@asheghanehaye_fatima
#داستان_کوتاه📚
کلاس اول که بودم یه کتاب داستان داشتم،
نه که فقط همون یکی رو داشته باشما،
نه ولی اونو خیلی دوست داشتم...
یادم نمیاد چیشد که گم شد یا کجا جاش گذاشتم...
ولی
هرجا که بگی دنبال مثلش گشتم،
دنبال یه کتابی که حتی ۵ درصدم مثل اون باشه
ولی پیداش نکردم...
توام همون کتابم بودی برام،
تنها کتابم نبودی،
ولی یه جور دیگه دوست داشتمت،
ولی نمیدونم چیشد گم کردمت یا کجا جات گذاشتم
تو کدوم روز و دقیقه و ساعت
فقط یادمه یه جا،یه روز چشامو باز کردم دیدم نیستی،ندارمت...
گشتم دنبالت،
دنبال کسی که حتی ۵ درصد مثل تو باشه
ولی پیدا نشد...
تو همون کتابی که اول ابتدایی گمش کردم
همونقدر حسرتی رو دلم...
#فاطمه_جوادی
#داستان_کوتاه📚
کلاس اول که بودم یه کتاب داستان داشتم،
نه که فقط همون یکی رو داشته باشما،
نه ولی اونو خیلی دوست داشتم...
یادم نمیاد چیشد که گم شد یا کجا جاش گذاشتم...
ولی
هرجا که بگی دنبال مثلش گشتم،
دنبال یه کتابی که حتی ۵ درصدم مثل اون باشه
ولی پیداش نکردم...
توام همون کتابم بودی برام،
تنها کتابم نبودی،
ولی یه جور دیگه دوست داشتمت،
ولی نمیدونم چیشد گم کردمت یا کجا جات گذاشتم
تو کدوم روز و دقیقه و ساعت
فقط یادمه یه جا،یه روز چشامو باز کردم دیدم نیستی،ندارمت...
گشتم دنبالت،
دنبال کسی که حتی ۵ درصد مثل تو باشه
ولی پیدا نشد...
تو همون کتابی که اول ابتدایی گمش کردم
همونقدر حسرتی رو دلم...
#فاطمه_جوادی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مرا در آغوش گرفت
و یادم رفت
شب چقدر دلگیر است..
قسط هایِ خانه عقب افتاده
و یک ماه است
دوستت دارم به من نگفته..
من را در آغوش گرفت و
من هرچیزی جز آغوشش را
از یاد بردم...
#فاطمه_جوادی
@asheghanehaye_fatima
و یادم رفت
شب چقدر دلگیر است..
قسط هایِ خانه عقب افتاده
و یک ماه است
دوستت دارم به من نگفته..
من را در آغوش گرفت و
من هرچیزی جز آغوشش را
از یاد بردم...
#فاطمه_جوادی
@asheghanehaye_fatima
من از فاصله بدم میاد،از راه
از اینکه باید سوار هواپیما شی،
یا کمربندتو ببندی و پاتو بذاری رو گاز و چند ساعت بعد برسی به جایی که براشی...
من بدم میاد از اینکه اینجا آفتاب الان غروب میکنه،
اونجا نیم ساعت دیگه...
بدم میاد از اینکه باید هرروز به هواشناسی گوش بدم و شب قبل خواب یادآوری کنم که چتر یادت نره ها بارونیه اون شهر لعنتی فردا...
من از اینکه باید بپرسم تا بفهمم غذا خوردی یا نه نفرت دارم...
از اینکه از آنلاین نبودنت باید بفهمم خوابت برده...
از اینکه هروقت دلم خواستت نمیتونم بغلت بگیرم و یهو وسطِ کار که هوات میزنه به سرم و مجبورم میکنه مرخصی بگیرم نمیتونم چای عصرونمو با تو بخورم،بیزارم...
