@asheghanehaye_fatima
میخواهم تو را دوست بدارم بانوی من
تا سلامتام را بازیابم
و سلامت کلماتام را
و از کمربند آلودهگی که بر دلم پیچیده است بهدرآیم
که زمین بیتو دروغیست بزرگ
و سیبیست گندیده.
میخواهم تو را دوست بدارم
تا به کیش یاسمن برآیم
و آیین بنفشه را بهجا آرم
و از تمدن شعر به دفاع برخیزم
و از کبودی دریا و سبز شدن بیشهها.
میخواهم تو را دوست بدارم
تا اطمینان یابم که بیشههای نخل در چشمان تو همچنان درسلامتاند
و لانههای گنجشکان میان نارهای سینهات همچنان در سلامتاند
و ماهیان شعر که در خونام شناورند
همچنان در سلامتاند.
#نزار_قبانی | سوریه، ۱۹۹۸-۱۹۲۳ |
برگردان: #موسا_اسوار
میخواهم تو را دوست بدارم بانوی من
تا سلامتام را بازیابم
و سلامت کلماتام را
و از کمربند آلودهگی که بر دلم پیچیده است بهدرآیم
که زمین بیتو دروغیست بزرگ
و سیبیست گندیده.
میخواهم تو را دوست بدارم
تا به کیش یاسمن برآیم
و آیین بنفشه را بهجا آرم
و از تمدن شعر به دفاع برخیزم
و از کبودی دریا و سبز شدن بیشهها.
میخواهم تو را دوست بدارم
تا اطمینان یابم که بیشههای نخل در چشمان تو همچنان درسلامتاند
و لانههای گنجشکان میان نارهای سینهات همچنان در سلامتاند
و ماهیان شعر که در خونام شناورند
همچنان در سلامتاند.
#نزار_قبانی | سوریه، ۱۹۹۸-۱۹۲۳ |
برگردان: #موسا_اسوار
@asheghanehaye_fatima
ديوارهای شهر به من گفتند:
يا تو را فراموش كنم و يا بميرم
ما عشق را جز عشق آرام نمیبخشد
پس اين دل را سكوت اولاتر است
آسمان
در تبعيدگاه من
در شهرم، میبارد
و ز تو نه خبر تازهای دارم
نه نامهای
هديه من برای تو
كه شعلهی آتش كوچک منی
دو بوسه است
پس بهرغم زندانهای زمين
دستات را به سوی من دراز كن
دو دستات را
چرا كه من غمگينام
و آسمان
در دل و در شهر میبارد.
#عبدالوهاب_البیاتی | ﻋﺮاق، ۱۹۹۹-۱۹۲۶ |
برگردان: #موسا_اسوار
ديوارهای شهر به من گفتند:
يا تو را فراموش كنم و يا بميرم
ما عشق را جز عشق آرام نمیبخشد
پس اين دل را سكوت اولاتر است
آسمان
در تبعيدگاه من
در شهرم، میبارد
و ز تو نه خبر تازهای دارم
نه نامهای
هديه من برای تو
كه شعلهی آتش كوچک منی
دو بوسه است
پس بهرغم زندانهای زمين
دستات را به سوی من دراز كن
دو دستات را
چرا كه من غمگينام
و آسمان
در دل و در شهر میبارد.
#عبدالوهاب_البیاتی | ﻋﺮاق، ۱۹۹۹-۱۹۲۶ |
برگردان: #موسا_اسوار
@asheghanehaye_fatima
هيچ میدانی که اين باران
چه اندوهی برمیانگيزد؟
و چه نالهای از ناودانها بلند میکند؟
و مرد تنها را چه حسی از گمشدگی فرامیگيرد؟
بی انتها... مثل خونِ جاری، مثل گرسنگی
مثل عشق، مثل بچهها، مردهها...
چنين است باران
و چشمانات همراه من است در باران...
#بدر_شاکر_السیاب | عراق، ۱۹۶۴-۱۹۲۶ |
برگردان: #موسا_اسوار
هيچ میدانی که اين باران
چه اندوهی برمیانگيزد؟
و چه نالهای از ناودانها بلند میکند؟
و مرد تنها را چه حسی از گمشدگی فرامیگيرد؟
بی انتها... مثل خونِ جاری، مثل گرسنگی
مثل عشق، مثل بچهها، مردهها...
چنين است باران
و چشمانات همراه من است در باران...
#بدر_شاکر_السیاب | عراق، ۱۹۶۴-۱۹۲۶ |
برگردان: #موسا_اسوار
@asheghanehaye_fatima
چشمانات دو نخلستان است
در سپيدهمان
يا دو مهتابی که ماه از آن برمیدمد
وقتی چشمانات برق میزند، از تاک برگ میرويد
و نورها میرقصند... مثل نقش ماه در آب...
وقتی از تکان پارو به لرزه میافتد
گويی نبض ستارهگان است که در ژرفای آن میتپد.
و در مهیی از اندوه شفاف فرومیروند
همچو دريايی که شب روی آن دست میکشد
گرمای زمستان و لرزش پایيز را با خود دارد
و مرگ و تولد و تاريکی و روشنايی؛
پس رعشهی گريه، اعماق جانام را میلرزاند
و شوری غريب آسمان را در بر میگيرد
مثل بچهای که از ماه به وحشت افتد.
