عاشقانه های فاطیما
818 subscribers
21.2K photos
6.5K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima


.
.
اینکه گاه می خواهم کز تودست بردارم
حرف سرد مهری نیست مشکلی دگر دارم

باتوعشق می ورزم ای پریچه وخود نیز
ازحضور یک دره در میان خبر دارم

عشق من!اگر تقویم بیست سال پس می رفت
می شد این مزاحم را از میانه بردارم

مشکلم بهار توست در خزان من ، آری
آن چه پیش رو داری،من به پشت سر دارم

ورنه خوب می دانی بی توقف و جاری
دم به دم به سوی تو مهر بیشتر دارم

ورنه دوست می دارم سوی تو پریدن را
با تو پر کشیدن را تا که بال و پر دارم .





#حسين_منزوى
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
گرچه با ساعت من
ثانیه‌ای بیش نبود...

ساعتى را كه
كنارت گذراندم خوش بود

#حسين_منزوى


@asheghanehaye_fatima
تو آن بهشٺ برینی
كه جان خاكى من
براى داشتنٺ عین آرزو شده اسٺ ...

#حسين_منزوى

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



لیلا چه چشم­های غمگینی،
لیلا چه گیسوان عزاداری داشت.
لیلا کبوتران نگاهش را
از گودی بلاکش چشمانش
در جستجوی خویشتن پر می­داد.
لیلا هنوز فاجعه را
باور نکرده بود
با آن که در هزار نقطه­ ی شهر
روزی هزار بار
در آن آمبولانس بی­ شماره
لیلا جنازه­ ی خود را
می­دید
اما هنوز فاجعه را
باور نکرده بود
آخر چگونه می­توانست
مرده باشد، لیلا؟

#حسين_منزوى
@asheghanehaye_fatima



تو
مثل ماهِ بركه اى
و من غریق مست شب
دوباره تو ، دوباره من
شناورى
شناورم ...



#حسين_منزوى


...🚶...
@asheghanehaye_fatima



تو
آن بهشتِ برینی
كه جانِ خاكى من،

براى داشتنت عین آرزو شده است ...


#حسين_منزوى
@asheghanehaye_fatima



باز از نهانه­ های طلب می­ لرزم
یک بوسه از میان دهانت
میل مرا به سوی تو آواز کرده است،
اما وقتی هر بوسه­ تو تشنه­ ترم می ­کند
شاید علاج تشنگی من،
تنها نوشیدن تمامی آن چشمه است
که از دهان کوچک تو
سر باز کرده است...


#حسين_منزوى
@asheghanehaye_fatima




تلاقی بشکوه مه و معمایی

تراکم همه­ ی رازهای دنیایی

به هیچ سلسله­ ی خاکیان نمی­مانی

تو از کدامین، دنیای تازه می­آیی؟

عصیر دفتر «حافظ»؟ شراب شیرازی؟

چه هستی آخر؟ کاین گـونه گـرم و گیرایی؟

تو از قبیله­ ی سوزان آتشی شاید

چنین که سرکش و پاک و بلندبالایی

مرا به گردش صد قصّه می­برد چشمت

تو کیستی؟ ز پری­های داستان­هایی؟

شعاع نوری، بر تپه ­های روشن موج

تو دختر فلقیّ و عروس دریایی

نسیم سبزی، از جلگه­ های تخدیری

گل سپیدی، برآب­های رویایی

فروغ­باری، خون نظیف خورشیدی

شکوهمندی، روح بزرگ صحرایی

تو مثل خنده­ ی گل، مثل خواب پروانه

تو مثل آن­چه که ناگفتنی است، زیبایی

چگونه سیر شود چشمم از تماشایت؟

که جاودانه ­ترین لحظه­ ی تماشایی.



#حسين_منزوى
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima



زیبایی از جمال تو بُعد محقـّری است

ناز از کرشمه ی تو ، نمود مصغـّری است

منظور آفرینش و مقصود خلقتی

غیراز تو هر چه هست ،وجود مکرّری است

خاک اخگری حقیر ز خورشید ؟ آه نه !

