کارِ من این است
که آوارهی سایهات شوم
سایهای که سایهی من است.
کارِ من این است
که ساکنِ صدایات شوم
صدایی که صدای من است.
#محمود_درویش
برگردان: #محسن_آزرم
@asheghanehaye_fatima
که آوارهی سایهات شوم
سایهای که سایهی من است.
کارِ من این است
که ساکنِ صدایات شوم
صدایی که صدای من است.
#محمود_درویش
برگردان: #محسن_آزرم
@asheghanehaye_fatima
حتا قطرهی اشکی هم نریخت زن
یکراست رفت سراغ بندرخت و
ژاکتاش را برداشت و
رفت
انگار دست دراز کرده باشد و
ماه را
از آسمان تابستان
برداشته باشد
مرد باورش نمیشد
چشم رویهم نگذاشت آنشب و
فرداشب و فردای فرداشب هم
دوهفته گذشت و
ماه برگشت و
مرد تازه فهمید زن برنمیگردد
از جا بلند شد
در آینه خودش را دید
انگار از پنجرهای نیمباز
آسمان بیماه را دیده باشد
بعد
یادش آمد که زن ژاکتاش را برده است.
#یانیس_ریتسوس
برگردان: #محسن_آزرم
@asheghanehaye_fatima
یکراست رفت سراغ بندرخت و
ژاکتاش را برداشت و
رفت
انگار دست دراز کرده باشد و
ماه را
از آسمان تابستان
برداشته باشد
مرد باورش نمیشد
چشم رویهم نگذاشت آنشب و
فرداشب و فردای فرداشب هم
دوهفته گذشت و
ماه برگشت و
مرد تازه فهمید زن برنمیگردد
از جا بلند شد
در آینه خودش را دید
انگار از پنجرهای نیمباز
آسمان بیماه را دیده باشد
بعد
یادش آمد که زن ژاکتاش را برده است.
#یانیس_ریتسوس
برگردان: #محسن_آزرم
@asheghanehaye_fatima
تنهایی
باغیست
که یک درخت دارد
اینکه رازی نداری
رازِ توست
گُم باش
تا همیشه
از تو بپرسند
خورشید
سایهی دیگریست
میگویم اما دلیلی ندارم برایش
ماهْ
آتشِ دیگریست
میگویم امّا هزار دلیل دارم برایش
این روزها که میگذرد
گوری میشود
بیجنازه
بیشهی اندوه میشوند
کلماتی که غریبهاند با من
هر پرسشی دو نیم میکُندم
نیمی من و
نیمی پرسشِ من
پیِ پاسخی میگردد پرسشِ من
پیِ پرسشی دیگر میگردم من
شبی که تنها خوابیدم
خیال کردم
آسمانْ
چنگِ شبَست و
ستارهها سیمهای گسستهاش
چه کنم
برای آسمانی که پرپر میشود روی شانهام؟
گُر میگیرد و میسوزد
چیزهای دور و بَرَش
هوا آتشَست و
آبْ آتش
پس این سرما
از کجا به جاناش افتاده؟
#آدونیس
برگردان: #محسن_آزرم
@asheghanehaye_fatima
باغیست
که یک درخت دارد
اینکه رازی نداری
رازِ توست
گُم باش
تا همیشه
از تو بپرسند
خورشید
سایهی دیگریست
میگویم اما دلیلی ندارم برایش
ماهْ
آتشِ دیگریست
میگویم امّا هزار دلیل دارم برایش
این روزها که میگذرد
گوری میشود
بیجنازه
بیشهی اندوه میشوند
کلماتی که غریبهاند با من
هر پرسشی دو نیم میکُندم
نیمی من و
نیمی پرسشِ من
پیِ پاسخی میگردد پرسشِ من
پیِ پرسشی دیگر میگردم من
شبی که تنها خوابیدم
خیال کردم
آسمانْ
چنگِ شبَست و
ستارهها سیمهای گسستهاش
چه کنم
برای آسمانی که پرپر میشود روی شانهام؟
گُر میگیرد و میسوزد
چیزهای دور و بَرَش
هوا آتشَست و
آبْ آتش
پس این سرما
از کجا به جاناش افتاده؟
#آدونیس
برگردان: #محسن_آزرم
@asheghanehaye_fatima
شبها آیندهی من نوشته میشود،
جزییات هراسناکِ روز بعد،
و باید در ساعتِ هفتِ صبح از خواب بیدار شوم،
سرآسیمه و جانبهلب بازگردم،
تا به سفارشهای روزانه برسم.
برفها را به یاد میآورم و کوهها
و تبعیدهایی را که هرگز نزیستم.
■شاعر: #میخالیس_گاناس [ Michalis Gkanas / یونان، زادهی۱۹۴۴ ]
■برگردان: #محسن_آزرم
@asheghanehaye_fatima
جزییات هراسناکِ روز بعد،
و باید در ساعتِ هفتِ صبح از خواب بیدار شوم،
سرآسیمه و جانبهلب بازگردم،
تا به سفارشهای روزانه برسم.
برفها را به یاد میآورم و کوهها
و تبعیدهایی را که هرگز نزیستم.
■شاعر: #میخالیس_گاناس [ Michalis Gkanas / یونان، زادهی۱۹۴۴ ]
■برگردان: #محسن_آزرم
@asheghanehaye_fatima