@asheghanehaye_fatima
پیشانیام را میبوسی
و قسم میخوری
آخرین زنی هستم که دوستش خواهی داشت
میگویی اینبار که برگشتم
برایت کلبهای میسازم
بر لب رودخانهای دور
روزها به شکار آهوان کوهی میروم
و از درز سنگهای سخت
گلهای نایابی را میچینم
که تو دوست داری به موهایت بیاویزی
میگویی بخند
تمام میشود این جنگ!
باور میکنم حرفهایت را
همانطور که هزار بار دیگر باور کرده بودم
دریغ اما
آخرین عشق همانقدر ناممکن است که آخرین گلوله!
#شکریه_عرفانی
پیشانیام را میبوسی
و قسم میخوری
آخرین زنی هستم که دوستش خواهی داشت
میگویی اینبار که برگشتم
برایت کلبهای میسازم
بر لب رودخانهای دور
روزها به شکار آهوان کوهی میروم
و از درز سنگهای سخت
گلهای نایابی را میچینم
که تو دوست داری به موهایت بیاویزی
میگویی بخند
تمام میشود این جنگ!
باور میکنم حرفهایت را
همانطور که هزار بار دیگر باور کرده بودم
دریغ اما
آخرین عشق همانقدر ناممکن است که آخرین گلوله!
#شکریه_عرفانی
@asheghanehaye_fatima
دلم می خواهد
هر صبحکه چشمانت را باز می کنی
با چیزی غافلگیرت کنم
مثلا ً یک مشت پوست پرتقال زیر پتویت بگذارم
صبح
عطرش تو را در باغ پرتقالی بیدار کند
و بین درخت ها دنبال من بدواند
یا با دست خط خودت
اولین نامه ی عاشقانه ات را بنویسم
و آن را لای انگشتانت بلغزانم
بیدار که شدی،
قلبت با خواندنش چنان بتپد
که قلب تازه جوانی با اولین عشقش
دلم می خواهد کاری کنم
که گیج شوی
که گیج بمانی
که مثل پرنده ای کوچک، تکلیف روزگارت
تنها در کف دستان من روشن شود.
#شکریه_عرفانی
دلم می خواهد
هر صبحکه چشمانت را باز می کنی
با چیزی غافلگیرت کنم
مثلا ً یک مشت پوست پرتقال زیر پتویت بگذارم
صبح
عطرش تو را در باغ پرتقالی بیدار کند
و بین درخت ها دنبال من بدواند
یا با دست خط خودت
اولین نامه ی عاشقانه ات را بنویسم
و آن را لای انگشتانت بلغزانم
بیدار که شدی،
قلبت با خواندنش چنان بتپد
که قلب تازه جوانی با اولین عشقش
دلم می خواهد کاری کنم
که گیج شوی
که گیج بمانی
که مثل پرنده ای کوچک، تکلیف روزگارت
تنها در کف دستان من روشن شود.
#شکریه_عرفانی
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
.
پیشانیام را میبوسی
و قسم میخوری
آخرین زنی هستم که دوستش خواهی داشت
میگویی اینبار که برگشتم
برایت کلبهای میسازم
بر لب رودخانهای دور
روزها به شکار آهوان کوهی میروم
و از درز سنگهای سخت
گلهای نایابی را میچینم
که تو دوست داری به موهایت بیاویزی
میگویی بخند
تمام میشود این جنگ!
باور میکنم حرفهایت را
همانطور که هزار بار دیگر باور کرده بودم
دریغ اما
آخرین عشق همانقدر ناممکن است که آخرین گلوله!
#شکریه_عرفانی
#شاعر_افغانستان🇦🇫
@asheghanehaye_fatima
پیشانیام را میبوسی
و قسم میخوری
آخرین زنی هستم که دوستش خواهی داشت
میگویی اینبار که برگشتم
برایت کلبهای میسازم
بر لب رودخانهای دور
روزها به شکار آهوان کوهی میروم
و از درز سنگهای سخت
گلهای نایابی را میچینم
که تو دوست داری به موهایت بیاویزی
میگویی بخند
تمام میشود این جنگ!
باور میکنم حرفهایت را
همانطور که هزار بار دیگر باور کرده بودم
دریغ اما
آخرین عشق همانقدر ناممکن است که آخرین گلوله!
#شکریه_عرفانی
#شاعر_افغانستان🇦🇫
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
چه چیزی می تواند بدتر از این باشد
که انگشتانش
آخرین چیزهایی باشند
که از او باقی می مانند
برای مردی که جز نواختن نغمه های عاشقانه
چیزی نمی داند؟
می ترسم آن روز بیاید
دو سوی میدان را گلوله ها فتح کرده باشند
و من
از میان پوکه های خالی فشنگ
انگشتان نیمه جان تو را بیابم
که هنوز میل نواختن دارند.
#شکریه_عرفانی
#شعر
چه چیزی می تواند بدتر از این باشد
که انگشتانش
آخرین چیزهایی باشند
که از او باقی می مانند
برای مردی که جز نواختن نغمه های عاشقانه
چیزی نمی داند؟
می ترسم آن روز بیاید
دو سوی میدان را گلوله ها فتح کرده باشند
و من
از میان پوکه های خالی فشنگ
انگشتان نیمه جان تو را بیابم
که هنوز میل نواختن دارند.
#شکریه_عرفانی
#شعر