خورشیداعظم از تن خاکیت،اخگری است

شعرم کجا و عرضه ء بر تافتن کجا ؟

با قامتت که شعر بلند مصوّری است ؟

من هیچ« حافظ »ار بنشیند به وصف تو

باید سیه کند همه، هر جا که دفتری است



#حسين_منزوى
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima



دلم شکسته شد
این بار هم نجات نداد

شراب عشق تو
این کوزی سفالی را

هزار بار به تاراج رفت
و من هر بار

ز عاج ساختم
آن خانه ی خیالی را..

#حسين_منزوى
--------

من و تو
آن دو خطیم آری ، موازیان به ناچاری
که هر دو
باورمان ز آغاز به یکدگر نرسیدن بود ..!!

@asheghanehaye_fatima

#حسين_منزوى
مرا
به گردش صد قصه
مى برد چشمت ...

#حسين_منزوى


@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
‎‌

چه نوازد و چه سازد،
به جز از نوای گریه
نی خسته یی که جز بغض تو
در گلو ندارد
ز تمام بودنی ها،
تو همین از آن من باش
که به غیر با تو بودن، دلم آرزو ندارد.

#حسين_منزوى
@asheghanehaye_fatima




ســرما، اگــر غلاف کنــد تازیانــه را
غرق شکوفه مى کنی ای عشق! خانه را

با سرخ گل بگوی که تیغی به من دهد
تیغی چنان که بگسلد این تازیــانه را

هر ميـوه باغ و باغ، بهاری شود، اگر
تٵیید تـو به بـار رسانـد ،جوانـه را

کوچک ترین نسیمت اگر یاریم کند
طی می کنــم خـزان بزرگ زمـانه را

#حسين_منزوى

شیوه‌ای دارد عجب در دلبری
عشوه پیدا!
بوسه پنهان می‌دهد...


#عطار
⚜️⚜️⚜️⚜️

سلام آينه ى آفتـاب زاده ى مـن!
صبيحِ جبـهه فـروزِ جـبين گشـاده ى مـن

اتـاق را همه خورشيد مى كنى هر صبـح
سلام آينه ى روى رف نهـاده ى مـن!

#حسين_منزوى
#عزیز_روزهام
⚜️⚜️⚜️⚜️
@asheghanehaye_fatima
با تو بیمش نیست از دریای توفان‌زا دلم
بلکه با تو می‌زند شلاق بر دریا، دلم

می‌ستیزد هم‌چنان با پشت‌گرمی‌های تو
با شب تاریک و بیم موج و توفان‌ها، دلم

گرچه اینان با هم‌اند اما به بویت می‌برد
جنگ را زامواج زنجیری، تک و تنها دلم

با امید ساحلی کان‌جا چراغت روشن است
تخته بیرون می‌برد زین ورطه بی‌پروا، دلم

بی‌محابا تن به غوغای حوادث می‌دهد
زهره‌ی مرغان توفان است آری، با دلم

تا رساند عشق‌بازی را به اوج آسمان
ساخته فواره‌ها از خون، نهنگ‌آسا دلم

با تلاطم‌های عشقت زیر و بالا می‌شود
بی‌که درماند دمی زین زیر و زان بالا، دلم

عقل دور اندیش، ساحل را نشانم می‌دهد
عشق را می‌جوید از خیزاب‌ها، اما، دلم

نفس رفتن نیز گاهی بی‌رسیدن مقصدی است
طوف‌ها کرده است در اطراف این معنا دلم

یاری‌ات را گر دریغ از من نداری، بی‌گمان
می‌کشاند سوی ساحل کشتی خود را، دلم

دورم از ساحل اگر من، تو به دریا دل بزن
تا کنی نزدیک‌تر راه دلت را تا دلم

#حسين_منزوى


@asheghanehaye_fatima
وقتی که تو روز آفتابی را
در کوچه‌ى پرسه‌های پاییزی
با حسّ زنانه دوست می‌داری،
احساس غرور می‌کند خورشید!

