عاشقانه های فاطیما
784 subscribers
21K photos
6.4K videos
276 files
2.93K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
لن تجعلوا من شعبنا
شعبَ هنودٍ حُمر..
فنحنُ باقونَ هنا..

في هذه الأرضِ التي تلبسُ في معصمها
إسوارةً من زهر
فهذهِ بلادُنا..
فيها وُجدنا منذُ فجرِ العُمر

فيها لعبنا، وعشقنا، وكتبنا الشعر
مشرِّشونَ نحنُ في خُلجانها
مثلَ حشيشِ البحر..
مشرِّشونَ نحنُ في تاريخها
في خُبزها المرقوقِ، في زيتونِها
في قمحِها المُصفرّْ
مشرِّشونَ نحنُ في وجدانِها
باقونَ في آذارها
باقونَ في نيسانِها
باقونَ كالحفرِ على صُلبانِها
باقونَ في نبيّها الكريمِ، في قُرآنها..
وفي الوصايا العشر..
—-------------------------
از ملت ما
ملتی سرخپوست نخواهید ساخت!
ما اینجا ماندگاریم...

در این خاک که دستبندی از گل با اوست...
اینجا سرزمین ماست،
از سپیده دم عمر اینجا بوده‌ایم،

اینجا بازی کرده‌ایم...
عاشق شده‌ایم...
و شعر نوشته‌ایم...
ما ریشه داریم در آبراهش
چون گیاهان دریا،
ریشه داریم در تاریخش،
در نان نازکش،
در زیتونش،
در گندم زردگونش...
ریشه داریم در وجدانش،
ماندگاریم در آذار و نیسانش،
ماندگاریم چون نقش بر صلیب‌هایش،
ماندگاریم با پیامبر والایش،
در قرآنش
و ده فرمانش...

#نزار_قباني
ترجمه: #عبدالرضا_رضایی‌نیا
#القدس_تستغيث
#انقذوا_القدس

@asheghanehaye_fatima
مرا به دنیا بیاور...تا بدانم


مرا به دنیا بیاور...مرا به دنیا بیاور!
تا بدانم در کدام زمین می میرم؟
و در کدام زمین
به رستاخیز زنده خواهم شد؟

سلام بر تو که آتش صبحدمان را بر می افروزی!
سلام بر تو
سلام بر تو...

آیا وقت آن نرسیده تا هدیه ای چند نثارت کنم؟
آیا وقت آن نرسیده تا به سوی تو برگردم؟
آیا گیسوانت دراز تر از عمر ما نیست؟
و دازتر از درخت ابر؟
که آسمان را به سوی تو می کشد،
تا زنده شود_

مرا به دنیا بیاور!
تا شیر سرزمین ها را از تو بنوشم
و بر بازوانت کودک بمانم
و کودک بمانم
_تا همیشه ی همیشه ها_

بسیار دیدمت، ای مادر من!
بسیار دیدمت

مرا بدنیا بیاور،
تا بر کف دستانت بمانم.

آیا همچنان وقتی به من مهر می ورزی،
می خوانی و بی بهانه گریه سر می دهی؟

مادرم!
دستانم را بر کمرگاه زنی از سراب گم کرده ام،
رمل رادر آغوش گرفتم،
سایه را در آغوش گرفتم،
اینک آیا می توانم بر گردم
به سوی تو / به سوی خود؟

مادرت مادری دارد،
انجیر باغ ابری دارد،
پس مرا تنها و سرگردان رها مکن!
دو دستت را می خواهم تا قلبم را ببرم.

مشتاقم به نان صدای تو
مادر!
مشتاقم به همه چیز
مشتاقم به خویش...
مشتاقم به تو.

#محمود_درویش
ترجمه #عبدالرضا_رضایی‌نیا
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima
لن تجعلوا من شعبنا
شعبَ هنودٍ حُمر..
فنحنُ باقونَ هنا..

في هذه الأرضِ التي تلبسُ في معصمها
إسوارةً من زهر
فهذهِ بلادُنا..
فيها وُجدنا منذُ فجرِ العُمر

فيها لعبنا، وعشقنا، وكتبنا الشعر
مشرِّشونَ نحنُ في خُلجانها
مثلَ حشيشِ البحر..
مشرِّشونَ نحنُ في تاريخها
في خُبزها المرقوقِ، في زيتونِها
في قمحِها المُصفرّْ
مشرِّشونَ نحنُ في وجدانِها
باقونَ في آذارها
باقونَ في نيسانِها
باقونَ كالحفرِ على صُلبانِها
باقونَ في نبيّها الكريمِ، في قُرآنها..
وفي الوصايا العشر..
—-------------------------
از ملت ما
ملتی سرخپوست نخواهید ساخت!
ما اینجا ماندگاریم...

در این خاک که دستبندی از گل با اوست...
اینجا سرزمین ماست،
از سپیده دم عمر اینجا بوده‌ایم،

اینجا بازی کرده‌ایم...
عاشق شده‌ایم...
و شعر نوشته‌ایم...
ما ریشه داریم در آبراهش
چون گیاهان دریا،
ریشه داریم در تاریخش،
در نان نازکش،
در زیتونش،
در گندم زردگونش...
ریشه داریم در وجدانش،
ماندگاریم در آذار و نیسانش،
ماندگاریم چون نقش بر صلیب‌هایش،
ماندگاریم با پیامبر والایش،
در قرآنش
و ده فرمانش...

#نزار_قباني
ترجمه: #عبدالرضا_رضایی‌نیا


@asheghanehaye_fatima