عاشقانه های فاطیما
807 subscribers
21.2K photos
6.48K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
ناگهان تو را به یاد می آورم
و صدایی بسیار شیرین
که از دور شنیده می شود
آرام بخش و ملموس
همانند آهنگی که هر قدر به طرفش می روم
نزدیک تر شنیده می شود
چقدر زیباست
به یاد آوردن تو ...

کنار دستت  کتاب شعری
که مصراع هایی سرشار از آزادی
در شعرهایش موج می زند ...

آدمی اگر بیندیشد
چه چیزها که می تواند پیدا کند
برای به یاد آوردن
خندیدن
گریه کردن ...

آرزوهای مان
ما را تا کجا
دنبال خود خواهد کشید؟
کجا بودیم و با کدامین باد
یکی شدیم ؟
و چه کسی می داند
که در ذهنت
چه مصرعی از کدام شاعر پرسه می زند؟
و چشمانت
که از خوشبختی می درخشند ...

#آتیلا_ایلهان

@asheghanehaye_fatima
ناگهان تو را به یاد می آورم
و صدایی بسیار شیرین
که از دور شنیده می شود
آرام بخش و ملموس
همانند آهنگی که هر قدر به طرفش می روم
نزدیک تر شنیده می شود
چقدر زیباست
به یاد آوردن تو ...

کنار دستت  کتاب شعری
که مصراع هایی سرشار از آزادی
در شعرهایش موج می زند ...

آدمی اگر بیندیشد
چه چیزها که می تواند پیدا کند
برای به یاد آوردن
خندیدن
گریه کردن ...

آرزوهای مان
ما را تا کجا
دنبال خود خواهد کشید؟
کجا بودیم و با کدامین باد
یکی شدیم ؟
و چه کسی می داند
که در ذهنت
چه مصرعی از کدام شاعر پرسه می زند؟
و چشمانت
که از خوشبختی می درخشند ...

#آتیلا_ایلهان


@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima


دستم را بگیر، وگرنه خواهم افتاد
وگرنه ستاره ها
یکی یکی سقوط خواهند کرد
اگر شاعرم، اگر مرا می شناسی
پس می دانی که از باران می ترسم
اگر چشم هایم را به یاد آوری
دستم را بگیر، وگرنه خواهم افتاد
وگرنه ، باران مرا با خود خواهد برد
شبانه، صدایی اگر شنیدی
این منم که سرآسیمه
از باران گریز می کنم
اگر عصر باشد
در استانبول باشم
ماه سپتامبر هم باشد
و من خیس و باران خورده باشم
غم تو را فرا خواهد گرفت
و در گوشه ای ، پنهانی خواهی گریست
اگر تنها باشم، اگر باز اشتباه کرده باشم
دستم را بگیر
وگرنه خواهم افتاد
وگرنه باران مرا با خود خواهد برد

شعر: #آتیلا_ایلهان
ترجمه: #سیامک_تقی_زاده 
برای به یاد آوردنت
نیازی به مرورِ خاطره‌ها نیست
تو به اندازه‌ی قلبم
و به اندازه‌‌ی دستم به من نزدیکی

#آتیلا_ایلهان


@asheghanehaye_fatima
بگذار کسی دوستت داشته باشد.
با تو ام!
داری پیر می‌شوی...

#آتیلا_ایلهان
فارسیِ | سیامک_تقی‌زاده


@asheghanehaye_fatima
‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اگر یک روز
مجبور شوم
که تو را ترک کنم
کوچک بودن عشقم را نه
بزرگ بودن ناچاری ام را باور کن ...!

#آتیلا_ایلهان

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@asheghanehaye_fatima
همان‌گونه که با نامِ خودم هم‌راه‌ام

برای به یاد آوردن‌ات
نیازی به مرورِ خاطره‌ها نیست
که حتا یک لحظه‌ هم از ذهنِ من بیرون نمی‌روی
راه رفتن‌ات شبیهِ دویدن است
و لب‌خندِ تو
مانندِ چراغی که در تاریکی بتابد
روشنایی می‌افشانَد

وقتی‌که زمان در تاریکی‌های خالیِ خود
با ستاره‌های دوردستِ کائنات
- کائناتی که دگرگون شده‌اند -
جاری می‌شود... می‌رود
برای به یاد آوردن‌ات
نیازی به مرورِ خاطره‌ها نیست

همان‌گونه که با نامِ خودم هم‌راه‌ام
هر ساعت
هر دقیقه
هر ثانیه
و به همان‌سان با تو هم‌راه‌ام
قلب‌مان با غرورِ حاصل از باور کردنِ خوش‌بختی
آسوده است
سرمان به سانِ دینامیت
زیرِ بغل‌های‌ ما جا گرفته است
و بعد
روشناییِ حاصل از دیدارِ حقایق
- که بر پیشانی‌مان می‌درخشد -
در هر زمان
و در چنین شرایطی
برای هر انسانِ فناپذیری میسر نمی‌شود

برای به یاد آوردن‌ات
نیازی به مرورِ خاطره‌ها نیست
تو به اندازه‌ی قلب‌ام
و به اندازه‌‌ی دست‌ام به من نزدیکی

#آتیلا_ایلهان | Attilâ İlhan | ترکیه، ۲۰۰۵-۱۹۲۵ |

برگردان: #ابوالفضل_پاشا
 
از کتاب: #کوه_ها_نمایان_شده_اند
#شما_فرستادید


@asheghanehaye_fatima
ناگهان تو را به یاد می آورم
و صدایی بسیار شیرین
که از دور شنیده می شود
آرام بخش و ملموس
همانند آهنگی که هر قدر به طرفش می روم
نزدیک تر شنیده می شود
چقدر زیباست
به یاد آوردن تو ...