وقتی که سحر، هنوز خواب‌آلود
از بستر شب کناره می‌گیری
شب با خورشید کینه می‌ورزد
کاو را ز تو دور می‌کند خورشید

هر صبح که بار می‌دهی از لطف
در خانه‌ى خویش عاشقانت را
پیش از همه با سلام رنگينش،
اعلام حضور می‌کند خورشید

در غلتاغلت خواب قیلوله
وقتی که شعاع آرزومندش
از پنجره بر تن تو می‌تابد
احساس سرور می‌کند خورشید...

وقتی به غروب چشم می‌دوزی
پیش از رفتن برای فردا صبح
از چشم تو کاسه‌ى بزرگش را
سرشار ز نور می‌کند خورشید

گفتند: زمین خاکی از جذْبه
در حیطه‌ى آفتاب می‌چرخد
اما تو که راه می‌روی گویند:
بر خاک عبور می‌کند خورشید

آنک آفاق! غرق لبخندی،
آمیخته از رضایت و لذّت
انگار که از تو خاطراتی را
در خویش مرور می‌کند خورشید


#حسين_منزوى
#عزیز_روزهام

@asheghanehaye_fatima
ای بر آورده‌ی وصل شب مهتاب و پگاه!
ناز پرورده‌ی خورشید و نظر کرده‌ی ماه !
                  
چون خدا ساختنت خواست به دلخواه، نخست
گِلت آمیخت به هفتاد گل مهر گیاه

مشتی الماس ز شب چید و به چشمت پاشید
تا درخشان شود این گونه به چشم تو نگاه


#حسين_منزوى
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima
وقتی که تو روز آفتابی را
در کوچه‌ى پرسه‌های پاییزی
با حسّ زنانه دوست می‌داری،
احساس غرور می‌کند خورشید!

وقتی که سحر، هنوز خواب‌آلود
از بستر شب کناره می‌گیری
شب با خورشید کینه می‌ورزد
کاو را ز تو دور می‌کند خورشید

هر صبح که بار می‌دهی از لطف
در خانه‌ى خویش عاشقانت را
پیش از همه با سلام رنگينش،
اعلام حضور می‌کند خورشید

در غلتاغلت خواب قیلوله
وقتی که شعاع آرزومندش
از پنجره بر تن تو می‌تابد
احساس سرور می‌کند خورشید...

وقتی به غروب چشم می‌دوزی
پیش از رفتن برای فردا صبح
از چشم تو کاسه‌ى بزرگش را
سرشار ز نور می‌کند خورشید

گفتند: زمین خاکی از جذْبه
در حیطه‌ى آفتاب می‌چرخد
اما تو که راه می‌روی گویند:
بر خاک عبور می‌کند خورشید

آنک آفاق! غرق لبخندی،
آمیخته از رضایت و لذّت
انگار که از تو خاطراتی را
در خویش مرور می‌کند خورشید


#حسين_منزوى
#عزیز_روزهام

@asheghanehaye_fatima
وقتی که تو روز آفتابی را
در کوچه‌ى پرسه‌های پاییزی
با حسّ زنانه دوست می‌داری،
احساس غرور می‌کند خورشید!

وقتی که سحر، هنوز خواب‌آلود
از بستر شب کناره می‌گیری
شب با خورشید کینه می‌ورزد
کاو را ز تو دور می‌کند خورشید

هر صبح که بار می‌دهی از لطف
در خانه‌ى خویش عاشقانت را
پیش از همه با سلام رنگينش،
اعلام حضور می‌کند خورشید

در غلتاغلت خواب قیلوله
وقتی که شعاع آرزومندش
از پنجره بر تن تو می‌تابد
احساس سرور می‌کند خورشید...

وقتی به غروب چشم می‌دوزی
پیش از رفتن برای فردا صبح
از چشم تو کاسه‌ى بزرگش را
سرشار ز نور می‌کند خورشید

گفتند: زمین خاکی از جذْبه
در حیطه‌ى آفتاب می‌چرخد
اما تو که راه می‌روی گویند:
بر خاک عبور می‌کند خورشید

آنک آفاق! غرق لبخندی،
آمیخته از رضایت و لذّت
انگار که از تو خاطراتی را
در خویش مرور می‌کند خورشید


#حسين_منزوى
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima