@asheghanehaye_fatima
تو را نمیخواهم، والسلام نامه تمام.
حتی در بازار هم، جنسی را که از این دست فروخته بودند از آن دست پس نمیگرفتند. اما شوهر بی مروت او پس از هفده سال زندگی مشترک، حالا میخواست مانند شی فرسودهای که خدمت خود را کرده و دیگر به کاری نمیخورد او را از دریچه به بیرون بیندازد.
#علی_محمد_افغانی
کتاب #شوهر_آهو_خانم
تو را نمیخواهم، والسلام نامه تمام.
حتی در بازار هم، جنسی را که از این دست فروخته بودند از آن دست پس نمیگرفتند. اما شوهر بی مروت او پس از هفده سال زندگی مشترک، حالا میخواست مانند شی فرسودهای که خدمت خود را کرده و دیگر به کاری نمیخورد او را از دریچه به بیرون بیندازد.
#علی_محمد_افغانی
کتاب #شوهر_آهو_خانم
@asheghanehaye_fatima
آنقدر او را دوست دارم که حتی نمیخواهم از گرفتاری های خود ، ازنگرانی ها و ناگواری های سخت زندگی که هر لحظه حلقه اش را به دورم تنگ تر میکند پیش او اشاره یا کلامی به میان آورم. زیرا راضی نیستم که هرگز اندیشهی ناموافقی بر مغز یا ابر کوچکی بر چهره اش سایه بیفکند. میخواهم مانند مرغ کاکلی همیشه او را خوش و خندان، بشاش و فارغ از هرگونه غم ببینم.
هر چه او بخواهد من نیز همان را میخواهم خواهش ها و هوس هایش را نه از روی اکراه که با کمال میل و رغبت فراهم میکنم؛ از این هم بالاتر، با اینکه دیناری در جیب سراغ ندارم که خرجی فردا را راه بیندازم خودم او را وسوسه میکنم تا بهانه ای بگیرد و چیزی بخواهد. با اندیشه ی او بر میخیزم و هم با اندیشه ی او به خواب میروم.
در عین آنکه دوستش دارم در وی چیزی شبیه به کینه یا نفرت در دل دارم. بیم و حسد و گمانی خیالی دائما روحم را میکاود. که نکند روزی به خانه بیایم و او را رفته ببینم...!
#علی_محمد_افغانی
کتاب #شوهر_آهو_خانم
آنقدر او را دوست دارم که حتی نمیخواهم از گرفتاری های خود ، ازنگرانی ها و ناگواری های سخت زندگی که هر لحظه حلقه اش را به دورم تنگ تر میکند پیش او اشاره یا کلامی به میان آورم. زیرا راضی نیستم که هرگز اندیشهی ناموافقی بر مغز یا ابر کوچکی بر چهره اش سایه بیفکند. میخواهم مانند مرغ کاکلی همیشه او را خوش و خندان، بشاش و فارغ از هرگونه غم ببینم.
هر چه او بخواهد من نیز همان را میخواهم خواهش ها و هوس هایش را نه از روی اکراه که با کمال میل و رغبت فراهم میکنم؛ از این هم بالاتر، با اینکه دیناری در جیب سراغ ندارم که خرجی فردا را راه بیندازم خودم او را وسوسه میکنم تا بهانه ای بگیرد و چیزی بخواهد. با اندیشه ی او بر میخیزم و هم با اندیشه ی او به خواب میروم.
در عین آنکه دوستش دارم در وی چیزی شبیه به کینه یا نفرت در دل دارم. بیم و حسد و گمانی خیالی دائما روحم را میکاود. که نکند روزی به خانه بیایم و او را رفته ببینم...!
#علی_محمد_افغانی
کتاب #شوهر_آهو_خانم
@asheghanehaye_fatima
تو را نمیخواهم، والسلام نامه تمام.
حتی در بازار هم، جنسی را که از این دست فروخته بودند از آن دست پس نمیگرفتند. اما شوهر بی مروت او پس از هفده سال زندگی مشترک، حالا میخواست مانند شی فرسودهای که خدمت خود را کرده و دیگر به کاری نمیخورد او را از دریچه به بیرون بیندازد.
#علی_محمد_افغانی
کتاب #شوهر_آهو_خانم
تو را نمیخواهم، والسلام نامه تمام.
حتی در بازار هم، جنسی را که از این دست فروخته بودند از آن دست پس نمیگرفتند. اما شوهر بی مروت او پس از هفده سال زندگی مشترک، حالا میخواست مانند شی فرسودهای که خدمت خود را کرده و دیگر به کاری نمیخورد او را از دریچه به بیرون بیندازد.
#علی_محمد_افغانی
کتاب #شوهر_آهو_خانم
دخترِ جوانِ مو بوری، پذیرفت به من در خانه درسِ خصوصی بدهد، بی آنکه مدیره اش بویی ببرند. او گاهی وقتها از املا گفتن دست می کشید تا با آه های عمیق دلتنگی اش را آرام کند: بهم می گفت که تا سرحدِّ مرگ خسته است، که در تنهاییِ دردناکی زندگی می کند، که برای داشتنِ #شوهرْ حاضر به پرداختنِ هر چیزی بوده، هرکی می خواهد باشد ...
وقتی شکایتهاش را به پدربزرگ گزارش می دادم، پدربزرگ ام می زد زیر خنده: او بسیار زشت تر از آن بود که مردی بخواهدش. من، نخندیدم: آیا می شد که کسی محکوم زاده شود؟
#ژان_پل_سارتر / کلمات
@asheghanehaye_fatima
وقتی شکایتهاش را به پدربزرگ گزارش می دادم، پدربزرگ ام می زد زیر خنده: او بسیار زشت تر از آن بود که مردی بخواهدش. من، نخندیدم: آیا می شد که کسی محکوم زاده شود؟
#ژان_پل_سارتر / کلمات
@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
✍فاصلهها هیچوقت دوست داشتن را کمرنگ نمیکند بلکه دلتنگی را بیشتر میکند ...
📒 #شوهر_آهو_خانوم
#علی_محمد_افغانی
@asheghanehaye_fatima
📒 #شوهر_آهو_خانوم
#علی_محمد_افغانی
@asheghanehaye_fatima