می خواهمت
ای غمزه یِ ریحان
در سریرِ شبِ محبوب ،
اینگونه می خواهمت؛
که در رخساره یِ صبح
کرشمه یِ سپیده دمان با ناز
عشوه یِ خورشید می کشد
تا انتظارِ طلوع به طنازی،
افسونِ مهرسایِ تو
جادویِ شبِ کینه توز را
ویران می کند از کِلکِ خاطره ها
به سِحرِ چشمِ سیاهت،
حالا تو هستی
و من از شانه هایت غبارِ خستگی
با نوازش صد نگاه می روبم...
#عارف_اخوان
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
ای غمزه یِ ریحان
در سریرِ شبِ محبوب ،
اینگونه می خواهمت؛
که در رخساره یِ صبح
کرشمه یِ سپیده دمان با ناز
عشوه یِ خورشید می کشد
تا انتظارِ طلوع به طنازی،
افسونِ مهرسایِ تو
جادویِ شبِ کینه توز را
ویران می کند از کِلکِ خاطره ها
به سِحرِ چشمِ سیاهت،
حالا تو هستی
و من از شانه هایت غبارِ خستگی
با نوازش صد نگاه می روبم...
#عارف_اخوان
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
سرزمینِ من
مرزهایِ قوسدارِ اندام توست ..
به جغرافیایی
که با ظریفترین خطوطِ منحنی
کرانه ها یِ تنت را
نانوشته بر پیکرم ترسیم کرده ام ..
که آفرینشِ تندیسِ قامتت
طبیعتی ست وحشی و بکر
و من روزی
در وطنِ سرکِشِ خویش
کشته میشوم
و در عمقِ اقلیمِ پیکره ات
به خاک سپرده خواهم شد
#عارف_اخوان
@asheghanehaye_fatima
مرزهایِ قوسدارِ اندام توست ..
به جغرافیایی
که با ظریفترین خطوطِ منحنی
کرانه ها یِ تنت را
نانوشته بر پیکرم ترسیم کرده ام ..
که آفرینشِ تندیسِ قامتت
طبیعتی ست وحشی و بکر
و من روزی
در وطنِ سرکِشِ خویش
کشته میشوم
و در عمقِ اقلیمِ پیکره ات
به خاک سپرده خواهم شد
#عارف_اخوان
@asheghanehaye_fatima