#آتیلا_ایلهان

@asheghanehaye_fatima
.
ناگهان تو را به یاد می آورم
و صدایی بسیار شیرین
که از دور شنیده می شود
آرام بخش و ملموس
همانند آهنگی که هر قدر به طرفش می روم
نزدیک تر شنیده می شود
چقدر زیباست
به یاد آوردن تو ...


#آتیلا_ایلهان

@asheghanehaye_fatima
■بارِ او‌ چیست؟

نزدیکی‌های صبح
ابرها به سمتِ دریا پایین می‌آیند
چشم‌چشم را نمی‌بیند
از مه!
باران دود تانکری که از تنگه‌ی بسفر عبور می‌کند را پراکنده است.
چرا این‌قدر ناراحت؟
چرا این اندازه رنگ‌پریده است؟
آیا بارِ او‌ اشک است؟

#آتیلا_ایلهان [ Attilâ İlhan | ترکیه، ۲۰۰۵-۱۹۲۵ ]

@asheghanehaye_fatima
برای به یاد آوردنت
نیازی به مرورِ خاطره‌ها نیست
که حتا یک لحظه‌ هم از ذهنِ من بیرون نمی‌روی
راه رفتنت شبیهِ دویدن است
و لبخندِ تو
مانندِ چراغی که در تاریکی بتابد
روشنایی می‌افشانَد

#آتیلا_ایلهان [ Attilâ İlhan / ترکیه، ۲۰۰۵-۱۹۲۵ ]

@asheghanehaye_fatima
همان‌گونه که با نامِ خودم هم‌راه‌ام
هر ساعت
هر دقیقه
هر ثانیه
و به همان‌سان با تو هم‌راه‌ام
قلب‌مان با غرورِ حاصل از باور کردنِ خوش‌بختی
آسوده است
سرمان به سانِ دینامیت
زیرِ بغل‌های‌ ما جا گرفته است
و بعد
روشناییِ حاصل از دیدارِ حقایق
- که بر پیشانی‌مان می‌درخشد -
در هر زمان
و در چنین شرایطی
برای هر انسانِ فناپذیری میسر نمی‌شود

برای به یاد آوردن‌ات
نیازی به مرورِ خاطره‌ها نیست
تو به اندازه‌ی قلب‌ام
و به اندازه‌‌ی دست‌ام به من نزدیکی


#آتیلا_ایلهان [ Attilâ İlhan / ترکیه، ۲۰۰۵-۱۹۲۵ ]

@asheghanehaye_fatima
■گریزان از باران

دست‌ام را بگیر وگرنه خواهم افتاد
وگرنه تک‌تکِ ستاره‌ها خواهند افتاد
اگر شاعرم، اگر مرا می‌شناسی
می‌دانی از باران می‌ترسم
اگر چشم‌های‌ام را به ‌یاد آوردی
دست‌ام را بگیر وگرنه خواهم افتاد
وگرنه مرا، باران مرا با خود خواهد بُرد

اگر شب‌ها صدای تپشی را شنیدی
با تشویش و پریشانی از باران می‌گریزم
از منطقه‌ی «سارای بورنو» عبور می‌کنم
اگر شب باشد و
ماهِ سپتامبر باشد و
خیس شده باشم
اگر مرا ببینی
شاید درک‌ام نکنی و
دل‌گیر شوی و پنهانی گریه کنی
اگر من تنها باشم و
اشتباه کرده باشم
دست‌ام را بگیر وگرنه خواهم افتاد
وگرنه مرا، باران مرا با خود خواهد بُرد


#آتیلا_ایلهان [ Attilâ İlhan / ترکیه، ۲۰۰۵-۱۹۲۵ ]

@asheghanehaye_fatima
▪️

دستم را بگیر،
وگرنه خواهم افتاد
وگرنه ستاره‌ها
یکی‌یکی سقوط خواهند کرد
اگر شاعرم، اگر مرا می‌شناسی
پس می‌دانی که از باران می‌ترسم

اگر چشم‌هایم را به یاد می‌آوری
دستم را بگیر، وگرنه خواهم افتاد
وگرنه، باران مرا با خود خواهد برد

شبانه، صدایی اگر شنیدی
این منم که سرآسیمه
از باران می‌گریزم


#آتیلا_ایلهان

@asheghanehaye_fatima