دلم یک دوست میخواهد،
دلم یک شور میخواهد،
تنی داغ از هوای عشق
دلم یک #تـو
دلم آغوش میخواهد
#شیما_سبحانی
@asheghanehaye_fatima
دلم یک شور میخواهد،
تنی داغ از هوای عشق
دلم یک #تـو
دلم آغوش میخواهد
#شیما_سبحانی
@asheghanehaye_fatima
تو به دوست داشتن من هم فکر میکنی؟
مثلا یک روز وقتی کسی دور و برت نیست و داری برای خودت قهوه دم میکنی و موسیقی مورد علاقهات را می شنوی...
یا یک شب وقتی سرت را روی بالشت گذاشتی و خودت بودی و فکرهایت...
یا با دیدن زن و مردی کنار پیاده رو...
من زیاد به دوست داشتن تو فکر می کنم.
حتا گاهی خیلی بیشتر از یک وضعیت معمولی...
#شیما_سبحانی
كتاب: خيالبافیها
@asheghanehaye_fatima
مثلا یک روز وقتی کسی دور و برت نیست و داری برای خودت قهوه دم میکنی و موسیقی مورد علاقهات را می شنوی...
یا یک شب وقتی سرت را روی بالشت گذاشتی و خودت بودی و فکرهایت...
یا با دیدن زن و مردی کنار پیاده رو...
من زیاد به دوست داشتن تو فکر می کنم.
حتا گاهی خیلی بیشتر از یک وضعیت معمولی...
#شیما_سبحانی
كتاب: خيالبافیها
@asheghanehaye_fatima
احساس من به تو
نه شبیه بوسهای ممنوعه است
نه پرندهای آزاد
و نه بوتهای محتاج به خاک
احساس من به تو
شبیه آرزویی برآورده است
شبیه پیچکی بیتاب که تا خدا میرود
#شیما_سبحانی
@asheghanehaye_fatima
نه شبیه بوسهای ممنوعه است
نه پرندهای آزاد
و نه بوتهای محتاج به خاک
احساس من به تو
شبیه آرزویی برآورده است
شبیه پیچکی بیتاب که تا خدا میرود
#شیما_سبحانی
@asheghanehaye_fatima
با خودم عهد بستهام
بار دیگری که به زمین سفر کنم
کولهپشتیام پر از شکوفه و شراب باشد
برای اولین سلام خورشید را به خانهام بیاورم
باغ را به قلبام
به دالان ترانه سفر کنم
به آنجا که سهمی از خوشبختی و آزادی فراهم است
در آنجا واژههای عشق و امید را بردارم و برای زمین سوغات بیاورم
در باغچهی خانهام نرگس بکارم
و کسی را دوست بدارم
کسی را که باغ را میشناسد
و به قناریها دانه میدهد
کسی که کولهپشتیاش پر از شکوفه و شراب باشد
#شیما_سبحانی
@asheghanehaye_fatima
بار دیگری که به زمین سفر کنم
کولهپشتیام پر از شکوفه و شراب باشد
برای اولین سلام خورشید را به خانهام بیاورم
باغ را به قلبام
به دالان ترانه سفر کنم
به آنجا که سهمی از خوشبختی و آزادی فراهم است
در آنجا واژههای عشق و امید را بردارم و برای زمین سوغات بیاورم
در باغچهی خانهام نرگس بکارم
و کسی را دوست بدارم
کسی را که باغ را میشناسد
و به قناریها دانه میدهد
کسی که کولهپشتیاش پر از شکوفه و شراب باشد
#شیما_سبحانی
@asheghanehaye_fatima
اگر من میدانستم زندگی دایرهایست که باید در آن چرخید و رقصید و کامی از لذتهایش گرفت، هرگز نه میجنگیدم و نه کسی را از خود میرنجاندم و نه به هر اتفاق خوب با تردید نگاه میکردم.
و شعور را مثل ضرورت نان جزء جدانشدنیِ رفتارم میدانستم و کمی به خودم و آدمهای زندگیم فضا میدادم تا آزادانه دقیقههای بودنشان را آنطور که دلشان میخواهد زندگی کنند، نه آنطور که من میخواهم.
