عاشقانه های فاطیما
783 subscribers
21K photos
6.4K videos
276 files
2.93K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima


آسمان زن می بارد...
دگمه‌های پیرهن‌ام را به تمامی باز می‌کنم
و می‌گذارم بر فلات‌هایم فرو بلغزند
و در آب‌های من تن بشویند
و در بیشه‌های من به رقص درآیند
و در انتهای شب چون پرندگان
بر درختان‌ام به خواب روند...



..

#نزار_قبانی
برگردان: #موسا_اسوار
🍂
على عينيكِ يَضبِطُ العالمُ ساعاتِه...


جهانْ ساعات خود را
با چشمانِ تو تنظیم می‌کند...


#نزار_قبانی

🔘برگردان: #موسا_اسوار

@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
على عينيكِ يَضبِطُ العالمُ ساعاتِه...


جهانْ ساعات خود را
با چشمانِ تو تنظیم می‌کند...


#نزار_قبانی
🔘برگردان: #موسا_اسوار

@asheghanehaye_fatima
روزی که به‌خاطر گذاشتن نامه‌ای بر درگاه خیمه‌ات
و گلی در کنارش
از قبیله طردم کردند،
دوران‌های انحطاط آغاز شدند
دوران‌های انحطاط جهل نسبت به مفاهیم مبادی دستور زبان نیست؛
جهل نسبت به مبادی آداب زنان است
و خط‌زدن اسم زنان از خاطره‌ی وطن

این چه وطنی است که با محبوبه‌هایش مثل گزمه‌ها رفتار می‌کند
و گل را نشانه‌ی طغیان
و شعر را شب‌نامه‌ای سری علیه نظام می‌داند..

این چه وطنی است که ماده درسی عشق را از برنامه‌های درسی خود پاک کرده
و هنر شعر را ملغی ساخته است
و چشم‌های زنان را...

☆☆☆☆☆

م طردوني من القبيله
لأني تركت قصيدةً على باب خيمتك
وتركت لك معها ورده
بدأت عصور الانحطاط 
إن عصور الإنحطاط ليست الجهل بمبادئ النحو و الصرف؛
ولكنها الجهل بمبادئ الأنوثه
وشطب أسماء جميع النساء من ذاكرة الوطن.. 

آه يا حبيبتي!
ما هو هذا الوطن الذي يتعامل مع الحب كشرطي سير؟
فيعتبر الوردة مؤامرةً على النظام
ويعتبر القصيدة منشوراً سرياً ضده..

ما هو هذا الوطن؟
الذي ألغى مادة الحب من مناهجه المدرسية
وألغى فن الشعر
وعيون النساء...


○●شاعر: #نزار_قبانی | ○●برگردان: #موسا_اسوار

@asheghanehaye_fatima
می‌خواهم تو را دوست بدارم
تا اطمینان یابم که بیشه‌های نخل در چشمان تو
هم‌چنان درسلامت‌اند
و لانه‌های گنجشکان میان نارهای سینه‌ات
هم‌چنان در سلامت‌اند
و ماهیان شعر که در خونم شناورند
همچنان در سلامت‌اند.

می‌خواهم تو را دوست بدارم
تا از خشک بودن‌ام رها شوم
و از شوری خود و آهکی بودن انگشت‌هایم
و جوی‌بارهایم را باز بیاب‌ام
و خوشه‌هایم را و پروانه‌های رنگ‌رنگ‌ام را
و از توانم بر آواز خواندن مطمئن شوم
و از توانم بر گریه کردن...


○●شاعر: #نزار_قبانی

○●برگردان: #موسا_اسوار | √●بخشی از یک شعر

@asheghanehaye_fatima
گذرنامه‌ى خود را به دریا پرت می‌کنم
و تو را میهنِ خود می‌نام‌ام...

☆☆☆☆☆

أَرمي جَوازَ سَفَري في البَحر...
و أُسَمِّكِ وَطَني...


○●شاعر: #نزار_قبانی | ○●برگردان: #موسا_اسوار

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima




می‌خواهم تو را دوست بدارم بانوی من
تا سلامت‌ام را بازیابم
و سلامت کلمات‌ام را
و از کمربند آلوده‌گی که بر دل‌م پیچیده است به‌درآی‌ام
که زمین بی‌تو دروغی‌ست بزرگ
و سیبی‌ست گندیده.

می‌خواهم تو را دوست بدارم
تا به کیش یاسمن برآی‌ام
و آینه، بنفشه را بجاآرم
و از تمدن شعر به دفاع برخیزم
و از کبودی دریا و سبز شدن بیشه‌ها.

می‌خواهم تو را دوست بدارم
تا اطمینان یابم که بیشه‌های نخل در چشمان تو هم‌چنان درسلامت‌اند
و لانه‌های گنجشکان میان نارهای سینه‌ات هم‌چنان در سلامت‌اند
و ماهیان شعر که در خون‌ام شناورند هم‌چنان در سلامت‌اند.

