشت جز لب های که طمع دوری میداد
از دوری ات چقدر حرف بزنم
که لب های من که لب های تو
نردبان ادبیات عشق اند
و من ، بی تو
نا تکمیل ترین غزل تنهایی ام
#ویس_الدین_آروین
عشق یعنی
تو که هستی ات را بر نیستی کسی گم کنی
ولگرد تر از تو خودت باشی
که رج به رج اعصاب ات مچ بزند
و در هیجستان راه بروی که صدایت را تنها خودت دکلمه کنی
در دخمه ی قدم هایت را فرا تر از تنهایی ات برداری
هی که صدایت در گلوی پیر کودک خفه میشود
که همیشه از پستان های لاغز ی لمیده است
گوزن های که روی حرمت میچرند
مسیح هم که باشی
نمی توانی چراگاه ات را از تنهایی سبز کنی
و آنچه در آغوش ات هر شب به بهانه ی بوسه
عطر تن اش را می دزدیدی
و آنچه نباید بگویی، را همیشه در فرسوی عمیق اش عادت گفتن دادی
این بگو نگو ها
و این تنهایی عمیق
فاجعه را از فاجه هایت جاری میکند
و
حرف
حرف
حرفِ که هیچکس به بهانه ی بوسه اولین مرگم را معرفی نمیکند و من مرگ هایم را همیشه از رونق های تن تو راه میروم
و مرا هیچ کسی نکشت جز لب های که طمع دوری میداد
از دوری ات چقدر حرف بزنم
که لب های من که لب های تو
نردبان ادبیات عشق اند
و من ، بی تو
نا تکمیل ترین غزل تنهایی ام
#ویس_الدین_آروین
@asheghanehaye_fatima
بهار که میشود
فقط زخم های کهنه ام
شکوفه میکنند
#ویس_الدین_آروین
#شاعر_افغانستان 🇦🇫
بهار که میشود
فقط زخم های کهنه ام
شکوفه میکنند
#ویس_الدین_آروین
#شاعر_افغانستان 🇦🇫
@asheghanehaye_fatima
عشق یعنی
تو که هستی ات را بر نیستی کسی گم کنی
ولگرد تر از تو خودت باشی
که رج به رج اعصاب ات مچ بزند
و در هیجستان راه بروی که صدایت را تنها خودت دکلمه کنی
در دخمه ی قدم هایت را فرا تر از تنهایی ات برداری
هی که صدایت در گلوی پیر کودک خفه میشود
که همیشه از پستان های لاغز ی لمیده است
گوزن های که روی حرمت میچرند
مسیح هم که باشی
نمی توانی چراگاه ات را از تنهایی سبز کنی
و آنچه در آغوش ات هر شب به بهانه ی بوسه
عطر تن اش را می دزدیدی
و آنچه نباید بگویی، را همیشه در فرسوی عمیق اش عادت گفتن دادی
این بگو نگو ها
و این تنهایی عمیق
فاجعه را از فاجه هایت جاری میکند
و
حرف
حرف
حرفِ که هیچکس به بهانه ی بوسه اولین مرگم را معرفی نمیکند و من مرگ هایم را همیشه از رونق های تن تو راه میروم
و مرا هیچ کسی نکشت جز لب های که طمع دوری میداد
از دوری ات چقدر حرف بزنم
که لب های من که لب های تو
نردبان ادبیات عشق اند
و من ، بی تو
نا تکمیل ترین غزل تنهایی ام
#ویس_الدین_آروین
عشق یعنی
تو که هستی ات را بر نیستی کسی گم کنی
ولگرد تر از تو خودت باشی
که رج به رج اعصاب ات مچ بزند
و در هیجستان راه بروی که صدایت را تنها خودت دکلمه کنی
در دخمه ی قدم هایت را فرا تر از تنهایی ات برداری
هی که صدایت در گلوی پیر کودک خفه میشود