و بطور قطع به آنهایی که درگیر حسد و بخل و کینه بودند، اجازهی حضور در زندگیم نمیدادم.
اگر من میدانستم زندگی آفرینشِ فضایی سرخوشانه از بودن است، به تمام بایدها پشت میکردم و رها میشدم.
رها و رها و رها...
#شیما_سبحانی
@asheghanehaye_fatima
و شعور را مثل ضرورت نان جزء جدانشدنیِ رفتارم میدانستم و کمی به خودم و آدمهای زندگیم فضا میدادم تا آزادانه دقیقههای بودنشان را آنطور که دلشان میخواهد زندگی کنند، نه آنطور که من میخواهم.
و بطور قطع به آنهایی که درگیر حسد و بخل و کینه بودند، اجازهی حضور در زندگیم نمیدادم.
اگر من میدانستم زندگی آفرینشِ فضایی سرخوشانه از بودن است، به تمام بایدها پشت میکردم و رها میشدم.
رها و رها و رها...
#شیما_سبحانی
@asheghanehaye_fatima
هر لبخندی را که نمیشود قاب کرد. هر برق نگاهی که به دل نمینشیند.
هر آغوشی که امن نیست.
دوستداشتن باید اصیل باشد.
آدماش باید ریشهدار باشد.
تا در او بمانی و پای رفتن نداشته باشی.
اینکه زندگی را در چشمانش ببینی.
اینکه حافظهی عاطفیات را پاک کند و از نو خاطره بسازد.
اینکه قدرت آدمیتاش تو را در کنارش نگه دارد.
اینکه تردیدت را کنار بگذاری.
اینکه دیگر به عقب برنگردی.
هرگز به عقب برنگردی.
این است جادوی عشق.
#شیما_سبحانی
@asheghanehaye_fatima
هر آغوشی که امن نیست.
دوستداشتن باید اصیل باشد.
آدماش باید ریشهدار باشد.
تا در او بمانی و پای رفتن نداشته باشی.
اینکه زندگی را در چشمانش ببینی.
اینکه حافظهی عاطفیات را پاک کند و از نو خاطره بسازد.
اینکه قدرت آدمیتاش تو را در کنارش نگه دارد.
اینکه تردیدت را کنار بگذاری.
اینکه دیگر به عقب برنگردی.
هرگز به عقب برنگردی.
این است جادوی عشق.
#شیما_سبحانی
@asheghanehaye_fatima
بعضی احساسات میتوانند شبیه اسمهای جعلیای باشند که آدمهای خلافکار روی خودشان میگذارند.
میتوانند هر لحظه عوض شوند. گاهی به شکل غرور، گاهی نیاز، گاهی بیزاری و گاهی هم عشق.
بدترین چیز آن وقت است که نمیفهمی کدامشان واقعیست و کدامشان جعلی.
و اگر همهی اینها در وجود یک آدم جمع شوند و بخواهد تو را به مهرهی بازیاش تبدیل کند و گاهی تو را جای وزیر بنشاند و گاهی کنارت بزند و تعادل بازی را به هم بزند، آن وقت است که تو به دردسر میافتی و نمیدانی به این گیجی و گیرافتادن بگویی عشق یا ولع نگهداشتنِ کسی که تو را در این بازی گرفتار کرده!
آن وقت است که عشق حکم اسم جعلیای را پیدا میکند که یک آدم خلافکار روی خودش میگذارد.
#شیما_سبحانی
@asheghanehaye_fatima
میتوانند هر لحظه عوض شوند. گاهی به شکل غرور، گاهی نیاز، گاهی بیزاری و گاهی هم عشق.
بدترین چیز آن وقت است که نمیفهمی کدامشان واقعیست و کدامشان جعلی.
