@asheghanehaye_fatima
به قصد هرکسی باشد
من سهم خود را از آن برمیگیرم
لبخندی که از زیر بال پرندگان میآید
و قوس گونههایی که
مرا بهیاد شبی بیندازد
که اندوه را در دو خط موازی
به غمگینی نگاه میکردم
و میگفتم ای کاش به شکل دیگری
در این شب کنار هم بودیم
صداهایی که از درختان میرسد
مرا بهیاد آواهایی بیندازد
که مانعی در راه نمیدیدم
آه ای آدمی
همین که به ذات خود نزدیک میشوی
چهقدر میتوان تو را دوست داشت
مثل سفرهایی که
بر تمام خطها خط میکشند
و اکنون که با دریا به یک غروب میرسیم
باز چیزی شبیه تنهایی
مرا از رسیدن شب
کمی بترساند
تمام جنگلهای جهان
گاه نمیتواند
پاییز نژادهی دو چشم را نهان کند
و چون سطر پایانی هر متنی
سوال و اندوه را نشسته کنار هم
به عرصهای از برفِ خیال خواهم سپرد
■●شاعر: #هرمز_علیپور
#هرمز_علیپور
به قصد هرکسی باشد
من سهم خود را از آن برمیگیرم
لبخندی که از زیر بال پرندگان میآید
و قوس گونههایی که
مرا بهیاد شبی بیندازد
که اندوه را در دو خط موازی
به غمگینی نگاه میکردم
و میگفتم ای کاش به شکل دیگری
در این شب کنار هم بودیم
صداهایی که از درختان میرسد
مرا بهیاد آواهایی بیندازد
که مانعی در راه نمیدیدم
آه ای آدمی
همین که به ذات خود نزدیک میشوی
چهقدر میتوان تو را دوست داشت
مثل سفرهایی که
بر تمام خطها خط میکشند
و اکنون که با دریا به یک غروب میرسیم
باز چیزی شبیه تنهایی
مرا از رسیدن شب
کمی بترساند
تمام جنگلهای جهان
گاه نمیتواند
پاییز نژادهی دو چشم را نهان کند
و چون سطر پایانی هر متنی
سوال و اندوه را نشسته کنار هم
به عرصهای از برفِ خیال خواهم سپرد
■●شاعر: #هرمز_علیپور
#هرمز_علیپور
Telegram
attach 📎
@asheghanehaye_fatima
نوری که نخواهد مرد به من میگوید
در شب ببین با واژگان چه تابش شگرفی هست
ما اما نمیتوانستیم از گل پرندهای سازیم
ما اما نمیتوانستیم از آبها پیاده بگذریم
ما که نه ستاره بودیم و نه سنگ خاموشان
و گاه بیآنکه بدانیم در شب سخن میگوییم و
صبح از چشم خود میفهمیم گریستهایم
آن قدر که در پلکهایمان انارهای شکسته بسیار است.
■●شاعر: #هرمز_علیپور
#هرمز_علیپور
نوری که نخواهد مرد به من میگوید
در شب ببین با واژگان چه تابش شگرفی هست
ما اما نمیتوانستیم از گل پرندهای سازیم
ما اما نمیتوانستیم از آبها پیاده بگذریم
ما که نه ستاره بودیم و نه سنگ خاموشان
و گاه بیآنکه بدانیم در شب سخن میگوییم و
صبح از چشم خود میفهمیم گریستهایم
آن قدر که در پلکهایمان انارهای شکسته بسیار است.
■●شاعر: #هرمز_علیپور
#هرمز_علیپور
تا بیاورم که با صبح تو نسبتی داری
و بنویسم بعد
که تا سپیده بر گل بنشینی و
خوشید نمیداند
که با هستی تو بازی میکند
پس میتوان بخشیدش
تا برای تو بگویم در این پسین
که دارم رخت برمیبندم
از این دنیا و
باور نمیکنند
از بس به عادت به مرگ میخندم
تا بنویسم از نسبت تو با سپیده و
تا به روی شب
در که میبندم
تا بنویسم که وقت تو حیف است
که این چنین که صرف میشود.
#هرمز_علیپور
@asheghanehaye_fatima
و بنویسم بعد
که تا سپیده بر گل بنشینی و
خوشید نمیداند
که با هستی تو بازی میکند
پس میتوان بخشیدش
تا برای تو بگویم در این پسین
که دارم رخت برمیبندم
از این دنیا و
باور نمیکنند
از بس به عادت به مرگ میخندم
تا بنویسم از نسبت تو با سپیده و
تا به روی شب
در که میبندم
تا بنویسم که وقت تو حیف است
که این چنین که صرف میشود.
