@asheghanehaye_fatima
با من از دست هايت
از پيشانی ات
و از آفتاب تندی كه بر آن می تابد
از پيراهنت بگو
كه باد به سينه ات می چسباند آن را
وقتی در ميان خوشه های گندم ايستاده ای
و فكر زمستان پيش رو
به گرمای آغوش من می كشاندش
بوی گندم ويرانم می كند
بوی وحشی بازوانت ويرانم می كند
با من از خاك مزرعه ات حرف بزن
وبگذار
شعرهايم
تب تند تنت را داشته باشد
تب خاكی را كه سرزمين من است.
#شكريه_عرفانی
#شاعر_افغانستان 🇦🇫
کتاب:
#اندوه_ما_جهان_را_تهديد_نميكند
نشر:
#نیماژ
با من از دست هايت
از پيشانی ات
و از آفتاب تندی كه بر آن می تابد
از پيراهنت بگو
كه باد به سينه ات می چسباند آن را
وقتی در ميان خوشه های گندم ايستاده ای
و فكر زمستان پيش رو
به گرمای آغوش من می كشاندش
بوی گندم ويرانم می كند
بوی وحشی بازوانت ويرانم می كند
با من از خاك مزرعه ات حرف بزن
وبگذار
شعرهايم
تب تند تنت را داشته باشد
تب خاكی را كه سرزمين من است.
#شكريه_عرفانی
#شاعر_افغانستان 🇦🇫
کتاب:
#اندوه_ما_جهان_را_تهديد_نميكند
نشر:
#نیماژ