@asheghanehaye_fatima
همهی شمایی که امشب دورید
از آنکه دوستش دارید
و هیچ کس،
دستی برایتان تکان نمیدهد،
اکنون "هیچ" بالای سرِ شماست؛
اما بدانید که تنها نیستید!
جهانیان،
اشکهایتان را
به اشتراک می گذارند؛
برخی برای یکی دو شب،
برخی برای یک عمر...!
#ویکرام_سِث
#شاعر_هندی
ترجمه:
#باهار_افسری
همهی شمایی که امشب دورید
از آنکه دوستش دارید
و هیچ کس،
دستی برایتان تکان نمیدهد،
اکنون "هیچ" بالای سرِ شماست؛
اما بدانید که تنها نیستید!
جهانیان،
اشکهایتان را
به اشتراک می گذارند؛
برخی برای یکی دو شب،
برخی برای یک عمر...!
#ویکرام_سِث
#شاعر_هندی
ترجمه:
#باهار_افسری
عشق ما
بیرون،
پشتِ دیوارها زاده شد
در باد
در شب
در زمین
از این روست
که خاک و
گُل، گِل و ریشهها
نام تو را میدانند...
🔺برگردان ترکمنی
سؤیگۆیمیز
داشاردا
دیوارلارئنگ پناسئندا دۇغولدئ،
یلده
گیجهده
یرده
شۇنونگ اۆچین تۇپراق، گۆل
پالچئقدئر کؤکلر
سنینگ آدئنگئ بیلیأرلر...!
#پابلو_نرودا | Pablo Neruda | شیلی، ۱۹۷۳ - ۱۹۰۴ |
■برگردان به فارسی: #باهار_افسری
■برگردان به ترکمنی: #بایرام_سبحانی
@asheghanehaye_fatima
بیرون،
پشتِ دیوارها زاده شد
در باد
در شب
در زمین
از این روست
که خاک و
گُل، گِل و ریشهها
نام تو را میدانند...
🔺برگردان ترکمنی
سؤیگۆیمیز
داشاردا
دیوارلارئنگ پناسئندا دۇغولدئ،
یلده
گیجهده
یرده
شۇنونگ اۆچین تۇپراق، گۆل
پالچئقدئر کؤکلر
سنینگ آدئنگئ بیلیأرلر...!
#پابلو_نرودا | Pablo Neruda | شیلی، ۱۹۷۳ - ۱۹۰۴ |
■برگردان به فارسی: #باهار_افسری
■برگردان به ترکمنی: #بایرام_سبحانی
@asheghanehaye_fatima
تو آنچنان؛ که میبایدی
همیشه همان!
جز آنکه دیگر هرگز؛ نبینمت
چنانیِ که انگار نمیدانی، نگاهت میکنم
و عجیب! نمیدانم دیگر که میدانی.
تو بیخیال، اشک، به چشمهایم میآوری
در ازدحامِ تأویلهای تنت
در جستوجویِ شهد
آنجا روی ایوان، پر از صندلیهای گهوارهایست شاخههایی که در جنگل، شانههایت را میخراشند.
پشتِ ویترین ِ مغازههای نتردام
دو تا ساق پای دوست داشتنی؛ توی جورابند
زبانه میکشند به میان راهِ شبدرهای سپید.
نردبانی ابریشمی پیچیده در پیچکها.
آنجاست
انحنای من بر پرتگاه ِ
بود و نبودِ تو
در این تصویر نومیدانه…
کشفِ من، رازِ
عاشقت بودن است
همیشه همچون همان بارِ نخست…
#آندره_برتون
برگردان: #باهار_افسری
@asheghanehaye_fatima
همیشه همان!
جز آنکه دیگر هرگز؛ نبینمت
چنانیِ که انگار نمیدانی، نگاهت میکنم
و عجیب! نمیدانم دیگر که میدانی.
تو بیخیال، اشک، به چشمهایم میآوری
در ازدحامِ تأویلهای تنت
در جستوجویِ شهد
آنجا روی ایوان، پر از صندلیهای گهوارهایست شاخههایی که در جنگل، شانههایت را میخراشند.
پشتِ ویترین ِ مغازههای نتردام
دو تا ساق پای دوست داشتنی؛ توی جورابند
زبانه میکشند به میان راهِ شبدرهای سپید.
نردبانی ابریشمی پیچیده در پیچکها.
آنجاست
انحنای من بر پرتگاه ِ
بود و نبودِ تو
در این تصویر نومیدانه…
کشفِ من، رازِ
عاشقت بودن است
همیشه همچون همان بارِ نخست…
#آندره_برتون
برگردان: #باهار_افسری
@asheghanehaye_fatima
عشق ما
بیرون،
پشتِ دیوارها زاده شد
در باد
در شب
در زمین
از این روست
که خاک و
گُل، گِل و
ریشهها
نام تو را میدانند...
#پابلو_نرودا
ترجمه: #باهار_افسری
@asheghanehaye_fatima
بیرون،
پشتِ دیوارها زاده شد
در باد
در شب
در زمین
از این روست
که خاک و
گُل، گِل و
ریشهها
نام تو را میدانند...
#پابلو_نرودا
ترجمه: #باهار_افسری
@asheghanehaye_fatima