■●شاعر: #نزار_قبانی | √●بخشی از یک‌شعر

■●برگردان: #موسا_اسوار
@asheghanehaye_fatima



روزی که به خاطر گذاشتن نامه‌ای بر درگاه خیمه‌ات
و گلی در کنارش
از قبیله طردم کردند،
دوران‌های انحطاط آغاز شدند
دوران‌های انحطاط جهل نسبت به مفاهیم مبادی دستور زبان نیست؛
جهل نسبت به مبادی آداب زنان است
و خط‌زدن اسم زنان از خاطره‌ی وطن

این چه وطنی است که با محبوبه‌هایش مثل گزمه‌ها رفتار می‌کند
و گل را نشانه‌ی طغیان
و شعر را شب‌نامه‌ای سری علیه نظام می‌داند..

این چه وطنی است که ماده‌ی درسی عشق را از برنامه‌های درسی خود پاک کرده
و هنر شعر را ملغی ساخته است
و چشم‌های زنان را...

★★★★★

يوم طردوني من القبيله
لأني تركت قصيدةً على باب خيمتك
وتركت لك معها ورده
بدأت عصور الانحطاط 
إن عصور الإنحطاط ليست الجهل بمبادئ النحو و الصرف؛
ولكنها الجهل بمبادئ الأنوثه
وشطب أسماء جميع النساء من ذاكرة الوطن.. 

آه يا حبيبتي!
ما هو هذا الوطن الذي يتعامل مع الحب كشرطي سير؟
فيعتبر الوردة مؤامرةً على النظام
ويعتبر القصيدة منشوراً سرياً ضده..

ما هو هذا الوطن؟
الذي ألغى مادة الحب من مناهجه المدرسية
وألغى فن الشعر
وعيون النساء.

■●شاعر: #نزار_قبانی | سوریه ● ۱۹۹۸-۱۹۲۳ |

■●برگردان: #موسا_اسوار
پیکر تو نقشه‌ی جغرافیاییِ من است
دیگر مرا با نقشه‌ی جهان کاری نیست
من کهن‌ترین پایتختِ اندوه‌ام
و زخم‌ام نقشی از ایام فرعونان
درد من چون لکه‌ای روغن
از بیروت تا چین گسترده است
درد من کاروانی‌ست
که خلیفگان شام در سده‌‌ی هفتمین
تا چین گسیل کرده‌اند
و در دهان اژدها گم گشته است.

■●شاعر: #نزار_قبانی | سوریه●۱۹۹۸-۱۹۲۳ |

■●برگردان: #موسا_اسوار



@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هيچ می‌دانی که اين باران چه اندوهی برمی‌انگيزد؟
و چه ناله‌ای از ناودان‌ها بلند می‌کند؟
و مرد تنها را چه حسی از گم‌شدگی فرامی‌گيرد؟
بی انتها... مثل خون جاری، مثل گرسنگی
مثل عشق، مثل بچه‌ها، مرده‌ها...
چنين است باران
و چشمان‌ات هم‌راه من است در باران...

شاعر: #بدر_شاکر_السیاب | عراق، ۱۹۶۴-۱۹۲۶ |

برگردان: #موسا_اسوار |
بخشی از شعر «باران»

@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
در برابر دستان تو
چرا من تعادل خود را ازکف می‌دهم؟
چون با تکمه‌ی پیراهن‌ام بازی می‌کنی
در دَم
به ابری از دود تبدیل می‌شوم

شاعر: #نزار_قبانی | سوریه، ۱۹۹۸-۱۹۲۳ |

برگردان: #موسا_اسوار


@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima





می‌خواهم تو را دوست بدارم بانوی من
تا سلامت‌ام را بازیابم
و سلامت کلمات‌ام را
و از کمربند آلوده‌گی که بر دل‌م پیچیده است به‌درآیم
که زمین بی‌تو دروغی‌ست بزرگ
و سیبی‌ست گندیده.

می‌خواهم تو را دوست بدارم
تا به کیش یاسمن برآیم
و آیین بنفشه را به‌جا آرم
و از تمدن شعر به دفاع برخیزم
و از کبودی دریا و سبز شدن بیشه‌ها.

می‌خواهم تو را دوست بدارم
تا اطمینان یابم که بیشه‌های نخل در چشمان تو هم‌چنان درسلامت‌اند
و لانه‌های گنجشکان میان نارهای سینه‌ات هم‌چنان در سلامت‌اند
و ماهیان شعر که در خون‌ام شناورند
هم‌چنان در سلامت‌اند.