که همیشه از پستان های لاغز ی لمیده است
گوزن های که روی حرمت میچرند
مسیح هم که باشی
نمی توانی چراگاه ات را از تنهایی سبز کنی
و آنچه در آغوش ات هر شب به بهانه ی بوسه
عطر تن اش را می دزدیدی
و آنچه نباید بگویی، را همیشه در فرسوی عمیق اش عادت گفتن دادی
این بگو نگو ها
و این تنهایی عمیق
فاجعه را از فاجه هایت جاری میکند
و
حرف
حرف
حرفِ که هیچکس به بهانه ی بوسه اولین مرگم را معرفی نمیکند و من مرگ هایم را همیشه از رونق های تن تو راه میروم
و مرا هیچ کسی نکشت جز لب های که طمع دوری میداد
از دوری ات چقدر حرف بزنم
که لب های من که لب های تو
نردبان ادبیات عشق اند
و من ، بی تو
نا تکمیل ترین غزل تنهایی ام
#ویس_الدین_آروین
@asheghanehaye_fatima
عشق یعنی
تو که هستی ات را بر نیستی کسی گم کنی
ولگرد تر از تو خودت باشی
که رج به رج اعصاب ات مچ بزند
و در هیجستان راه بروی که صدایت را تنها خودت دکلمه کنی
در دخمه ی قدم هایت را فرا تر از تنهایی ات برداری
هی که صدایت در گلوی پیر کودک خفه میشود
که همیشه از پستان های لاغز ی لمیده است
گوزن های که روی حرمت میچرند
مسیح هم که باشی
نمی توانی چراگاه ات را از تنهایی سبز کنی
و آنچه در آغوش ات هر شب به بهانه ی بوسه
عطر تن اش را می دزدیدی
و آنچه نباید بگویی، را همیشه در فرسوی عمیق اش عادت گفتن دادی
این بگو نگو ها
و این تنهایی عمیق
فاجعه را از فاجه هایت جاری میکند
و
حرف
حرف
حرفِ که هیچکس به بهانه ی بوسه اولین مرگم را معرفی نمیکند و من مرگ هایم را همیشه از رونق های تن تو راه میروم
و مرا هیچ کسی نکشت جز لب های که طمع دوری میداد
از دوری ات چقدر حرف بزنم
که لب های من که لب های تو
نردبان ادبیات عشق اند
و من ، بی تو
نا تکمیل ترین غزل تنهایی ام
#ویس_الدین_آروین
عشق یعنی
تو که هستی ات را بر نیستی کسی گم کنی
ولگرد تر از تو خودت باشی
که رج به رج اعصاب ات مچ بزند
و در هیجستان راه بروی که صدایت را تنها خودت دکلمه کنی
در دخمه ی قدم هایت را فرا تر از تنهایی ات برداری
هی که صدایت در گلوی پیر کودک خفه میشود
که همیشه از پستان های لاغز ی لمیده است
گوزن های که روی حرمت میچرند
مسیح هم که باشی
نمی توانی چراگاه ات را از تنهایی سبز کنی
و آنچه در آغوش ات هر شب به بهانه ی بوسه
عطر تن اش را می دزدیدی
و آنچه نباید بگویی، را همیشه در فرسوی عمیق اش عادت گفتن دادی
این بگو نگو ها
و این تنهایی عمیق
فاجعه را از فاجه هایت جاری میکند
و
حرف
حرف
حرفِ که هیچکس به بهانه ی بوسه اولین مرگم را معرفی نمیکند و من مرگ هایم را همیشه از رونق های تن تو راه میروم
و مرا هیچ کسی نکشت جز لب های که طمع دوری میداد
از دوری ات چقدر حرف بزنم
که لب های من که لب های تو
نردبان ادبیات عشق اند
و من ، بی تو
نا تکمیل ترین غزل تنهایی ام
#ویس_الدین_آروین