رنگينکمان ابرها را مینوشد
و قطرهقطره ذوب میشود در باران...
مثل قهقههی پسربچهها لای چوببست تاکها
و همهمهی سکوت گنجشکها بر درختان.
سرود باران
باران...
باران...
باران...
#بدر_شاکر_السیاب | عراق، ۱۹۶۴-۱۹۲۶ |
برگردان: #موسا_اسوار | √●بخشی از شعر «باران»
چشمانات دو نخلستان است
در سپيدهمان
يا دو مهتابی که ماه از آن برمیدمد
وقتی چشمانات برق میزند، از تاک برگ میرويد
و نورها میرقصند... مثل نقش ماه در آب...
وقتی از تکان پارو به لرزه میافتد
گويی نبض ستارهگان است که در ژرفای آن میتپد.
و در مهیی از اندوه شفاف فرومیروند
همچو دريايی که شب روی آن دست میکشد
گرمای زمستان و لرزش پایيز را با خود دارد
و مرگ و تولد و تاريکی و روشنايی؛
پس رعشهی گريه، اعماق جانام را میلرزاند
و شوری غريب آسمان را در بر میگيرد
مثل بچهای که از ماه به وحشت افتد.
رنگينکمان ابرها را مینوشد
و قطرهقطره ذوب میشود در باران...
مثل قهقههی پسربچهها لای چوببست تاکها
و همهمهی سکوت گنجشکها بر درختان.
سرود باران
باران...
باران...
باران...
#بدر_شاکر_السیاب | عراق، ۱۹۶۴-۱۹۲۶ |
برگردان: #موسا_اسوار | √●بخشی از شعر «باران»
این چه وطنی است که با محبوبههایش
مثل گزمهها رفتار میکند
و گل را نشانهی طغیان
و شعر را شبنامهای سری علیه نظام میداند...
این چه وطنی است که مادهی درسی عشق را از برنامههای درسی خود پاک کرده
و هنر شعر را ملغا ساخته است
و چشمهای زنان را...
■شاعر: #نزار_قبانی | سوریه، ۱۹۹۸-۱۹۲۳ |
■برگردان: #موسا_اسوار | √●بخشی از یک شعر
📸●عکس: نزار قبانی در کنار همسر و فرزنداناش
@asheghanehaye_fatima
این چه وطنی است که با محبوبههایش
مثل گزمهها رفتار میکند
و گل را نشانهی طغیان
و شعر را شبنامهای سری علیه نظام میداند...
این چه وطنی است که مادهی درسی عشق را از برنامههای درسی خود پاک کرده
و هنر شعر را ملغا ساخته است
و چشمهای زنان را...
■شاعر: #نزار_قبانی | سوریه، ۱۹۹۸-۱۹۲۳ |
■برگردان: #موسا_اسوار | √●بخشی از یک شعر
📸●عکس: نزار قبانی در کنار همسر و فرزنداناش
@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
در برابر دستان تو
چرا من تعادل خود را از کف میدهم؟
چون با تکمهی پیراهنام بازی میکنی
در دَم
به ابری از دود تبدیل میشوم
#نزار_قبانی
برگردان: #موسا_اسوار
@asheghanehaye_fatima
در برابر دستان تو
چرا من تعادل خود را از کف میدهم؟
چون با تکمهی پیراهنام بازی میکنی
در دَم
به ابری از دود تبدیل میشوم
#نزار_قبانی
برگردان: #موسا_اسوار
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
بهارا
بهارا، تو را چه پیش آمده است؟
بیباران بازآمدی
بیگلها
بیبار و بر
فرجامات چون آغازت
در خون تپیده بود...
يا أيها الربيع
يا أيها الربيع ما الذي دهاك
جئت بلا مطر
جئت بلا زهر
جئت بلا ثمر
و كان منتهاك مثل مبتداك
يلفه النجيع..
#بدر_شاکر_السیاب | عراق
برگردان: #موسا_اسوار
بهارا
بهارا، تو را چه پیش آمده است؟
بیباران بازآمدی
بیگلها
بیبار و بر
فرجامات چون آغازت
در خون تپیده بود...
يا أيها الربيع
يا أيها الربيع ما الذي دهاك
جئت بلا مطر
جئت بلا زهر
جئت بلا ثمر
و كان منتهاك مثل مبتداك
يلفه النجيع..
#بدر_شاکر_السیاب | عراق
برگردان: #موسا_اسوار
L
چشمانت دو نخلستان است در سپيدهمان
يا دو مهتابی که ماه از آن برمیدمد
وقتی چشمانت برق میزند، از تاک برگ میرويد
و نورها میرقصند... مثلِ نقشِ ماه در آب...
#بدر_شاکر_السیاب [ عراق، ۱۹۶۴-۱۹۲۶ ]
■برگردان: #موسا_اسوار | √●بخشی از شعر «باران»
@asheghanehaye_fatima
چشمانت دو نخلستان است در سپيدهمان
يا دو مهتابی که ماه از آن برمیدمد
وقتی چشمانت برق میزند، از تاک برگ میرويد
و نورها میرقصند... مثلِ نقشِ ماه در آب...
#بدر_شاکر_السیاب [ عراق، ۱۹۶۴-۱۹۲۶ ]
■برگردان: #موسا_اسوار | √●بخشی از شعر «باران»
@asheghanehaye_fatima