#نزار_قبانی | سوریه، ۱۹۹۸-۱۹۲۳ |

برگردان: #موسا_اسوار
@asheghanehaye_fatima



ديوارهای شهر به من گفتند:
يا تو را فراموش كنم و يا بميرم
ما عشق را جز عشق آرام نمی‌بخشد
پس اين دل را سكوت اولاتر است
آسمان
در تبعيدگاه من
در شهرم، می‌بارد
و ز تو نه خبر تازه‌ای دارم
نه نامه‌ای
هديه من برای تو
كه شعله‌ی آتش كوچک منی
دو بوسه است
پس به‌رغم زندان‌های زمين
دست‌ات را به سوی من دراز كن
دو دست‌ات را
چرا كه من غم‌گين‌ام
و آسمان
در دل و در شهر می‌بارد.




#عبدالوهاب_البیاتی | ﻋﺮاق، ۱۹۹۹-۱۹۲۶ |

برگردان: #موسا_اسوار
@asheghanehaye_fatima



هيچ می‌دانی که اين باران
چه اندوهی برمی‌انگيزد؟
و چه ناله‌ای از ناودان‌ها بلند می‌کند؟
و مرد تنها را چه حسی از گم‌شدگی فرامی‌گيرد؟
بی انتها... مثل خونِ جاری، مثل گرسنگی
مثل عشق، مثل بچه‌ها، مرده‌ها...

چنين است باران
و چشمان‌ات هم‌راه من است در باران...



#بدر_شاکر_السیاب | عراق، ۱۹۶۴-۱۹۲۶ |

برگردان: #موسا_اسوار
@asheghanehaye_fatima



چشمان‌ات دو نخل‌ستان است
در سپيده‌مان
يا دو مه‌تابی که ماه از آن برمی‌دمد
وقتی چشمان‌ات برق می‌زند، از تاک برگ می‌رويد
و نورها می‌رقصند... مثل نقش ماه در آب...
وقتی از تکان پارو به لرزه می‌افتد
گويی نبض ستاره‌گان است که در ژرفای آن می‌تپد.

و در مه‌یی از اندوه شفاف فرومی‌روند
هم‌چو دريايی که شب روی آن دست می‌کشد
گرمای زمستان و لرزش پایيز را با خود دارد
و مرگ و تولد و تاريکی و روشنايی؛
پس رعشه‌ی گريه، اعماق جان‌ام را می‌لرزاند
و شوری غريب آسمان را در بر می‌گيرد
مثل بچه‌ای که از ماه به وحشت افتد.
رنگين‌کمان ابرها را می‌نوشد
و قطره‌قطره ذوب می‌شود در باران...
مثل قه‌قهه‌ی پسربچه‌ها لای چوب‌بست تاک‌ها
و همهمه‌ی سکوت گنجشک‌ها بر درختان.
سرود باران
باران...
باران...
باران...



#بدر_شاکر_السیاب | عراق، ۱۹۶۴-۱۹۲۶ |

برگردان: #موسا_اسوار | √●بخشی از شعر «باران»

این چه وطنی است که با محبوبه‌هایش
مثل گزمه‌ها رفتار می‌کند
و گل را نشانه‌ی طغیان
و شعر را شب‌نامه‌ای سری علیه نظام می‌داند...

این چه وطنی است که ماده‌ی درسی عشق را از برنامه‌های درسی خود پاک کرده
و هنر شعر را ملغا ساخته است
و چشم‌های زنان را...

■شاعر: #نزار_قبانی | سوریه، ۱۹۹۸-۱۹۲۳ |

■برگردان: #موسا_اسوار | √●بخشی از یک‌ شعر

📸●عکس: نزار قبانی در کنار همسر و فرزندان‌اش

@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM

در برابر دستان تو
چرا من تعادل خود را از کف می‌دهم؟
چون با تکمه‌ی پیراهن‌ام بازی می‌کنی
در دَم
به ابری از دود تبدیل می‌شوم

#نزار_قبانی
برگردان: #موسا_اسوار



@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
بهارا
بهارا، تو را چه پیش آمده است؟
بی‌باران بازآمدی
بی‌گل‌ها
بی‌بار و بر
فرجام‌ات چون آغازت
در خون تپیده بود...



يا أيها الربيع
يا أيها الربيع ما الذي دهاك
جئت بلا مطر
جئت بلا زهر
جئت بلا ثمر
و كان منتهاك مثل مبتداك
يلفه النجيع..

#بدر_شاکر_السیاب | عراق
برگردان: #موسا_اسوار
L
چشمانت دو نخلستان است در سپيده‌مان
يا دو مهتابی که ماه از آن برمی‌دمد
وقتی چشمانت برق می‌زند، از تاک برگ می‌رويد
و نورها می‌رقصند... مثلِ نقشِ ماه در آب...

#بدر_شاکر_السیاب [ عراق، ۱۹۶۴-۱۹۲۶ ]

■برگردان: #موسا_اسوار | √●بخشی از شعر «باران»

@asheghanehaye_fatima