@asheghanehaye_fatima
"عصر جمعه پائیز"
و آفتاب خسته ی بیمار
از غرب می وزید
پائیز بود
عصر جمعه ی پائیز
□
له له زنان،
عطش زده،
آواره ،
بادِ هار،
یک تکه روزنامه یِ چربِ مچاله را
در انتهایِ کوچه یِ بن بست
با خشم می جوید !
□
تا دور دیدِ من
اندوهبار غباری گس
درهم دویده بود
□
قلبم نمی تپید
و باورم به تهنیتِ مرگ
شعری سروده بود .
□
من مرده بودم
رگ هایم
این تسمه های تیره یِ پولادین
بر گِرد لاشه ام
پیچیده بود.
□
من مُرده بودم
قلبم
در پشتِ میله هایِ زندان سینه ام
از یاد رفته بود
اما هنوز خاطره ای در عمیقِ من
فریاد می کشید.
□
روئیده بود
در بی نهایتِ احساسم
دهلیزی
متروک
مه گرفته
...و خاموش!
فریادِ گام هایِ زنی
چون قطره هایِ آب
از دور ، دور ، دور ذهن
در گوش من چکید .
لب تشنه می دویدم سوی طنینِ گام
اما...
تداومِ فریادِ گام ها
از انتهای دیگرِ دهلیز
در گوش می چکید :
تک تک
چک چک
چه شیونی ... ، چه طنینی !
□
برگِ چنارِ خشکی از شاخه دور شد
چرخید در فضا
در زیرِ پای خسته ی من له شد
آیا
دست بریده ی مردی بود ؛
لب ریزِ التماس ؟
فریاد استخوان هایش برخاست
جرق
آه ...
□
و آفتاب خسته ی بیمار
از غروب می وزید
پائیز بود
عصر جمعه ی پائیز
#عصر_جمعه_پائیز🍁|
#نصرت_رحمانی
از دفتر : #میعاد_در_لجن•
"عصر جمعه پائیز"
و آفتاب خسته ی بیمار
از غرب می وزید
پائیز بود
عصر جمعه ی پائیز
□
له له زنان،
عطش زده،
آواره ،
بادِ هار،
یک تکه روزنامه یِ چربِ مچاله را
در انتهایِ کوچه یِ بن بست
با خشم می جوید !
□
تا دور دیدِ من
اندوهبار غباری گس
درهم دویده بود
□
قلبم نمی تپید
و باورم به تهنیتِ مرگ
شعری سروده بود .
□
من مرده بودم
رگ هایم
این تسمه های تیره یِ پولادین
بر گِرد لاشه ام
پیچیده بود.
□
من مُرده بودم
قلبم
در پشتِ میله هایِ زندان سینه ام
از یاد رفته بود
اما هنوز خاطره ای در عمیقِ من
فریاد می کشید.
□
روئیده بود
در بی نهایتِ احساسم
دهلیزی
متروک
مه گرفته
...و خاموش!
فریادِ گام هایِ زنی
چون قطره هایِ آب
از دور ، دور ، دور ذهن
در گوش من چکید .
لب تشنه می دویدم سوی طنینِ گام
اما...
تداومِ فریادِ گام ها
از انتهای دیگرِ دهلیز
در گوش می چکید :
تک تک
چک چک
چه شیونی ... ، چه طنینی !
□
برگِ چنارِ خشکی از شاخه دور شد
چرخید در فضا
در زیرِ پای خسته ی من له شد
آیا
دست بریده ی مردی بود ؛
لب ریزِ التماس ؟
فریاد استخوان هایش برخاست
جرق
آه ...
□
و آفتاب خسته ی بیمار
از غروب می وزید
پائیز بود
عصر جمعه ی پائیز
#عصر_جمعه_پائیز🍁|
#نصرت_رحمانی
از دفتر : #میعاد_در_لجن•