و اگر همهی اینها در وجود یک آدم جمع شوند و بخواهد تو را به مهرهی بازیاش تبدیل کند و گاهی تو را جای وزیر بنشاند و گاهی کنارت بزند و تعادل بازی را به هم بزند، آن وقت است که تو به دردسر میافتی و نمیدانی به این گیجی و گیرافتادن بگویی عشق یا ولع نگهداشتنِ کسی که تو را در این بازی گرفتار کرده!
آن وقت است که عشق حکم اسم جعلیای را پیدا میکند که یک آدم خلافکار روی خودش میگذارد.
#شیما_سبحانی
@asheghanehaye_fatima
.
به من نگویید عشق پوچ است
دیروز مردی را دیدم
پر از ولع زیستن
زیر پنجرهی اتاقم داشت شبدرها را میچید
دیروز مردی را دیدم
پر از حوصله
که بوی رودخانه میداد
میگفت،
دستهایت را به من بده
صدایش میلرزید
من غمگین بودم
او میخندید
میگفت،
عاشق که میشوی پرندهای غمگین رها میشود
و آزادی از چنگال مرگ بیرون میزند
دیروز مردی را دیدم
پر از بوی شکفتن
و من با او
و من با عشق ترمیم شدم
#شیما_سبحانی
@asheghanehaye_fatima
به من نگویید عشق پوچ است
دیروز مردی را دیدم
پر از ولع زیستن
زیر پنجرهی اتاقم داشت شبدرها را میچید
دیروز مردی را دیدم
پر از حوصله
که بوی رودخانه میداد
میگفت،
دستهایت را به من بده
صدایش میلرزید
من غمگین بودم
او میخندید
میگفت،
عاشق که میشوی پرندهای غمگین رها میشود
و آزادی از چنگال مرگ بیرون میزند
دیروز مردی را دیدم
پر از بوی شکفتن
و من با او
و من با عشق ترمیم شدم
#شیما_سبحانی
@asheghanehaye_fatima
او...
مرا به کافه ای آبی دعوت کرد
برای نوشیدن
و زمزمه ای بی پایان
او...
مرا تنگ در آغوش گرفت
و به نام کوچکم صدا زد
انگار که از قعر جهنم
به باغی ابدی
دعوت شده باشم
رو به روی یکدیگر زانو زدیم
تن های خسته مان را
در هم پهن کردیم
و به شوق پرنده ای
در اوجِ پرواز
اندیشیدیم
به التهابِ داغِ شورانگیزِ
دو تن اعتماد کردیم
و برای همیشگی ماندنمان
به سجده افتادیم...
#شیما_سبحانی
@asheghanehaye_fatima
مرا به کافه ای آبی دعوت کرد
برای نوشیدن
و زمزمه ای بی پایان
او...
مرا تنگ در آغوش گرفت
و به نام کوچکم صدا زد
انگار که از قعر جهنم
به باغی ابدی
دعوت شده باشم
رو به روی یکدیگر زانو زدیم
تن های خسته مان را
در هم پهن کردیم
و به شوق پرنده ای
در اوجِ پرواز
اندیشیدیم
به التهابِ داغِ شورانگیزِ
دو تن اعتماد کردیم
و برای همیشگی ماندنمان
به سجده افتادیم...
#شیما_سبحانی
@asheghanehaye_fatima
°
گاهی « دوستداشتن » به تن آدم میپیچد
گاهی به چشمها میریزد تا انکار را بیفایده کند
گاهی زندگی را به مرگ
و مرگ را به زندگی وصل میکند
و گاهی از سر انگشتان یک دست میچکد
تا شعری غمگین شود و جهانی را به گریه بیاندازد
#شیما_سبحانی
@asheghanehaye_fatima
گاهی « دوستداشتن » به تن آدم میپیچد
گاهی به چشمها میریزد تا انکار را بیفایده کند
گاهی زندگی را به مرگ
و مرگ را به زندگی وصل میکند
و گاهی از سر انگشتان یک دست میچکد
تا شعری غمگین شود و جهانی را به گریه بیاندازد
#شیما_سبحانی
@asheghanehaye_fatima
.
با خودم عهد بستهام
بار دیگری که به زمین سفر کنم
کولهپشتیام پر از شکوفه و شراب باشد
برای اولین سلام خورشید را به خانهام بیاورم
باغ را به قلبام
به دالان ترانه سفر کنم
به آنجا که سهمی از خوشبختی و آزادی فراهم است
در آنجا واژههای عشق و امید را بردارم و برای زمین سوغات بیاورم
در باغچهی خانهام نرگس بکارم
و کسی را دوست بدارم
کسی را که باغ را میشناسد
و به قناریها دانه میدهد
کسی که کولهپشتیاش پر از شکوفه و شراب باشد
#شیما_سبحانی
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
با خودم عهد بستهام
بار دیگری که به زمین سفر کنم
کولهپشتیام پر از شکوفه و شراب باشد
برای اولین سلام خورشید را به خانهام بیاورم
باغ را به قلبام
به دالان ترانه سفر کنم
به آنجا که سهمی از خوشبختی و آزادی فراهم است
در آنجا واژههای عشق و امید را بردارم و برای زمین سوغات بیاورم
در باغچهی خانهام نرگس بکارم
و کسی را دوست بدارم
کسی را که باغ را میشناسد
و به قناریها دانه میدهد
کسی که کولهپشتیاش پر از شکوفه و شراب باشد
#شیما_سبحانی
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
وقتی بار عاطفی رابطه به تنهايی روی دوش توست، يعنی مدت هاست پايان شكل گرفته و تو بيخودی درگير مانده ای...
انگار كه از يک سراشيبی تند با كلی ذوق بالا بروی و وقتی نفست گرفت، ببينی كه به هيچ جای مشخصی نرسيده ای.
آن وقت نفرت و خستگی را جايی ميان قفسه ی سينه و شكم احساس می كنی. چيزی شبيه به يک دل بهم خوردگی.
حق داری كه دلت بخواهد راه رفته را بازگردی كه لااقل در ناكجاآباد گم و گور نشوی.
يكی از سخت ترين قسمت های هر ماجرای احساسی همين فاجعه ی افتادن بار عاطفی روی دوش يک نفر است.
يا بايد كوله پشتی نفر مقابل هم پر باشد و يا به كل بیخيال ماجرا شد و بدون سرزنش، پايان را پذيرفت.
سخت است اما سخت ترش زمانی ست كه می بينی بخاطر هيچ، مدت ها خودت را از خيلی چيزها محروم كرده ای.
از ديدن مهربانی و لذت همنشينی با ديگران محروم شده ای.
از لحظه های شاعرانه ای كه هر كدام خاطره ای می ساختند، دور مانده ای.
و هيچ چيز بدتر از سرخوردگی در رابطه نيست.
كه نتيجه اش می شود، يک دلمردگی تهوع آور غم انگيز.
حواست باشد مبادا انرژی عشق را برای رابطه ای كه تمام شده، هدر بدهی...
#شیما_سبحانی
@asheghanehaye_fatima
انگار كه از يک سراشيبی تند با كلی ذوق بالا بروی و وقتی نفست گرفت، ببينی كه به هيچ جای مشخصی نرسيده ای.
آن وقت نفرت و خستگی را جايی ميان قفسه ی سينه و شكم احساس می كنی. چيزی شبيه به يک دل بهم خوردگی.
حق داری كه دلت بخواهد راه رفته را بازگردی كه لااقل در ناكجاآباد گم و گور نشوی.
يكی از سخت ترين قسمت های هر ماجرای احساسی همين فاجعه ی افتادن بار عاطفی روی دوش يک نفر است.
يا بايد كوله پشتی نفر مقابل هم پر باشد و يا به كل بیخيال ماجرا شد و بدون سرزنش، پايان را پذيرفت.
سخت است اما سخت ترش زمانی ست كه می بينی بخاطر هيچ، مدت ها خودت را از خيلی چيزها محروم كرده ای.
از ديدن مهربانی و لذت همنشينی با ديگران محروم شده ای.
از لحظه های شاعرانه ای كه هر كدام خاطره ای می ساختند، دور مانده ای.
و هيچ چيز بدتر از سرخوردگی در رابطه نيست.
