عاشقانه های فاطیما
820 subscribers
21.2K photos
6.5K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
نفست شکفته بادا و
ترانه ات شنیدم
گل آفتابگردان!

نگهت خجسته بادا و
شکفتن تو دیدم
گل آفتابگردان!

به سحر که خفته در باغ، صنوبر و ستاره،
تو به آب ها سپاری همه صبر و خواب خود را
و رصد کنی ز هر سو، ره آفتاب خود را.

نه بنفشه داند این راز، نه بید و رازیانه
دم همتی شگرف است تو را درین میانه.

تو همه در این تکاپو
که حضور زندگی نیست
به غیر آرزوها

و به راه آرزوها،
همه عمر،
جست و جو ها.

من و بویۀ رهایی،
وگرم به نوبت عمر،
رهیدنی نباشد

تو و جست و جو
وگر چند، رسیدنی نباشد.

چه دعات گویم ای گل!
تویی آن دعای خورشید که مستجاب گشتی
شده اتحاد معشوق به عاشق از تو، رمزی
نگهی به خویشتن کن که خود آفتاب گشتی!

#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima
‌.


تو خامُشی، که بخواند؟
تو می‌ روی، که بماند؟
که بر نهالکِ بی‌ برگِ ما ترانه بخواند؟

زمین تهی‌ست ز رِندان،
همین تویی تنها
که عاشقانه ترین نغمه را دوباره بخوانی
بخوان به نام گل سرخ،
و عاشقانه بخوان:
«حدیث عشق بیان کن، بدان زبان که تو دانی»



#محمدرضا_شفیعی_‌کدکنی
#شما_فرستادید


@asheghanehaye_fatima
.
روزها رفت
روزهایی همه سرد و خاموش
پر ز تردید و خالی ز خورشید
لحظه‌هایی که من گوشِ خود را
می‌سپردم به گامِ دقایق
لحظه‌های سراسر تپش را
می‌شمردم

آه، می‌پرسم از تو من اکنون
بر من و تو زمان را گذر بود؟
یا که در بی‌زمان غرقه بودیم
در فراخنا و ژرفای اوهام؟
روزهایی گران‌بار از شوق...

■شاعر: #نازک_الملائکه [ عراق، ۲۰۰۷-۱۹۲۳ ]

■برگردان: #محمدرضا_شفیعی_کدکنی

@asheghanehaye_fatima
گر چشمِ بامداد به خورشید روشن است
ما را دلْ از خیالِ تو جاوید روشن است

#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima
به‌نامِ تو امروز آواز دادم سحَر را
به‌نامِ تو خواندم
درخت و پُل و باد و
نیلوفرِ صبح‌دَم را

تو را باغ نامیدم و
صبح در کوچه بالید
تو را در نفس‌هایِ خود
آشیان دادم ای آذرخشِ مقدّس
میانِ دلِ خویش و دریا
برای تو جایی دگر بایدم ساخت
در ایجازِ باران و جایی
که نشنفته باشد
صدای قدم‌ها و هِی‌هایِ غم را



#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
#شما_فرستادید


@asheghanehaye_fatima
شهر خاموش من آن روح بهارانت کو
شور و شیدایی انبوه هزارانت کو

می خزد در رگ هر برگ تو خوناب خزان
نکهت صبحدم و بوی بهارانت کو

کوی و بازار تو میدان سپاه دشمن
شیهه ی اسب و هیاهوی سوارانت کو

زیر سرنیزه ی تاتار چه حالی داری
دلِ پولادوش شیر شکارانت کو

سوت و کور است شب و میکده ها خاموش اند
نعره و عربده ی باده گسارانت کو

چهره ها در هم و دلها همه بیگانه ز هم
روز پیوند و صفای دل یارانت کو

آسمانت همه جا سقف یکی زندان است
روشنای سحر این شب تارانت کو

#محمدرضا_شفیعی_کدکنی



@asheghanehaye_fatima