@asheghanehaye_fatima
.
مدام
فکر میکنم
مرگ
از کجای صورتم شروع میشود؟
میخواستم
به پنج صورت خودم را تقسیم کنم
و با پنج دهان تو را ببوسم /اما
میخواهم
پاییز شوم
بروم در خیابان
خیابان از من بیرون بیاید
برگها را
بچنید روی شاخهام
بچیند بر اندامی که نیست
بچیند بر دهانی
که زیر پا خرد میشود هربار
خش
خش
خش
اندوهی بی سرانجامم
چند مرده در من زندگی میکنند؟
هوای تو آخرین زجری نیست که میکشم.
تابهحال به عمق لیوان فکر کردهای؟
چقدر تنهایی از آن لبریز میشود؟
فکر کن اگر گوشی تلفنم را بگیرند
آخرین شمارهای که زنگ زده است
چقدر بارانِ ندیده را خیس شده؟
همه چیز به تو بستگی دارد
دری که به روی من بسته است
چشمی که روی من بسته است
دهانی که روی من …
و هر بار رادیو را باز میکنم
سربسته از تنهاییم میگوید
سرم خالی شده است
دستم خالی شده
از درون خالیام
اینقدر
که قلبم از این متروکه میترسد.
میبینی شاخهام بلندتر شدند
دیگر به مردی فکر کن
که در سینهاش
نداشتنت را ماغ میکشد
وقتی عکسهایم را ورق میزنی
لطفاً لباس قرمز تنت نباشد.
#وحید_نجفی
#قاضی
#شعرسپید #شعر_آزاد
.
مدام
فکر میکنم
مرگ
از کجای صورتم شروع میشود؟
میخواستم
به پنج صورت خودم را تقسیم کنم
و با پنج دهان تو را ببوسم /اما
میخواهم
پاییز شوم
بروم در خیابان
خیابان از من بیرون بیاید
برگها را
بچنید روی شاخهام
بچیند بر اندامی که نیست
بچیند بر دهانی
که زیر پا خرد میشود هربار
خش
خش
خش
اندوهی بی سرانجامم
چند مرده در من زندگی میکنند؟
هوای تو آخرین زجری نیست که میکشم.
تابهحال به عمق لیوان فکر کردهای؟
چقدر تنهایی از آن لبریز میشود؟
فکر کن اگر گوشی تلفنم را بگیرند
آخرین شمارهای که زنگ زده است
چقدر بارانِ ندیده را خیس شده؟
همه چیز به تو بستگی دارد
دری که به روی من بسته است
چشمی که روی من بسته است
دهانی که روی من …
و هر بار رادیو را باز میکنم
سربسته از تنهاییم میگوید
سرم خالی شده است
دستم خالی شده
از درون خالیام
اینقدر
که قلبم از این متروکه میترسد.
میبینی شاخهام بلندتر شدند
دیگر به مردی فکر کن
که در سینهاش
نداشتنت را ماغ میکشد
وقتی عکسهایم را ورق میزنی
لطفاً لباس قرمز تنت نباشد.
#وحید_نجفی
#قاضی
#شعرسپید #شعر_آزاد