كه نتيجه اش می شود، يک دلمردگی تهوع آور غم انگيز.
حواست باشد مبادا انرژی عشق را برای رابطه ای كه تمام شده، هدر بدهی...
#شیما_سبحانی
@asheghanehaye_fatima
Audio
وقتی بار عاطفی رابطه به تنهايی روی دوش توست، يعنی مدت هاست پايان شكل گرفته و تو بيخودی درگير مانده ای...
انگار كه از يک سراشيبی تند با كلی ذوق بالا بروی و وقتی نفست گرفت، ببينی كه به هيچ جای مشخصی نرسيده ای.
آن وقت نفرت و خستگی را جايی ميان قفسه ی سينه و شكم احساس می كنی. چيزی شبيه به يک دل بهم خوردگی.
حق داری كه دلت بخواهد راه رفته را بازگردی كه لااقل در ناكجاآباد گم و گور نشوی.
يكی از سخت ترين قسمت های هر ماجرای احساسی همين فاجعه ی افتادن بار عاطفی روی دوش يک نفر است.
يا بايد كوله پشتی نفر مقابل هم پر باشد و يا به كل بیخيال ماجرا شد و بدون سرزنش، پايان را پذيرفت.
سخت است اما سخت ترش زمانی ست كه می بينی بخاطر هيچ، مدت ها خودت را از خيلی چيزها محروم كرده ای.
از ديدن مهربانی و لذت همنشينی با ديگران محروم شده ای.
از لحظه های شاعرانه ای كه هر كدام خاطره ای می ساختند، دور مانده ای.
و هيچ چيز بدتر از سرخوردگی در رابطه نيست.
كه نتيجه اش می شود، يک دلمردگی تهوع آور غم انگيز.
حواست باشد مبادا انرژی عشق را برای رابطه ای كه تمام شده، هدر بدهی...
#شیما_سبحانی
#فاطیما
@asheghanehaye_fatima
انگار كه از يک سراشيبی تند با كلی ذوق بالا بروی و وقتی نفست گرفت، ببينی كه به هيچ جای مشخصی نرسيده ای.
آن وقت نفرت و خستگی را جايی ميان قفسه ی سينه و شكم احساس می كنی. چيزی شبيه به يک دل بهم خوردگی.
حق داری كه دلت بخواهد راه رفته را بازگردی كه لااقل در ناكجاآباد گم و گور نشوی.
يكی از سخت ترين قسمت های هر ماجرای احساسی همين فاجعه ی افتادن بار عاطفی روی دوش يک نفر است.
يا بايد كوله پشتی نفر مقابل هم پر باشد و يا به كل بیخيال ماجرا شد و بدون سرزنش، پايان را پذيرفت.
سخت است اما سخت ترش زمانی ست كه می بينی بخاطر هيچ، مدت ها خودت را از خيلی چيزها محروم كرده ای.
از ديدن مهربانی و لذت همنشينی با ديگران محروم شده ای.
از لحظه های شاعرانه ای كه هر كدام خاطره ای می ساختند، دور مانده ای.
و هيچ چيز بدتر از سرخوردگی در رابطه نيست.
كه نتيجه اش می شود، يک دلمردگی تهوع آور غم انگيز.
حواست باشد مبادا انرژی عشق را برای رابطه ای كه تمام شده، هدر بدهی...
#شیما_سبحانی
#فاطیما
@asheghanehaye_fatima
Forwarded from شعرنوش
🔹 نام اثر #رابطه
✍️ نوشته #شیما_سبحانی
🎙 صداخوانی #فاطیما_اصانلو
📀 تنظیم #آرتا_رحیمی
🕊 ارائه شده در کانال #شعرنوش
💠 { کانال ادبی شعرنوش }
🌼 @shernosh
✍️ نوشته #شیما_سبحانی
🎙 صداخوانی #فاطیما_اصانلو
📀 تنظیم #آرتا_رحیمی
🕊 ارائه شده در کانال #شعرنوش
💠 { کانال ادبی شعرنوش }
🌼 @shernosh