#هرمز_علیپور
@asheghanehaye_fatima
این روزها چیزی به خاطرم نمیرسد
فقط میدانم در من هنوز اندوه هست
اگرچه از تمام پنجرهها نام مرا پرسیدید
و تنفس اشیاء را نیز به من نسبت دادید
و آسمانی که میرود به خواب غنچه ای
من اما این روزها از یک چیز مطمئن هستم
که این رودخانه از من گیجتر است
و تا گلها دستبهدست هم دهند
میبریم از یاد که در باران
نه من نه شما هیچ کدام چتری به دستمان نبود.
#هرمز_علیپور
@asheghanehaye_fatima
فقط میدانم در من هنوز اندوه هست
اگرچه از تمام پنجرهها نام مرا پرسیدید
و تنفس اشیاء را نیز به من نسبت دادید
و آسمانی که میرود به خواب غنچه ای
من اما این روزها از یک چیز مطمئن هستم
که این رودخانه از من گیجتر است
و تا گلها دستبهدست هم دهند
میبریم از یاد که در باران
نه من نه شما هیچ کدام چتری به دستمان نبود.
#هرمز_علیپور
@asheghanehaye_fatima
نگفتن
@shakhsaar
چشمهای خاموشم
در فکر چیزیست که عریان نمیتوانم گفت
در کوچههای تنگ و خیابانهای طولانی
و دوست هم ندارم که از دلم کسی سخن گوید
در چشمهای خاموشم
رویای پرندگانی میجوشد
که میتوانستند بر یک درخت به خواب روند
و این که جهان هنوز میسوزد.
#هرمز_علیپور
@asheghanehaye_fatima
@shakhsaar
چشمهای خاموشم
در فکر چیزیست که عریان نمیتوانم گفت
در کوچههای تنگ و خیابانهای طولانی
و دوست هم ندارم که از دلم کسی سخن گوید
در چشمهای خاموشم
رویای پرندگانی میجوشد
که میتوانستند بر یک درخت به خواب روند
و این که جهان هنوز میسوزد.
#هرمز_علیپور
@asheghanehaye_fatima
اندوه را که نمینویسند،
وقتی که زندگی میکنند آن را
افسردگی را پیش هر پزشکی نمیبرند
شاعرها
که به گور خواهند برد
مثل آرزوی شاعری، که پزشکها میبرند
اینجا که گودال مارهای خوش خط خال است
و من هم که میدانی
با تو فقط از روح سخن میگویم،
و یادگارهایی را که میبویم
و حتی بمیرم اگر ،با این مورمور و
دردهایی استخوانی و
بیخوابی جهنمی
شمارهای را نمیگیرم
تنها نگران حال تو هستم و
هنوز نمیدانم
این دوری کشنده و
این همه ویرانی غرامت چیست
#هرمز_علیپور
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
وقتی که زندگی میکنند آن را
افسردگی را پیش هر پزشکی نمیبرند
شاعرها
که به گور خواهند برد
مثل آرزوی شاعری، که پزشکها میبرند
اینجا که گودال مارهای خوش خط خال است
و من هم که میدانی
با تو فقط از روح سخن میگویم،
و یادگارهایی را که میبویم
و حتی بمیرم اگر ،با این مورمور و
دردهایی استخوانی و
بیخوابی جهنمی
شمارهای را نمیگیرم
تنها نگران حال تو هستم و
هنوز نمیدانم
این دوری کشنده و
این همه ویرانی غرامت چیست
#هرمز_علیپور
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
اندوه را که نمینویسند،
وقتی که زندگی میکنند آن را
افسردگی را پیش هر پزشکی نمیبرند
شاعرها
که به گور خواهند برد
مثل آرزوی شاعری، که پزشکها میبرند
اینجا که گودال مارهای خوش خط خال است
و من هم که میدانی
با تو فقط از روح سخن میگویم،
و یادگارهایی را که میبویم
و حتی بمیرم اگر ،با این مورمور و
دردهایی استخوانی و
بیخوابی جهنمی
شمارهای را نمیگیرم
تنها نگران حال تو هستم و
هنوز نمیدانم
این دوری کشنده و
این همه ویرانی غرامت چیست
#هرمز_علیپور
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
وقتی که زندگی میکنند آن را
افسردگی را پیش هر پزشکی نمیبرند
شاعرها
که به گور خواهند برد
مثل آرزوی شاعری، که پزشکها میبرند
اینجا که گودال مارهای خوش خط خال است
و من هم که میدانی
با تو فقط از روح سخن میگویم،
و یادگارهایی را که میبویم
و حتی بمیرم اگر ،با این مورمور و
دردهایی استخوانی و
بیخوابی جهنمی
شمارهای را نمیگیرم
تنها نگران حال تو هستم و
هنوز نمیدانم
این دوری کشنده و
این همه ویرانی غرامت چیست
#هرمز_علیپور
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima