@asheghanehaye_fatima
درختی ست آنجا
که شبانه پنهانی
انگشتانش را در ماه فرو می برد
درختی ست که
آسمان را در انگشتانش می فشارد
و آسمان تنها
بر انگشت های اوست که به خواب می رود
آنجا درختی ست
که قطره های بنفش شب را
از بلندیهای اندام خود فرو می ریزد
گویی دروست که می توان آسمان را اینگونه تهی یافت
درختی آنجاست
که در پنجه های خشکیده اش
ماه فرو می رود
و شب با قطره های بنفش خود فرو می ریزد
آنجا درختی ست
درختی ست آنجا
#فیروز_ناجی
درختی ست آنجا
که شبانه پنهانی
انگشتانش را در ماه فرو می برد
درختی ست که
آسمان را در انگشتانش می فشارد
و آسمان تنها
بر انگشت های اوست که به خواب می رود
آنجا درختی ست
که قطره های بنفش شب را
از بلندیهای اندام خود فرو می ریزد
گویی دروست که می توان آسمان را اینگونه تهی یافت
درختی آنجاست
که در پنجه های خشکیده اش
ماه فرو می رود
و شب با قطره های بنفش خود فرو می ریزد
آنجا درختی ست
درختی ست آنجا
#فیروز_ناجی
@asheghanehaye_fatima
ازین خانهها
نمانده مگر
یکی دو
دیوارِ ریخته
ازآن همه
همدلان
نمانده حتی
یکی دوتایی هم
از دل اما
هیچ یک از صلیبها به دور نیست
اینک دل من
ویرانترین دیار
#جوزپه_اونگارتی
#شاعر_ایتالیا
ترجمه :
#فیروز_ناجی
ازین خانهها
نمانده مگر
یکی دو
دیوارِ ریخته
ازآن همه
همدلان
نمانده حتی
یکی دوتایی هم
از دل اما
هیچ یک از صلیبها به دور نیست
اینک دل من
ویرانترین دیار
#جوزپه_اونگارتی
#شاعر_ایتالیا
ترجمه :
#فیروز_ناجی
@asheghanehaye_fatima
سینه ام
که بخار می شود
حسم انگار
انگار که می دوم
نگریستم
در آن جا
کبودی
در پرهای پرنده ای
که گذشت
آسمان بود
می دانی
به یاد مرگ بودم
#فیروز_ناجی
سینه ام
که بخار می شود
حسم انگار
انگار که می دوم
نگریستم
در آن جا
کبودی
در پرهای پرنده ای
که گذشت
آسمان بود
می دانی
به یاد مرگ بودم
#فیروز_ناجی