من از فاصله متنفرم،
از اینکه فاصله دیدنامون اونقدر میشه که باید عکساتو ببینم تا رنگ دقیق چشماتو یادم بیاد،
از اینکه انقدر دوری که خطای دستاتو یادم میره،
یا عطرِ دستای من از زبری ته ریشت میپره.
من از فاصله بدم میاد،
از دور بودن ازت،
از ندیدنت تو هر دقیقه و هر ثانیه،
از نداشتنت اینجا تو بغلم،
من از این شهرایی که بینمونه،
از این عوارضیا که تو رو دور میکنن ازم،
از این آسمونی که اینجا صافه و اونجا ابره،
از این زمینی که اینجا امن و اونجا میلرزه
متنفرممم...
@asheghanehaye_fatima
#فاطمه_جوادی
از اینکه باید سوار هواپیما شی،
یا کمربندتو ببندی و پاتو بذاری رو گاز و چند ساعت بعد برسی به جایی که براشی...
من بدم میاد از اینکه اینجا آفتاب الان غروب میکنه،
اونجا نیم ساعت دیگه...
بدم میاد از اینکه باید هرروز به هواشناسی گوش بدم و شب قبل خواب یادآوری کنم که چتر یادت نره ها بارونیه اون شهر لعنتی فردا...
من از اینکه باید بپرسم تا بفهمم غذا خوردی یا نه نفرت دارم...
از اینکه از آنلاین نبودنت باید بفهمم خوابت برده...
از اینکه هروقت دلم خواستت نمیتونم بغلت بگیرم و یهو وسطِ کار که هوات میزنه به سرم و مجبورم میکنه مرخصی بگیرم نمیتونم چای عصرونمو با تو بخورم،بیزارم...
من از فاصله متنفرم،
از اینکه فاصله دیدنامون اونقدر میشه که باید عکساتو ببینم تا رنگ دقیق چشماتو یادم بیاد،
از اینکه انقدر دوری که خطای دستاتو یادم میره،
یا عطرِ دستای من از زبری ته ریشت میپره.
من از فاصله بدم میاد،
از دور بودن ازت،
از ندیدنت تو هر دقیقه و هر ثانیه،
از نداشتنت اینجا تو بغلم،
من از این شهرایی که بینمونه،
از این عوارضیا که تو رو دور میکنن ازم،
از این آسمونی که اینجا صافه و اونجا ابره،
از این زمینی که اینجا امن و اونجا میلرزه
متنفرممم...
@asheghanehaye_fatima
#فاطمه_جوادی
مثلِ چای با عطرِ هل،
وسطِ سرمای زمستان،
مثلِ آرامشِ آغوشش،
در اوجِ تشویش،
مثلِ عطرِ یک آشنا،
در غریب ترین نقطه جهان،
مثلِ خنکایِ نفس هایش
رویِ پیشانیِ داغِ تبدارت،
مثلِ پنج دقیقه خوابِ صبح،
میچسبد به جان..
یکی که اسمش،
بی هیچ قید و شرطی "رفیق" است،
در این قطحیِ واژهیِ "دوست"...!
#فاطمه_جوادی
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
وسطِ سرمای زمستان،
مثلِ آرامشِ آغوشش،
در اوجِ تشویش،
مثلِ عطرِ یک آشنا،
در غریب ترین نقطه جهان،
مثلِ خنکایِ نفس هایش
رویِ پیشانیِ داغِ تبدارت،
مثلِ پنج دقیقه خوابِ صبح،
میچسبد به جان..
یکی که اسمش،
بی هیچ قید و شرطی "رفیق" است،
در این قطحیِ واژهیِ "دوست"...!
#فاطمه_جوادی
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
عشق همین است؛
تنت میرود
و دلت جایی میان دستهای کسی
تا ابد جا میماند...!
#فاطمه_جوادی
@asheghanehaye_fatima
تنت میرود
و دلت جایی میان دستهای کسی
تا ابد جا میماند...!
#فاطمه_جوادی
@asheghanehaye_fatima